"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

اسم از بسم الله الرحمن الرحیم

 

اسم را اگر برند بگیریم یعنی کاری که می کنی طوری باشد که برند تو باشد. برند بشوی با کاری که می کنی. آن قدر کار تو خوب و عالی و مفید و مقرون به صرفه و بی چشم داشتِ اضافی و کارآ و شادی زا باشد که هر که مشتری اَت شد همه را جار بزند که آهااای بیایید ببینید چه کاری کرده است این شخص شخیص!

 

برند یعنی تمایز. متمایز بشوید. کاری کنید که شهرت تان آفاق و انفس و ثمرات را در نوردد. کاری را بپذیرید و انجام آن را تعهد کنید که در مقابل حقّ سر بلند بدارید. سر تان را بالا بگیرید و آن را برای «ایشان»، الله، به نمایش بگذارید

 

پس بپایید تا مبادا عمر شما بگذرد و از خود تان برند به جا نگذارید و با خود تان «آرم» برند تان را برای دریافت بهای بهشت به گور نبرید

 

برند شما باید مبنای اش آن قدر قَدَر باشد و قوی باشد و پُر از ثروت باشد که بی نیازی از آن بچکد مثل باران بهاری. اگر از این دو واژه ی اسم و الله «چنین» سر در بیاورید سیصد و دوازده نفر را فقط انتظار می کشید. حالیا که اگر همه ی عالم هم تبدیل به این برندِ بی نیاز شوند باز کم نخواهد آمد از گنج بی سر و تهِ آن بی انباز

 

پس کار کنید. بی کار حتّی یک لحظه هم نمانید. اگر هیچ کاری ندارید بخوانید! کارِ تان را طوری انجام بدهید که از فرط گستردگی شهرت اش شما را سرشاز از ثروت کرده و نام تان بر تارَکِ آسمان تجارت جهان بدرخشد

 

کسی نگوید این فرد چه خیالاتی و ایده آلیست است. باید آن تابُوی نشدن را شکست. سر ما را کلاه گذاشت اند. نیم قرن سوار ما شدند و گفت اند شما عوام هستید، خر ما هستید، باید سواری بدهید

 

هر چه ما می گوییم را بگویید. هر چه ما می خواهیم را انجام بدهید. ما هم زمین های شما را برای تان گران می کنیم. روزی یک میلیون تومان بر هر متر مربع زمین تان و آپارتمان تان و لانه ی سگ تان می افزاییم و برای دارا تر های تان روزی یک میلیارد تومان بر هر متر مربع زمین تان می افزاییم و هر کس هم که در کشور نبود خود مان برای اش از زمین و املاک اش مراقبت می کنیم با تمام سیستم امنیت مان و سکه ی طلا را از هشت صد هزار ریال به یک صد و بیست میلیون ریال می افزاییم تا هر که دارد حال اش را ببرد و هر که ندارد به درک برود یا هر ... هی می خواهد بخورد یا ... و هر کس هم که زرنگ بود اختلاس بکند نوش جان اش، حقّ اش است، سهم اش از مملکت اش را توانسته است و گرفته است!! کسی را سَ نَ نَ نَ نَ نَ اصلا به شما چه مربوط است این حرف ها؟! ها؟! برده گی تان را بکنید و خدای تان را حمد و سپاس بگویید که نان و آب دارید و خانه ای هست که اجاره کنید به ماهیانه دو برابر دو شیف کار تان و هر سال هم ناگهان دو یا چند برابر بشود تا چشم تان شود کور می خواست خر نباشید و سواری ندهید و شما هم زمین می خریدید و ملک و املاک تهیه می کردید. غلط کردید که نفهمیدید که ما قرار است به این جا برسیم

 

و گرانی را هم آن قدر پشتیبانی می دهیم که بفهمید آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند مگر دست خودش است و ...

 

مردم هم دست در جیب و لب بر خون یک دیگر بکنند و بگذارند و هر غلطی دل شان خواست بکنند و به جان هم بیفتند و خون هم را بمکند و جوک بسازند و در صف پول نجس یک کشور بیگانه ی احمق کودن که روزی صد و چهل و دو واحد اش تنها یک هزار تومان بود، برای خرید به قیمت هر واحد دویست و بیست هزار واحد پول کشور شان بایست اند و ذوق کن اند که پراید شان را خریدند ده میلیون واحد پول شان و شده است یک میلیارد واحد پول شان و این در حالی است که مسئولین کشور شان می گوی اند ... نمی گویم چه می گویند راجع به پراید ... و آخرین مدل بنز از این مبلغ بسیار کم تر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

برند تان را رو راست پیش ببرید زیرا خدای قهّار و قادر و جبّار دارند «می نگرند» تان

 

این از بسم الله ... کار کنید و برند شوید و بی نیاز گردید تا سراغ باقی این سر آغاز هر حرکت خواهیم شویم

  • مَهدی هُدایی

خوبّ!، اکنون به خودت بنما  از پست زیرین که پست پیشین بود چه برداشتی و در کار کاشتی؟ اگر نه، دوباره «بخوان» به نام خدا تا به کاربُردنِ «آن» که دست یافتی خبری بدهی برای دریافت ادامه  یِ «آن»

سوره ی حمد را گشایش می ترجمانند که «آن» هم هست البتّه («بِ»)

«بِ» از بِسم الله الرحمن الرحیم یعنی برخیز از جای!، کاری بیآغاز!، بی کار لحظه ای از لحظات ات را نباز. کار کن. کار کن هر چه که بود، خصوص کاری که پُر از سود برای کُلِّ جهان به ترتیبِ اولویّتِ شان به تو می بود. فقط بپای که ستم نکنی. و ستم یعنی که باعث غم کسی بشوی.

 

کار از نا راحتی ها می کاهد. کار مثل سنگِ ساب است. مثل پرداختِ طلا کاری است که طلا را جلا می دهد. کار تو را جلا می دهد. بی کار نمان. حتّی یک آن!! و جلا کارِ کار، شخص خداست که «خویشِشان» هر آن ـ که برای ما یک دوران نامیده شود ـ در یک شأن (کار) هستند ـ کُلُّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ.

 

از کار غافل نشو. کار که کنی «راه» می آید سرِ راه ات. پا در «راه» می نهی و «راه» تو را به «سر چشمه» می بَرَدَت

 

کار کن! برخیز از جا! همین حالا! یا الله! بر خیز از جا و یک کار دست بگیر. نیست؟ بساز! تو خالق خویش و لحظه ها برای خویش ات (خودت) هستی. دور و بَرَت را تمیز کن. روی میز را تمیز کن. کتاب بخوان. فایل صوتی گوش بده. بنویس!!، فقط یاد تو باشد که کار تو بی هوده نباشد. اگر بی هوده است کنار بگذار. کار با هوده بیاب ...

 

فکر می کنی چرا قرآن با بِ = کار کن شروع شده است؟

 

و هر که از «نشانیِ» خدا پیروی بکند پذیرفته شده است (وَ السَّلامُ عَلی مَنِ إِتَّبَعَ الهُدی)

  • مَهدی هُدایی

«بِ» از بِسم الله الرحمن الرحیم یعنی برخیز از جای!، کاری بیآغاز!، بی کار لحظه ای از لحظات ات را نباز. کار کن کار، هر چه که بود، مملوّ از سود برای کُلِّ جهان به ترتیبِ اولویّتِ شان به شمای، فقط بپای که ستم نکنی. و ستم یعنی که باعث غم کسی بشوی.

 

و هر که از «نشانیِ» خدا پیروی بکند پذیرفته شده است (وَ السَّلامُ عَلی مَنِ إِتَّبَعَ الهُدی)

  • مَهدی هُدایی

به نام خدای اعلی می گشاییم «آن» را دوباره و باز بر لبِ همان جوی می نشینیم و این بار جای گذار عمر، رقص «آبِ» حیات «می نِگَریم» و لحظات را ناب سپری می کنیم و بادا دور از خاب

 

فقط مراقبتی تا که مباد یادِ خدای را کسی دور بزند که هر که «عبور» نهاد به دور افتاد. چه مبارک سحری است و چه فرخنده شبی شبی که شاخه نبات به کسی دادی دادار دل گشای ...

 

تو پای به «راه» ـ فقط حواس تو باشد به «راه» ـ نِه دگر ایچ تو مگوی که راه، «خود»، «بنمایَدَت» که چُون باید رفت

 

و بکوشم و کوشید که کم کسی نگذارَد در معامله های روز و شبانه که هر که کم بگذارد از آن «ویل» مصلّین در کمین وی است. حواس هر همه باشد که مباد بذر شریک برای جز آن چه خواست خداست وَ بپاشد، که هر چه به جایِ خویش نکوست و ناظرِ نیّاتِ آدمیان فقط «او» ست

 


 

  • مَهدی هُدایی

بمناسبت عید غدیر و تبریک

برگرفته از سخنرانی آیت الله طالقانی در نمازجمعه تهران (اوایل انقلاب و سال 58 )

شنیده شده که بعضی دوستان می گویند  می خواهیم حکومت عدل علی (ع) را در زمین تکرار و پیدا کنیم...

من به انها می گویم که شما باید اول علی(ع) را خوب بشناسید و بعد چنین ادعایی بکنید... گفتند:

 فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است

نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید... گفت:

خانه و حریم شخصی خودش است. به شما ربطی ندارد و  با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من چیزی ندیدم

وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت:

"مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید."

اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد...

باید بدانید که حضرت علی (ع) اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد

بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت:

 "در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد”

بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست...

سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، و علنأ اعلام کرد که من علی را برای حکومت  قبول ندارم...

علی ابن ابیطالب،  نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حبس اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت...

طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت

 چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل (بر علیه علی) ترک کردند. 
علی به آن ها گفت: کجا می روید؟

{دروغ گفتند...}

علی گفت : می دانم برای جنگ با من می روید. با این وجود آن ها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت...

روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند

یارانش گفتند شروع کنیم او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد” خدایا شاهد باشید

سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند...

یاران گفتند: شروع کنیم ... او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد” خدایا گواه باشید

تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند

سر به آسمان بلند کرد و گفت : “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آن گاه شمشیر کشید....
 
ماجراجو و جنگ طلب نبود...بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت:

“کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان
 نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت

سپس به دیدن عایشه رفت و حالش را پرسید و با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند ... با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود.

کسانیکه با او جنگیدند را محارب و منافق و فتنه گر” نخواند، گفت:

“برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”

در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت:

ایرانیان قبل از اسلام  ، با انکه هم دین ما  نبودند ، ولی مردمان پاک دستی بودند...
 
هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت، گفت:

 من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خداتعظیم کنید

همیشه در کنار زیر دستانش می نشست به طوری که مشخص نمی شد خلیفه کدام هست....

وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد. نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند

در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت :

 که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن... 

از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت.
 

علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و وهم و خرافات ... علی به عدل اش علی بود. علی، خود، عین عدل بود ...

  • مَهدی هُدایی

گاه آدم می مانَد چه گونه سپاس بگزارد آنانی را که گم نام یاری دادند و می دهند بی هیچ ادّعا و در ازاء و می گذارند و می روند ...! تن شان سلامت و هر که مورد مهر ایشان اَند. دل شان سرشار از شور و نشاط باد و ایمان شان یار تا ته ترین نَفَس

 

این که دست بگیریم و گم بشویم و فراموش مان شده باشد و نَفسِ سرکَش و شیاطین نیز نتوانند دین ما را که حُبّ (دوستی و مهر و دست گیریِ گم نام) است از ما بگیرند انگاری در پناهِ مستقیم خدای ایم. «او» می دهد بدهیم می دهیم «او» دوباره «می سِتانَند» برای روزی که مردمان هیچ راهِ فراری از آتش نکرده هایِ کنونیِ باید و کرده هایِ کنونیِ نباید نمی دانند

 

من که برای بخشنده گانِ گم نام یا حتّی پُر آوزاه اما سلامت و خالص و پاک دست به آسمان اَم ... که خدا! رها منِما هر آن که دَهَنده است مثل شخص شخیصِ «شما» که کسی را خبری نمی اُفتد حتّی گاه خودِ گیرنده ... که تک تکِ ما و آن و این همه نعمت ها از هوا و آب و غذا و توفیق عبادت تان و کُلّ جهان و آن چه در آن و مهر بانی تان

 

و بدان که خدا «می دانَند» هرکه بندی گشاد و باری از دوشی برداشت و به زمینی نهاد. وااای بر نماز گزاران که توانند و لیک بر دوش ها بار نهند و بر دست و گردن و پای کسان بند، ریا کارانِ دغل بازِ از یاری سر باز زننده

 

و درود به مردم نیکِ نیک نشانِ نیک خواهِ نیک گسترِ نیک مان

  • مَهدی هُدایی

به هرچه فکر کنید همان می شود. ذهن همه چیز است. بعد می بینی من مدااام دارم در باتلاق گذشته، به قول لر های عزیز، سِیل می کنَم (سِیر می کنم) و هی به «خود» م می گویم:

 

اگر ...، حیف ...، کاش ...، چی می شد! ...، و روز ها و حال ام هم هم راه روز های ام خراب می شوند و باز فردا، توی باتلاق امروزم می آیم و دست و پا می زنم! انگار لذّت برای من همین گذشته گردی تعریف شده است و ندامت و حسرت و مذلّت (خواری) و دیگران همه حق دارند و من اما ندارم و باید برای دیگران و رفاه ایشان نفس بکشم و کار بکنم و ...

 

امروز به «خود» م گفتم من نمی فهمم، من خَرَم، من احمق هستم، من بی شعور ام، من کودن اَم ... تو چرا!!؟، ها؟، تو برای چه با من یک عمر راه آمدی و دل به دل من دادی و تو برای چه با من راه می آیی و دل به دل من می دهی؟ تو که برای خودت کسی هستی که

 

تو که جای نشین خدایی در زمین و نماینده ی «او» هستی و همه ی امکانات و مجوّز های هر استفاده ای از هر آفریده ای در هر جا و به هر میزان و هر شکل را به تو داده اند «ایشان» که!!، پس چرا دِ تو دنبال من می آیی و لی لی به لا لا ی من می گذاری مدااام ... دِ یک چیزی بگو!، حرفی بزن ...

 

مگر تو نیستی که خدا گفتند ملائک بر تو سجده کنند؟ مگر تو نیستی که خدا گفتند همه ی اسماء کُلاً تقدیم به تو باد؟ مگر تو نیستی که خدا از روح «خودشان» مستقیماً در تو دمیدند و تو را لایق تسخیر گریِ آسمان ها و زمین ها و هر چه در آن ها دانستند و آزادی مطلق مطلق مطلق به تو دادند که ... هان؟ خُب دِ یک چیزی بگو دیگر!!

 

خُب تو پس یک چیزی بخواه دیگر اگر می دانسته ای و دم بر نیاورده ای و نمی دانم چرا حالا که می دانی جهان پس از تولد من در اختیار من بوده است و من یک خالق کوچک اما وابسته خالقیّت خالق مطلق بوده و هستم هیچ چیز نخواسته ای. من بلد نبودم و از این راز خالقیّت ام بی خبر بوده ام و بودم تو چی؟، چرا سکوت کرده بوده ای؟ چرا مرا این همه سااال در فلاکت دیدی و دم بر نیاوردی

 

و احساس می کنم خیلی توی «خود» ش رفته است و مرا دارد توی «خود» ش در «خود» م فرو می برد چون خیلی عجیب به فکر یک بررسی گذشته تا همین حالای ام افتاده ام و تصمیم گرفته ام و همین حالا هم دارم شروع می کنم به یافتن دلایل این که من چرا باید این باشم، این جوری زندگی بکنم، این جا باشم و این قدر فقط داشته باشم که اجاره ها و بدهی ها قرض ها و وام ها و هزینه های فقیرانه ی زنده گی اَم را زورکی بتوانم بپردازم و آن وقت آن ها آن جا ها باشند و آن چیز ها داشته باشند و آن جور زنده گی بکنند و آن باشند، هان؟ من کار بکنم بدهم برای من و عزیزان اَم آن ها بخور اَند و ما سماق بمکیم؟ آخِر چرا؟ چی شده که این جوری شده؟ ...

 

مطمئنّ اَم به سر چشمه اش می رسم. می فهم ام کجای کار اشتباهی رفته ام حتّی اگر دوران کودکی ام بوده باشد

  • مَهدی هُدایی

بزن بزن که داری خوب می زنی! چرا که داری جهالتِ مطلقه ی (نا دانایی، نا دانیِ شش دانگِ) ما را می زنی. بزن که چوب تو چوبِ عدلِ خداست

 

خدا قرن ها ست فرمودند: این ها قلب (رؤیا گاه، خواست گاه) دارند ولی با آن به «باور» دست نمی یابند!!

 

و چشم دارند با آن ژرف ژرق (عمیق) «نمی نگرند»

 

و گوش دارند به «شنیدن» نمی سپارند ... آن ها مانند چهار پا ها هست اند

 

بلکه گم راه تر هست اند، آن ها بی «خبر»ان اَند ... و به همین جهت ما تعداد بی شماری ـ از این قبیل ها ـ از جن و انس را برای جهنّم رقم زدیم (زیرا زنده گی شان را مثل جهنّم در این جهان لا یتناهیِ سرشار از انواع نعمت ها و دارایی ها و عزّت ها و شخصیّت ها و عظمت های در تسخیر آن ها می گذرانند: گدایِ ندار (فقیر)، خوار (ذلیل)، خار (عزیزان آزار)، بد بخت، غم گین، بی کس، رسوا، گوشه گیر، در باتلاق نق و غُر غُر و گلایه و شِکوه و بد بینی و بی لیاقتی و خود حقیر گیر و ...)

 

حالا شما را خدا فرستاده است تا ما را هِی بزنید، بگیرید، ببندید، بکشید، عذاب بدهید تا بلکه تنبیه خدا اثر بکند و بیدار بشویم که خُب این را هم چه عرض کنم در «آینه» ای که هرآینه هر دم مرا می نگرد زُل زُل و ابرو به زیر می کشد که: «یعنی چه!!؟، چه طور ممکن است تو هیچ اقدامی نکنی برای تغییر ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ اُ ... س با تو هستم، کَری!؟، کوری؟!، لالی!؟ چرا جواب نمی دهی: خَری؟ از خر کم تری؟ ... چرا بر نمی خیزی و از منزل بیرون نمی زنی و دست به کار نمی شوی و تغییر را برای خودت به جای دوزخی که خدا فرمودند رقم نمی زنی و بهشت از این همه نعمت بی انتها در فرصت عمر اَت نمی سازی برای خودت و زیر دستان اَت ـ عزیزان اَت؟ ـ ها؟

 

و من هی باز می گویم دیر نمی شود «آینه»، دیر نمی شود. سخت نگیر. عالم برده گی و سکون و یلخی گری و تحمّل و خم شدن تر و اشتیاق فشار بیش تر و آزار کلان تر هم برای خودش عالمی دارد که «تو» نمی فهمی و ما آن را سااال ها ست داریم می نوشیم مثل شرابِ آزادیِ مطلقی که غربی ها می نوشند و «آینه» لب های اش را ور می چیند که یعنی: لیاقتِ تو همین است؟!!:

 

همین جایی که هستی (و همین ذرّه ای که داری برای دادن به این و آن، بهای اجاره ها و چک ها و بدهی ها و هزینه های با ترس و لرز ... ـ ها؟!! ـ)، همین جوری که داری سواری به هر کس و نا کس می دهی و همین که همینی

 

و من «آینه» را در هم می کوبم که یعنی غلط کن! به تو چه مربوط است! زنده گی من به خودم مربوط است. دلم می خواهد برده باشم. دلم می خواهد سرم را پایین بگیرم و سواری بدهم. دلم می خواهد فکر نکنم. دلم می خواهد عقلم را دفن کنم و سیفون روی آن بگیرم. به تو چه ارتباطی دارد؟

 

تو کی هستی که برای من لب ور بچینی؟ برو گم شو و دست از سرم بردار هی می آیی و نق به جان ام می زنی که چرا این زندگیِ ...َنی را برگزیده ای و ... به تو چچچّه؟!

 

و خرده «آیینه» ها مرا به تعدادی انبوه تکثیر می کنند تیز و بُرَّنده و من آرام و قرار ندارم و هر لحظه انتظار بریده شدن و جریحه های مکرّر

 

انتظار چنانچه برای حالتِ سرشار

خوب و مقدّس و ناب

و گر نه چو مار

زهر عقربِ جرّار

 

هاتفه گفت: گُذَر بکن این بار

و بحث منفی این مقالتِ خود بگذار

بگو به قاریِ متنِ قشنگِ تو: «خیز!

نمان تو ذلیل (خوار، خار)

 

«بیل» به ذهن بگمار

«کاو»

گنج نهادینه تو بردار

هدف، تو خواسته بگیر

«تیر» به سمتِ هدف بِبَر، آن گاه

برایِ زین پس خویش

روز و شبانِ تازه بخر ...

 

«چگونه؟» اگر گفت، بگوی

راهِ پرسشِ بیش بپوی

  • مَهدی هُدایی

اگر سر در گم هستید و:

1. نمی دانید چه کار کُنید

2. نمی دانید از کجا شروع کنید

3. نمی دانید چه گونه، چه کاری، برای که چه اتّفاقی در شما بیفتد که مرفّه شوید ... و اگر مرفّه هستید، احساس شادی کنید، فقط یک راه دارید ـ پِیِ راهِ دیگری نگردید ـ:

...

  • مَهدی هُدایی

هدی جان گفت: «کرونا از غفلت استفاده می کند». و خدا این جمله ی کارآ را به شرح زیر برای مم گسترانیدند و من هم تقدیم شما می کنم

کرونا، از غفلت استفاده می کند و وارد بدن می شود
و حساس ترین بخش بدن (ریه) را بر می گزیند

آن را به تسخیر خود در می آورد و در آن ساکن می شود

و به تکثیر مثل می پردازد تا جان شخص را بگیرد و با هم در خاک و آتش نابود شوند

برای اطمینان و آرامش، علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

چنانچه شخص، مدام ورودی هایش را بپاید

و مدافعانِ وجودش را مدام

با خوراک و دارو های طبیعی و سالم قوی نگه دارد

امکان ابتلائش قریب به صفر می شود
...
شیطان نیز مانند کرونا

از غفلت ما استفاده می کند

و وارد من می شود

و حساس ترین بخش من (قلب) را بر می گزیند و آن را از آنِ خود می سازد و در «آن» ساکن می شود و در «آن» به تکثیر مثل می پردازد

تا ایمان شخص را بگیرد و با هم در خاک و آتش جاویدان شوند

برای اطمینان و آرامش

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

(ألا! بذکر ألله، تطمئن القلوب)

شیطان از ضعف ایمان من و عدم مدافعان به تعداد مورد نیاز استفاده کرده

و خود را در من تکثیر می نماید

اکنون کار مقاومت یا دفاع کاملاً دشوار می شود

و در بسیاری موارد

منجر به مرگِ سلامت روحی و روانی و امید و شوق و عزت می گردد و من تبدیل به خانه ی شیاطین می گردم

چنانچه شخص مدام ورودی هایش را با ذکر بپاید و مدافعان وجودش (اذکارِ تبدیل به کار شده در «خود» را) مدام با قرآن و دعا

طبیعی و سالم قوی نگه دارد امکان ابتلائش به شیطان قریب به صفر می شود

این مهم برای من از طریق مراقبه بر گفتار و اجرای اذکار در «خود» صورت می گیرد تا غفلت چیره گی نیابد و یک شیطان برای تکثیر در من نیاید

  • مَهدی هُدایی

کسی ایچ و ستم ننمود

چو کار صدارتِ اعظم

جناب حکم خدا بود

کسی ایچ ستم ننمود

چو برید سرِ خویش برای ذبحِ نمایشِ «چَشم» به ساحتِ قدسیِ حقّ سلام،

قلب سلیم

میم مقام عبادتِ مطلقه میم مقدّس مادر عیسی

مرام مردم نیکِ بنده گانِ خدا

معیِّنِ نوع خیزش ماست، روز جزا

که هرکه خدا ملاک و خیرِ کرده ی او ست

برده ی غیر نبوده ـ هر چه که بود ـ

بنده یِ الله

و چه نیکو سحری است و چه فرخنده شبی

آن شبی که خواسته خواستِ خداست

  • مَهدی هُدایی

«او» هم واره می رود دامن کشان ... من و تو زهر تنهایی چشان ... چرا آیا فکر می کنیم شود که در میکده ها بگشایند؟ اگر می شد که گشوده بودند برای الهیان. برای مستان لا یعقل که گشوده است عرق کده های گناه، باز است هر بی راه ...

 

آدمی که عمرش را در اندیشه گذرانده است که دل به گذر از دو نوشته و چند را که از جان نشأت بگیرد و بر دل و جان بنشیند بدون دریافت احساس «آن»، نمی گذارد و برود که!! («آن» را از حروف و واژگان بر می دارد و بر صحیفه ی دل می نگارد تا مبادا به قوانین رحمان به منافات بر بخورَد)

 

علی المعمول روی سخن هم واره با کسی است که نگاره ای را بنگاشته استی و هستی خویش و رضایتِ حقّ بر آن به امضاء برده باشد. بدیهی است که باران به کوهستان ببارد زیرا «جنگلی» زیبا و سرشار از «محتوا» را که نمی توان گذاشت به خشکی گراید یا سوزَد اگر که بَد در کار نباشد که نیست که!، نبوده است که!، آیا هست؟

 

توضیحات علی المعمول برای کسی است و کسانی که از درکِ معجزاتِ آوریده یِ خاص حضرتِ حقّ جناب اعلای منحصر به فردیت «خویش»«شان» در رابطه با عشقِ سبزان، بی خبر بودی و نیاز به آن ـ توضیح و توضیحاتِ واضحات ـ نمایان می شدی. آیا شدی؟ خیر که هست کافی است

 

 و اشک را باران دیدن و شستن و بردنِ آن چه روح را آزردی چه مقدّس است اگر به کار بارش افتادی. اما کجا که در سایه سارِ رحمتِ نگاهِ چشمان و نوازش دستانِ خویش و امکانِ آغُشی «رهوار»، خواب از «سر» بر داشتی و در «سر» «رؤیاها»یی به وقوعِ پیوسته می کاشتی و بر تن «آن»«ها» را چون دانه دانه نهال هایی که تنومند شَوان می گذاشتی و کو، که خیال و وهم جاش به جبر انباشتی

 

و غبار غم بشوی که هَمِّ هر دوانه ی منبع شور و نشاط هماره ممهور بماند تا کنارِ جنابِ «یار» دادار ...، ای عاشق زار! ای دل بیمار! خسته ی دلدارِ خسته ی زار! که دشمن حقّ، چنانچه به قلبِ حقیقت دست یابد وی را چنان دَرَد که درد را حق نتواند بر تابَد شاید

 

بگذار و بگذر و حمد بگوی خدای رای و مگر که گفته چنین بشود که:

خدای! جنابِ عزیزِ یگانه! شود؟ اگر آری، «بگشای!» وگر نه جز این که گذَر ضرورتِ محض، چاره کجاست که من شاکر شوم؟

 

توصیه را به حکم خدا چه به موقع، چه خوب، چه به جا و خدای را آری گفتن چه شایسته استی و بایسته ای بدون چُون و چراست ... ولی اما آیا ... و پرسش این که «خُب وَ چرا؟»

 

و به پاسخی نشسته قال و مقالِ ما جری که بله آری زیرا، که ثروت انبوه می طلبد برای کَندن و جای به جای نمودنِ کوه و هیبتِ کشتیِ نوح و بهایی که ابراهیم دادی و کو در توانِ که هست؟ کجاست یلِ میدانِ بلا که به دستان خدا بلیّه شود؟ و مبادا!

 

تصمیم ها مقدّس اند اگر بر مبنایِ احترام به «قامتِ» رعنایِ «قوانینِ» خدای و «حقوق» مردمیان گرفته شوند و تقوای الهی برگزیدن برای یافتنِ «راهِ» «خروج» ... و هر که گردن ننهد بَد می بینَد. بد

 

اگر «آن» مَحو شدی از روزگارِ جهان برای همان که مُصمَّمِ ویژه از «آن» رُست و حفظ حرمتِ آن دِگَران که جناب حضرتِ رحمان نشانِ شد و اتمامِ سُخُن به معنی این که خدایا! تسلیم ام من ... و السّلام علی من إتَّبَعَ الهُدی

  • مَهدی هُدایی

و می بینی «جنگلی» می سوزد

آسمان دل ات را

از چشمان ات می بارانی

تا «جنگل» از سوختن باز ایستد

 

تو سبزیِ «جنگل» اگر خواستی

چرا وی را به هجر وا داشتی

و وی

در اعماق وجودِ «عطش»«زده» ات نکاشتی؟ ...

 

آسمان دل ات پس از بارش اما

هنوز ابری می ماند ...!

...

این از آثار ستم است

که کسی روای بدارد

خواه به عمد

خواه از سر جهلی عمیییقق و چون تیغ

ریشه هایی بس تنومند را بریدن

برای رفاه حال «جنگلی» بس گَشَن

در زلالی و سرشاری وی ... ـ «خواهانِ» اوی پس چه شود!؟

که سالیان

کوی به کوی گِردِ تو گَشت

موی بریده و گیس افشان

گریه کنان و مویه کنان و شاد و خرامان، خندان گاه ...!؟؟؟ هان؟ ـ

 

طی می شود این هجر؟

خیر که نمی شود خیر! می شود خیر؟ ـ تو را به جانِ جهان سوگند ...؟، هان؟ ـ

 

پس

نا گاه

تصمیم می گیری تا روی خورشید را با پرده ای از درون بپوشانی

شاید شب

خود را در تو نهادینه کند

و روز را فراموش نمایی و بادا ...

  • مَهدی هُدایی

او اگر می گفت ... هیچ کس حقّ ندارد پول هایی که خدا فرموده اند به کسانِ مشخّص بدهید را به کسی بدهد تا آن ها آن پول ها را به آن کسانی که خدا گفته اند برای او بدهند ـ !! ـ آن گاه آن قدر پول های خدا زیاد می شد که جهان بی نیاز می زیست از همین مقدار پول های خدای ما جاهلان و بی معرفتان نسبت به شخص شخیص «ایشان» که مپرس

 

هاتف مرا خشم گین خطاب نمود: ای آن که تو برای بیننده گان و شنونده گان و خواننده گان مطالب و جستجو گران حقایق «راه» «نما»! چرا پست پیشین را نیمه رها رهانیدی؟ ندیدی که مردمان «راه» را گم شان کردانده اند و «خود» ها شان محروم از آگاهی در بند های فریب فریب کار ها و زیر بار ستمی غیر قابل توانِ حمل تحتِ فشار هستند و فرصت ندارند مفاهیم والای پست تو را دقیق بکاوند و قدری «بایستند» و «فکر» بکنند و «عقل» شان از دفینه یِ پینه یِ حوادث بسته بیرون بکشند و تعقّلی بکنند و بیدار شوند و بر خیزند و تکانی به خود بدهند و لایه های عفونت باتلاق از تن و جان بکنند و دست یاری به سوی خدا دراز کردن بیاموزند و توکل یاد بگیرند و با توکل بر «ایشان» تغییر بیاغازند؟

هاتفه نیز به تأیید بر آمدند که جنابِ دوستِ صمیمی ما! از شما بعید بود که این پستِ تکمله را ـ همین پستی که دارید می خوانید منظور ایشان بود ـ ننویسید. مطمئن شدیم هر دوانه مان که کسانی که پست پیشین را بخوانند بسیاری از پرسش ها شان را پاسخ می گیرند و آن ستم گران که در لباس حکومت و ثروت مندانی که چه خوووب نمایاندید شان و خیریه چیان نیز شاید برخی شان به خود آمدندی و تحوّلی دست دادی به ایشان اگر لیاقت شان نزد خدا باقی بوده استی وگرنه که در همان حال خراب و خُرد و خوار الهی شان خواهندی مرد در دوزخی که در این پست نمایان شان کردید

و انگار ارسال این پست تکمله شاد شان کرده باشد مرا مورد تفقّد خویش قرار دادند و شاد بدرقه شان کردم. و، الحمد لله ربّ العالمین

 

اگر او از آغاز از خدا فقط می گفت و حقیقت خدا و حقیقت و دین خدا را برای ملت نمی نهفت اکنون بهشت در دنیا به تصویر آمده بود و نمودی زیبا از «رُخ» قابل رؤیت خدا در نهایتِ زیبایی و «قامتی» «رعنا» مشهود گشته بود. فقر را معنا نمی شد در عمل یافت و دروغ و ریا و نفاق و دزدی و زور گیری و خفت گَری و کیف و گردن بند قاپی به قیمت جان نوامیس مردم و اختلاس غیر قابل شمارش و غیر قابل تصوّر در طول تاریخ بشر از اموال دیگران و ستم کاری و پشتیبانی مسلّحانه از ستم در مقابل همان ها که آورانِ ایشان، صورت نمی گرفت و دشمن ُ... می خورد جرأت کند دست از پا خطا کند!! مردم با نگاه ها شان وی را به قعر آتش خشم شان می سوزانیدند و نیاز به تفنگی نبود، بمبی نبود، جنگی نبود، حتی مرز ها باز می بود بی هیچ احساس خطری زیرا خدا این جای جهان را می پاییدند خود شان با فرشته ها

 

امّآ باور این برای کافر ها و مشرک ها محال است زیرا، آن ها خود خدای خود شان (فراعنه اند) و دیگرانی، خدای شان مقام آن ها ست و دیگرانی، خدای شان دزدی هایی که در خفا و عیان با پشتیبان می کنند و دیگرانی، دست بوسی ها خدای آن ها و دیگرانی، بله قربان ها خدای ایشان و دیگرانی، لذّت شان از شکنجه ها خدای ایشان و دیگرانی، ادّعاهاشان خدای شان و دیگرانی، اسلحه های بر کمر ها شان چه باتوم چه تفنگ چه گاز چشم به گریه نشان و ...

 

اگر او می گفت هیچ کس را حقّ با او نیست اگر با تصاحب تعدادی بیش از یک خانه زیست، بیش از یک اتومبیل، بیش از یک ویلا، بیش از یک اندازه عادی از طلا ...

 

و به هر کس خانه نداشت یک خانه در حدّ کفایت او می داد ...، اکنون غلط می کردند انسان های سالم نو جوان و جوان و میان سال و مسن، دلالان دغل و غیر دغل مسکن و زمین و ویلا و خانه و آپارتمان با قیمت های احمقانه گران به پشتیبانی دولت و حکومت چون قارچ در بنگاه های مسکن و زمین و ویلا و آپارتمان و ... و ... و ... حیات بگذرانند و پارک بان ـ !! ـ بشوند به جای کار های بنیادین و کشور بالا ببر و ارزِ بیگانه به قیمت پهن گاو و خر پایین بیار و دیگر جوانان معتاد و گل کَش و مست و عرق خور و زن و دختر باره و دختران همه کاره و العیاذ بالله که شوهران بی خبران و با خبران و ...

 

اگر او می گفت شما بنده گان خدا هستید نه بنده گانِ من و ما و دست اش را عقب می کشید یا تو دهنی به صورت و دهان و لبان آن جاهلان که دست بوسان می زد و عکّاسان را به نهیب می کشید که ای احمقان! چه ضرورتی است که عکس مرا این همه تعداد هر بار می گیرید و می گسترید و اسراف می کنید و خدا را دشمن ما و خودتان می کنید و ...

 

اگر او می گفت کسی که بدزدد ـ حتّی پوش کشمشی را ـ، خدا انگشتان اش را از او در ازای خطا می ستانَد ...

 

اگر او می گفت کسی که اختلاس بکند ـ حتّی پوش کشمشی را ـ، خدا جان اش را خواهد طلبید ...

 

اگر می گفت کسی کسی را چو بیازُرد بایستی خود را به مذلّت (خواری) زیر پای او می بُرد ...

 

و هرکه به نوامیسِ مُجاز برای ازدواج، بی جواز ازدواج می نگریست چشمان اش باید سال ها در آرزوی دیدن نور آفتاب در تبعیدی تاریک می گریست ...

 

و می گفت اگر که کسی مسئول شد، جان اش ضمانِ بهترین رفتار و کردار و گفتار او در آن پست است و در غیر این صورت بایستی عمرش را در ظلمتِ منزلی سپری بکند در بَست ...

 

اگر حرمت ها می گفت کسی چنانچه شکست هرگز نخواهد رَست ...، آیا این رذایلِ بی شمارِ بی انتها حالا می رُست!!؟

 

چه کسی می گوید مُحال وجود ندارد؟، دارد! مُحال بود این همه رذایل یکجا در اینجا می رُست اگر او می گفت:

 

من برای شرح کتاب خدا برای شمای ام. نه از خویش گویمی نه کسی از خویش گوید و هیچ کس هیچ راهی جز «راه» خدای در این دیار نپوید ...

 

و می گفت: همه تا وقتی شرح کتاب حضرتِ حقّ در یکایک ما و زندگانی یکایکِ ما اجرا شود چون خانواده کنار هم ایم و شریک شادی و شور و نشاط و شوق و شرافت و عزت و موفّقیّت و ثروت هم ...

 

... گفتند: این میزان ماست که به دریا می زنی که دریا با آن دوغ نمی شود گفت: می دانم ماهی ها نمی دانند اما اگر بشود چه شود!!

 

حالا برای شما (یعنی حکومت و دارا هایی که فکر می کنند در این جهان فانی در عین ثروت و مستی آن و مستی جاه و مقام و قدرتِ این جهانی و سکس و عریانی می مانند و برایِ ستم کاران و پشتیبانان ایشان) قدری از سخنان خدای مهربان را که در پست پیش چنان گفتم چنین از «آخرین چشمه»«شان» می آورم تا اگر لیاقتی در کسی هست و خدای را خواهان است و شایسته ی ایمان آوردن و تسلیم خدا شدن است، دست به کار بشود تا هنوز وقت هست، بسم الله مجراها و مرساها:

الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّىٰ [٩٢:١٨] همان که مال خود را مى‌دهد تا پاک شود

تا این جا اگر کسی بخواهد پاک شود باید پول بدهد. مجانی کسی را خدا پاک نمی کند. پس حواس شما که دارا هستید باشد که فقط «دارا» ها به بهشت راه خواهند یافت نه هر پول داری که از هر راهی که دل اش خواسته است و هر کاری که دلش خواسته است پول در آورده است. حواس تان باشد

به این آیه ها هم دقّت کنید اگر پول دار هستید و نه البتّه «دارا» ...:

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا [٤:٣٦]

خداوند کسى را که مُختل کننده {ی زندگی آدمیان و خصوصاً هم وطنان و بالاخصّ خدا دوستان} و فخر فروش باشد دوست ندارد:

     

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا [٤:٣٧]

{مُختل کننده گان و فخر فروشان} همان کسانى اند که بخل مى‌ورزند {دارند نمی دهند کمک نمی کنند دست نمی گیرند کوتاه از بالاترین مبلغ ممکن برای دریافتی در مقابل اجاره ی داشته هاشان نمی آیند و خود را با بازار حکومت و ستم های او هم سان می گیرند و معیار شان ستم ستم گران است و ...} و مردم را به بخل وا مى‌دارند {کاری می کنند که دیگران هم مثل آن ها رفتار کنند یا برای شندرغاز وجه دلّالی که بیش تر گیر شان بیاید شخص پول دار را علیه آن که ندارد یا کم تر دارد می شورانند تا پول دار از او بگیرد و به دیگری بدهد و آن ها به نوایی فانی برسند ـ مزدِ دلّالیِ بنگاهیان اتومبیل و مسکن و غیرهم ... و ... ـ،} در حالی که آنچه را خدا از فضل خویش به آنها ارزانى داشته پنهان مى‌دارند {و خود را با نیاز مندان نزد آنان برای بالا بردن قیمت داشته های شان برابر نشان می دهند و ناله سر می دهند که ما هم مثل شما ندار هستیم و محتاج هستیم و نیاز مند هستیم و ... که لقمه را از دهان ایشان در آورده و در دهان دیگری ای بگذارند که پول بیش تری به ایشان عرضه می کند ـ خواه آن دیگری نیز بر اساس استیصال یا بر مبنای داشتن بسیارِ پول و ثروت باد آورده و ناگهانی و ... ـ} و براى کافران عذابى خفت بار آماده کرده‌ایم

     

وَالَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ ۗ وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا [٤:٣٨]

و کسانى که اموال خود را براى نشان دادن {نمایش خَیّر بودن و نیکوکار دیده شدن و بخشنده شمرده شدن و جلوی آن ها بلند شدن بی عزّت نفس ها و حاجی آقا حاجی آقا، آقای دکتر، آقای دکتر، جناب مهندس، جناب مهندس، حضرتِ آقا، حضرتِ آقا ... به آن جای آن ها بستن و ایشان نیز مثلاً خیلی افتاده تشریف دارند خود را کمی به جلو خم کردن و سر تکان دادن و نفرمایید نفرمایید گفتن و در صف اول مقابل دوربین ها نشستن و سر به زیر انداختن که یعنی من اصلاً دوربینی نمی بینم گوئیا و ... و فرار از دادن مالیات و بیمه و عوارض و پیدا کردن دوستانی در جاهایی که به کار آن ها بیایند و ...} به مردم انفاق مى‌کنند و به خدا و قیامت اعتقاد ندارند [هم نشینان شیطان اند] و کسى که شیطان نزدیک {هم دمِ صمیمیِ} وى باشد {ببین دیگر چنین شخصی چه} بد همدمى است

     

وَمَاذَا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیمًا [٤:٣٩]

و اگر به خدا و روز واپسین ایمان مى‌آوردند و از آنچه خدا روزیشان کرده انفاق مى‌کردند چه زیانى برایشان داشت!!؟ و خداوند به ایشان بسیار آگاه است

     

إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ۖ وَإِن تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا [٤:٤٠]

خدا به اندازه‌ى سنگینى ذره‌اى ستم نکند، و اگر کار نیکى باشد دو چندانش کند و از نزد خود پاداش بزرگى دهد

   

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ [٨:٣٦]

همانا کافران اموال خود را صرف مى‌کنند تا مردم را از راه خدا باز دارند و باز هم [در آینده‌] خرج خواهند کرد و عاقبت، حسرتى براى آنان خواهد گشت و سر انجام مغلوب مى‌شوند. و کسانى که کافر شدند به سوى جهنم گردآورى خواهند شد

     

لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ [٨:٣٧]

تا خداوند ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاک‌ها را روى هم گذارد و همه را انباشته کند و یکجا در دوزخ افکند. اینانند که زیانکارانند

     
   

قُلْ أَنفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ ۖ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ [٩:٥٣]

بگو: [اگر] انفاق کنید به رغبت یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمى‌شود همانا شما قومى نافرمان هستید

   

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ [٧٣:٢٠]

قطعا پروردگارت مى‌داند که تو نزدیک به دو ثلث از شب و گاه نصف آن یا ثلث آن را [به نماز] بر مى‌خیزى و گروهى از آنان که با تو هستند نیز [چنین مى‌کنند]، و خداست که اندازه‌ى شب و روز را تقدیر مى‌کند. مى‌داند که شما هرگز نمى‌توانید حساب آن را داشته باشد پس به شما روی کرد پس هر اندازه برای شما آسان است از قرآن {شُدَنی = کتابی که باید آیاتِ آن بشوید} بشَوید {مثل مفاهیم آن} {خدا دانستند که برخی تان بیمار می شوید و برخی دیگر به سفر می روید تا خود را از فضل خدا برخوردار کنید و برخی دیگر تان در راهِ {اعتلایِ نام} خدا در گیر و دارِ جدال هستید پس کافی است آن میزان که برای تان آسان است {با آیات اش} هم سان شوید و نماز را پایه بگیرید و پاکیزه ساز {دارایی های تان را } بدهید و وام به خدا اختصاص دهید که هر چه نیکویی برای «خود» تان پیش دارید می فرستید نزد الله خواهید یافت و آن برای شما بسی نیک تر و سود دار تر است

 

الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [٢:١٧٧]

نیکى کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب [هاى آسمانى‌] و پیامبران ایمان آورد، و مال [خود] را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و در به دَران و راه گَرد ها و خواهنده گان و زندانیان بدهد و نماز را پایه بگیرد و زکات (پاکیزه ساز) بدهد و قول اش قول باشد وقتی قول می دهد و در شدت و سختی ها صبوری کند و هنگامی اگر جنگ باشد، این ها آن هایی هستند که راست گفته اند و آن ها همان ها «خود»«پا» ها هستند

 

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ ...  [٨:٤١]

و بدانید هر گونه غنیمتى به دست آوردید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و تنگدستان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ایمان آوردید ...

 

الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ [٢:٢٧٤]

کسانى که مالشان را شب و روز، [و] نهان و آشکار، انفاق مى‌کنند پاداش آنها نزد پروردگارشان است و نه بیمى بر آنهاست و نه محزون شوند

 

وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...؟ [٥٧:١٠]

و شما را چه شده است که در راه خدا انفاق نمى‌کنید و حال آن که میراث آسمان‌ها و زمین به خدا تعلق دارد؟

 

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٢:٢١٥]

از تو مى‌پرسند چه انفاق کنند؟ بگو: هر مالى که مى‌بخشید [بهتر است‌] به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تنگدستان و به راه مانده انفاق کنید، و هر کار خیرى کنید بى‌شک خدا به آن آگاه است

 

مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ [٢:٢٦١]

داستان کسانى که مالشان را در راه خدا مى‌بخشند چون داستان دانه‌اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌اى صد دانه [باشد]، و خدا براى هر کس بخواهد [پاداشى‌] چند برابر مى‌دهد و خدا وسعت بخش داناست

 

الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى ۙ لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ [٢:٢٦٢]

کسانى که مالشان را در راه خدا مى‌بخشند و به دنبال بخشش خود منّت و آزارى نمى‌آورند، اجرشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین شوند

 

ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ [٢:٢]

آن کتاب [بلند مرتبه‌] هیچ تردیدى در آن نیست، راهنماى پرهیزگاران است

 

 

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ [٢:٣]

آنان که به غیب ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم، انفاق مى‌کنند

 

لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ ۗ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنفُسِکُمْ ۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ [٢:٢٧٢]

هدایت آنان [به طور اجبار] بر عهده‌ى تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت مى‌کند. و هر مالى که انفاق کنید به سود خود شماست، و جز براى طلب رضاى خدا انفاق نکنید. و هر مالى که انفاق کنید [پاداش آن‌] به تمامى به شما داده خواهد شد و بر شما ستمى نخواهد رفت

 

لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٢:٢٧٣]

[این صدقات‌] از آن تهیدستانى است که در راه خدا از کار مانده‌اند و نمى‌توانند در زمین [براى معاش‌] سفر کنند و به خاطر مناعتى که دارند، ناآگاه آنها را توانگر مى‌پندارد. آنان را به سیمایشان مى‌شناسى. از مردم به اصرار چیزى نمى‌خواهند. و هر مالى به خیر بدهید پس خدا به آن دانا هستند

 

مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ [٥٧:١١]

کیست آن کس که به خدا وام دهد تا آن را براى وى دو چندان کند و او را [در آخرت‌] پاداشى کریمانه باشد

 

لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٣:٩٢]

هرگز به نیکى دست نیابید مگر این که از آنچه دوست دارید انفاق کنید، و هر چه انفاق کنید، قطعا خدا از آن آگاه است

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ [١٠٤:١] واى بر هر بدگوى کننده‌ى عیبجوى

     

الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ [١٠٤:٢] آنکه مالى فراهم کرد و بر شمرد

     

یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ [١٠٤:٣] مى‌پندارد که مالش او را جاوید کند

     

کَلَّا ۖ لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ [١٠٤:٤] چنین نیست [که مى‌پندارد]، حتما در آتشى شکننده افکنده شود

     

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ [١٠٤:٥] و تو چه مى‌دانى آتش شکننده چیست

     

نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ [١٠٤:٦] آتش برافروخته الهى است

     

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ [١٠٤:٧] آتشى که بر دل‌ها افتد و زبانه کشد

     

إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ [١٠٤:٨] این آتش بر آنها سرپوش است [و راه گریز ندارد]

     

فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ [١٠٤:٩] در ستون‌هایى است کشیده شده

 

إِلَّا الْمُصَلِّینَ [٧٠:٢٢] غیر از نمازگزاران

 

الَّذِینَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ [٧٠:٢٣] همان کسانى که بر نمازشان پایدارند

 

وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ [٧٠:٢٤] و همانان که در اموالشان حقى معین است

 

لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ [٧٠:٢٥] براى سائل و محروم

 

وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ [٧٠:٢٦] و کسانى که روز جزا را باور دارند

 

وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ [٧٠:٢٧] و آنان که از عذاب پروردگارشان بیمناکند

  • مَهدی هُدایی

گیریم که اصلاً اعتقادی و ایمانی به خدای نداری. چرا روزانه از فرصت یک هزار و چهار صد و چهل بارِ تکرارِ یک واژه ی باردارِ نیکی بی بهره می گذری؟

 

او که نه بلد بود ـ گرچه ادّعای کرد! و باید پاسخ درخور برده باشد برای خدای، نیز دگری، بابت این افتضاح و در به دریِ جاهلانِ افسار گسیخته ی خوار و خفیفِ کل تاریخ و کنونِ جهان، به علّت عدالتِ خدا بر مبنایِ جهالتِ شان ـ. و نه عالمان مدّعیِ دیگر ـ حتّی یکی شان!! حتّی یکی شان! ـ گفتند.

 

امّا خدا می پرسند:

 

عقل تان چه؟ ـ أفلا تعقلونَ ـ؟

 

قرآن چه؟ ـ أفلا یتدبَّرونَ القرآن ـ؟

 

نهیب هایِ «منِ» رحیم و رحمان چه؟ هان؟:

 

ـ فأین تذهَبونَ: کجا دارید می رید؟ ـ {آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی!، هش!

 

ـ به جناب عالی بر نخورَد ها! با من و شما نیستند خدا، با گفتنِ این هُش: (فأینَ تَذهَبونَ؟هان؟) هان!. ما تافته های جدا بافته ایم

 

برای همین است که ما این واژه ی امری را برای خودمان هوش! معنا می کنیم که یعنی به هوش. وگرنه هُش که برای خران است که از ما بهتران هستند در آیه یا آیاتی چند از قرآن و به ما این وصله ها نمی چسبد: اولئک ـ آن ها! ـ، کالأنعام ـ چون چارپا ـ، نه ما! بل هم أضلّ ـ از چارپا هم گم تر ـ که یعنی خر و گاو و خوک و اسب و استر و قاطر و شتر از ایشان برتر ـ. ما نه!

 

نمی بینند آیا جهانیان که ما چه سان رها از بند ها و بار ها و غصّه ها و غم ها و فقر و فلاکت و آزار در ویلا های مان در تهران و کل مناطق زیبای ایران و جهان، بدون ذره ای هول و وَلا و نگرانی و ترس و هراسان بودن از کسی و چیزی و قانونی و مراجعه ای، در امانِ مطلق، رقصان و مست و خرامان و عریانِ مطلق و نیمه و غیره و هر طور بخواهد دل مان می زی ایم و هر کاری برای ما آسان تر از آسان است!؟! کور هستند؟

 

ایران مال مال ما زرنگان است. مال ما زرنگان در کل تاریخ اش بوده است. از هر جا که آمده باشیم و با هر قومیّتی که بوده باشیم. کُلّاً جهان مال ما زرنگان است. در قباله ی ماست. حواله ی ماست. کسی اگر می گوید نه، بیاید و یک مورد در تاریخ بشر نشان بدهد که برده گان پیروز شده باشند. هرگز. برده برده است. فقیر فقیر است. مدارِ فقر مدارِ فقر است. هرکه ادّعا کرده است فقر را ریشه کن می کند معلوم نموده است که غرض اش و مأموریّت اش ریشه کردنِ اندیشه یِ ریشه کردنِ فقر بوده است. فقرا و ضعفا و هر کسانی که اجازه می دهند با آنان کم تر از حیوان برخورد بشود لیاقت شان از حیوان پست تر با آنان برخورد کردن است. ما تازه خیلی خوب است که آن ها را استخدام می کنیم و به آن ها اجازه می دهیم در خیابان هایی که ما از آن ها می گذریم بگذرند و در خانه هایی که مال ماست مستأجران ما بشوند. خدای شان را شک کُنند. نماز شکر بخوانند. وگرنه ما می توانیم و حقّ مان است که با آن ها کمتر از حیوانات مان برخورد کنیم. گرچه آن ها را هرگز با سگ های بزرگ و کوچک و اسب های مان مقایسه نمی کنیم و به آن ها هرگز اجازه نمی دهیم مثل سگ های ما و اسب های مان در رفاه زندگی بکنند زیرا به شخصیّت این حیوانات گران بهای ما بر خواهد خورد و خدا را هرگز خوش نمی آید که ما به حیوانات مان اهانت کنیم و آن ها را با این مردمان مقایسه نماییم. هزینه ی هر سگ ما و اسب ما برابر چندین خانوار از این مستخدمان ما و دوستان مان است. کسی نمونه ای جز این اگر سراغ دارد بسم الله: بیاورد. در هر جای جهان که سراغ دارد. اگر یک یا دو مورد هم باشد باز مطمئن باید باشند کسان که پشت آن حتماً «همان» مأموریّت پنهان وجود دارد

 

و برده گانِ در استخدامِ شادی و رفاه و عزّت و سلامت ما می خواست برده نمانند. خودشان جزو آن پاراگراف قبلی بوده اند و خواسته اند در همان بمانند اگر نه یا الآن ما را نا بود کرده بودند یا خود شان شده بودند جزو ما ـ هرکس شایسته ی همانی است که است ـ هرکس در همان جایی هست که لایق آن است! خود شان نخواستند! خودشان خود شان را از ما جدا کردند و نیامدند در مدار ما که عقل مان راه نمای مان بود و آن جهان هم نزد خدا می گوییم ببینید خدا ما شاکران چه بهره وری ای کردیم از این موقعیّتی که پیش آمده بود در این جای جهان؟ و خدای آفرین مان می دهند که دست مریزاد به شما که حدّ اقل خسر الدّنیا نشدید. و ما را در بهشت خسر الآخرتیان وارد مان می کنند. گیریم که این همه رفاه ما از نظر ایشان جرم باشد

 

آن روز هایی که جیک جیک شعار این برده گانِ در استخدامِ رفاه مطلق ما و دولا شدن شان برایِ سوار شدن مان بر آن ها بود فکر امروز و حال شان بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ می خواست زمین بخرند. طلا بخرند. دلار، پوند، یورو، مارک، کوفت، زهر مار، درد بی درمان، حتّی چاه های مدفوع خانه ها را بخرند تا حالا چون ما که مثل شاهان زندگی می کنیم و کل جهان در اختیار مان، زندگی می کردند و کنند

 

کسی هست بگوید ما مجرم هستیم؟ اگر برای مان قرآن بخوانید ما از بچّگی علمای اعلام مان که مقلّدانِ حضرات شان بوده ایم بهِمان فرموده بوده اند که خدای رحمان هررررررررررررررررررررررررررر گناهی بکنیم را می بخشند. و تازه ما بعضی مان اسم مان حسین است و حسن است و علی و محمد و مهدی و فرزندان و نواده گان و نتیجه ها مان هم اسامی خدا دارند مثل عین الله ولی الله قدرت الله و اسامی دیگر از همین رده که به علّت تقدّس بالا نمی نویسیم که زیر پا نیفتند خدای ناکرده. ما دین داریم. ما مسلمان هستیم. قرآن نمی خوانیم که نخوانیم. خدای ما خدای بخشنده و مهربان است. خدای ما هر گناهی که بکنیم را می بخشند زیرا بزرگ ترین گناه تاریخ آفرینش، فقر را، نکردیم. ما آن چه باید بکنیم را آن چنان که باید کردیم. اگر بده کار به خدا هم شده باشیم باز علماء اعلام عزیز و گرامی و گران قدر ما فرموده بودند در تمام طول تاریخ شان به صورت یک سان که خدا از حقّ خود شان می گذرند. حقّ النّاس نباید به گردن مان باشد. و ما هیچ حقّی از هیچ کس به گردن مان نیست. قیمت ها را ما گران نکردیم که! کردند! ما فقط حال اش را می بریم. اگر جهنّمی هم قرار بشود بروند کسانی که باعث گرانی ها شدند می روند نه ما!! ما تا توانستیم زمین خریدیم و گذاشتیم و رفتیم در بهشت های دنیا زندگی کردیم و برای مان حفظ شان کردند از غارت گران و گران شان کردند برای مان طوری که هرگز در هوش و گوش و جسم و جان و روح و روان و دین و آیین و مسلک و کیش و مرام و مروّت و انسانیّت و تقوی و ایمان و هیییییییییچچچچچچچ واژه ای نمی گنجید معیار گرانی آن ها و باور مان هم نمی شود و ما هم وکالت داده ایم که نزدیکان مان هوای اموال مان را داشته باشند و هر «پولی» به «هر»«کسی» به «هرمیزانی» «لازم» شد «هرطوری» که «خواستند» بدهند زیرا اگر همه را راضی نگاه داریم هنوز مثل سگ قیمت ها دارد افزایش می یابد و برای ما مثل کندن یک مو از یک خرس است و آن هم که ما هزاران مو در طول سال در هزینه هایی که برای لذائذمان در جهان و در ایران می کنیم می ریزیم

 

خودم هم گم کردم خودم را در متن! خودم هم گم شدم!! باورم شد که خدا کل جهان را برای ثروت مندان آوریده است و برای لذّات ایشان و برای کلاه برداران و کلاه گذاران و اختلاس چیان و حامیان آن ها در هر لباس و شکل و قد و قواره و نام و شهرت و پست و مقام و ... ـ «حال» ام بد شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!: تو خودت بگرد و حدیث حلّال ـ مُکشل گشا ـ بخوان از این تجمّلاتِ غیر قابل مقایسه با کل جهان و با بهشت حتّی، آن هم در اینجا که مشتی دشمن و دشمن پرست به دروغ و تهمت می گویند بچه ها در خیابان ها آشغال جمع می کنند و زنان برای نان خود شان را می فروشند و مردان چندین نوبت کار می کنند تا فقط اجاره و اقساط قسط ها و پول نان شب و شارژ ساختمان و عوارض و بیمه و مالیات و ... بدهند و برخی کلیه می فروشند و ... مرگ بر دروغ گو ها! مرگ بر فقرا! مرگ بر خفه ها! مرگ بر نیاز مندان و مستأجرانی که در عین سکوتی مطلق سالیانه اجاره های شان را تا بیش از دو برابر هم می افزایند و باز مقابل صاحب خانه ها کُرنش می کنند و ناله و خود شان را خوار و ذلیل و بد بخت و پست و حقیر و آشغال نمایش می دهند تا شاید ترحّمی بگیرند و اندکی از اجاره بها بکاهند زیرا حکومت با تمام توان پشت شان ایستاده است و خیریه های فراوانِ مدّعیِ پشتیبانی از خدا مشغول پشتیبانی آن تقدّس و خنده و لبخند ملیح و آرام ایشان و آرامش شان را دوام مایه ...} و مرگ بر نماز گزاران مرگ بر نماز گزاران مرگ بر نماز گزاران ... 

فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ   لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ ١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس  واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ   لْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر   مازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران  فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر  نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزارانفَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]

پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران   
  • مَهدی هُدایی

تو که قرار است ببخشی

چرا پس،

می آزاری خویش را و قوم و قبیله و خویش رای

نمی گذاری و نمی روی

یا پای بر جگر نمی نهی

به تقدیرَت آری ـ صبور ـ نمی دهی

و آزرده،

وقت می کُشی می کِشی به گورِستانِ سرد و منفورِ ندامت و حسرت

پیش از این که بمیری

برزخ خود دوزخ و دوزخِ خود از پیش

به نیش می کِشی

چون دندانَکِ کودکی اَت ... ـ ؟!! ـ

هان؟

به زبان بیاور پاسخی در خور

چه پیری چه جوان

خواه شادی خواه دل گیری

بنای تو چیست؟

خواهی همین نَمَط مدااام تا تهِ عمرت زیست؟

  • مَهدی هُدایی

شما:

استاد گرامی خیر در ابتدای پاسختان به معنای (خوبی) است یا به معنای (نه)؟

 

آگاهیگاه:
خیر به معنای خوبی است. خیر اصلاً به معنای خوبی است (خوبی یعنی ایجاد حالت و احساسی که آدمی سرشار از لذّتی شود که حاضر باشد در همان حالت بمیرد و آرام ابدی بگیرد ـ بِیَدِهِ الخَیر ... ـ). اگر به معنای نه بگیریم نیز باز به معنای خوبی است به شرط این که آغاز نفی جز خدا باشد: لا، إلهَ إلا ألله. وگرنه خیر به معنی نه نیست. این معنا را شاید عدّه ای به عمد برای تخریب معانی والای غیر دنیایی و مانا گرفته و به زبان ها انداخته باشند! زیرا در پارسی نه وجود داشته است. و در عربی لا به معنای نه بوده است. پس این وسط خیر چرا باید به معنای نه در زبان ها بیفتد آن هم از نوع ادیبانه ی آن؟ هان؟ ...!
  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام به صورت اتفاقی وبلاگ بالا را دیده و چند خط برایتان نوشتم...خوشحال خواهم شد که ببینید و همانجا پاسخ بفرمایید

 

آگاهیگاه:

نمی دانم آیا نوشته های تان همان ها بودند که پاسخ نوشتم؟ اگر آری که چه خوب اگر نه، بفرمایید تا چه متنی بوده و کجای؟، که خوانم و پاسخ نگارم ان شاء الله. هرجا و هر که اید به سلامت باشید و شادمان که از شادمانی تان شادمان اَم و دعا گویِ خیرخواهِ تان

  • مَهدی هُدایی

سلام استاد مهربان و گرامی لطفا درباره ی سبل السلام و چگونگی بله گفتن به خدا و خود از طریق آن بیشتر برایمان توضیح بفرمایید

 

سلام و مُحبّت تان را ارج می نَهَم و خیر پاسخ تان می دهم

 

 
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ ۚ قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ [٥:١٥]
اى اهل کتاب! همانا فرستاده‌ى ما به سوى شما آمده است که بسیارى از حقایق کتاب آسمانى را که نهان مى‌کردید برایتان روشن سازد و [البته‌] از بسیارى مى‌گذرد. آرى، از جانب خدا نور و کتاب روشنگرى براى شما آمده است
     
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ [٥:١٦]
خدا هر کس را که در پى جلب رضاى اوست، به وسیله آن [کتاب‌] به راه‌هاى امن و سلامت رهنمون مى‌شود، و به خواست خود، آنها را از تاریکى‌ها به نور مى‌برد و به راهى راست هدایتشان مى‌کند
   

سُبُل جمعِ سبیل است. سبیل «راه» است. سلام نام خدا ست. سُبُلُ السَّلامِ راه های سمتِ خدای اَند. فضایل. هرچه فضیلت با هر نامی که هست «راه»ی به سمتِ خدا ست ـ و هزاران بی نهایت بار که مبادا بینگاریم که به تعدادِ خلایق، راهِ رسیدن به خدا هست هان، زینهار!! ـ. به تعدادِ فضایل «راه» به سمتِ خدا هست و بدونِ رذایل اما!!، زیرا رذیله خورَنده یِ فضیلت است هم چون موریانه که چوب و زنگ که آهن و آتش که سبز و زرد و خشک و تَر می سوزانَد به هیچ ترحّمی و سفارشی مگر که به تقوی ـ ها؟! ـ، آری مگر که به تقوی:

 

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ [٢٠:١٣١]
و زنهار چشم مدوز به آنچه از زینت زندگى دنیا به گروهى از آنان داده‌ایم، تا آنها را در آن امتحان کنیم، و روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است
     
وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا ۖ لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُکَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ [٢٠:١٣٢]
و کسان خود را به نماز فرمان ده و بر آن پافشارى کن. از تو روزى نمى‌خواهیم، ما [خود] به تو روزى مى‌دهیم، و عاقبت [خیر] از براى پرهیزکارى است
   
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ [٢٨:٨٣]
آن سراى آخرت است که براى کسانى قرار مى‌دهیم که در زمین خواستار برترى جویى و فساد نیستند، و عاقبت [خوش‌] از آن پرهیزگاران است
     
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ [٢٨:٨٤]
هر که نیکى بیاورد، براى او بهتر از آن خواهد بود، و هر که بدى آورد، آنها که بدى کردند جز آنچه کرده‌اند کیفر نبینند
 
با من است و با شما ست که سبیلِ سَلام گُزیده ـ فُتاده گُرده، خَمان و به سجده، خامُش و گریان ـ به سمتِ خدا برویم یا که در پیِ ظُلم و شهرت و شهوت و قدرت و وسعتِ فانیِ دنیا و ثروتِ بی «بار» و نام لعن شده از پسِ حذفِ قدرت و مال و شهرت خویش بِدَویم. اگر کفایتِ پرسش نداشت گو که ببایدَم بذری بیش بر زمینِ مهیّایِ شما شاید کاشت وگرنه از آنچه که برداشتِ شمای، پیش به سمتِ خدای ... به سلامت و «زیبا»ی. الحمدُ لله ربِّ العالَمینَ
  • مَهدی هُدایی

تا برایِ مُشتی خَر اعتلایِ بها

بهانه یِ بختِ خوش است

دلِ خویش به رشدِ شرافتِ نفس

شود آیا بست؟، خدای

عهد نشکست

پارس و مردمِ جاهلِ اوی

پیمان درید و ستم خرید،

که دین و خدا و رفاه

از جامعه رفت

شرف از شخص پرید

گوشِ سوته دِلانِ دو چشم به اشکِ شبانه مقابل «او»ی نشانده،

زوزه یِ گرگ و ناله یِ جغد «شنید«

 

وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا [٧١:١٧]
و خداست که شما را [چون گیاه‌] به طرز خاصى از زمین رویانید
﴿١٧﴾

 

 
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا [٧١:١٨]
سپس شما را در آن باز مى‌گرداند و باز به طرزى عجیب بیرون مى‌آورد
﴿١٨﴾

 

 
وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا [٧١:١٩]
و خدا زمین را براى شما فرشى [گسترده‌] ساخت
﴿١٩﴾

 

 
لِّتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا [٧١:٢٠]
تا در راه‌هاى وسیع آن تردّد کنید
﴿٢٠﴾

 

 
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا [٧١:٢١]
نوح گفت: پروردگارا! آنها مرا نافرمانى کردند و کسى را پیروى نمودند که مال و فرزندش جز بر زیانکارى وى نیفزود
﴿٢١﴾

 

 
وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا [٧١:٢٢]
و دست به نیرنگى بس بزرگ زدند
﴿٢٢﴾

 

 
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا [٧١:٢٣]
و گفتند: زنهار، خدایان خود را رها مکنید، و هرگز «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وانگذارید
﴿٢٣﴾

 

 
وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا ۖ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا [٧١:٢٤]
و تحقیقا بسیارى را گمراه کردند. و [بار خدایا!] ظالمان را جز ضلالت میفزاى
﴿٢٤﴾

 

 
مِّمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا [٧١:٢٥]
[تا] در اثر گناهانشان غرقه گشتند و در آتش در آورده شدند، پس براى خود، در برابر خدا هیچ یاورى نیافتند
﴿٢٥﴾

 

 
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا [٧١:٢٦]
و نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین باقى مگذار
﴿٢٦﴾

 

 
إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا [٧١:٢٧]
که اگر تو آنها را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‌کنند و جز پلیدکار ناسپاس نمى‌زایند
﴿٢٧﴾

 

 
رَّبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا [٧١:٢٨]
پروردگارا! بر من و بر پدر و مادرم و هر کس که با ایمان به خانه من در آید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى و ظالمان را جز هلاکت و تباهى میفزاى
﴿٢٨﴾

 

 
 
  • مَهدی هُدایی

دختری برای یک خشِ کوچکِ گُم

روی گوشیِ خویش

زار زد و گریه نمود و فِسُرد

کِی آدمی که چنین

برای یک خَشِ گوشی و مَرکب نو گریست

به جانِبِ حقّ

راهِ صحیح بُرد؟!!

مردم مآآآ ... ـ ی ـ (که فربِه از ادّعای زیست)

نَفَس به نام شیاطینِ رجیم

(ـ حتّی چه بد ـ ! ـ، که تحتِ لِوای خُدا و نامُسُ و دین!! ـ)، کشید ...، جزای،

فزونِ بهای و دزدی و مرگِ شرافت دید ... ـ !!! ـ

برای مردمِ شرک و مردمِ کفر و مردمِ تشنه یِ ظُلم، جزای،

»سوارِظالِم» و «ظُلم» و «بی شرفی» است

 

  • مَهدی هُدایی

وقتی نمی پرسید

یعنی پذیرفته اید

و پذیرش یعنی

انجام خواهید داد

و اگر انجام ندهید بازخواست خواهید شد

چون پذیرفته اید، وقتی نمی پرسید.

جمعیتِ بی پرسش

جامعه نیست گَله است ـ زین روست که مملو بهانه ها و گِله است و دَله است ـ.

علی فرمود:

«حق» از پرسش نمی هراسد

و منظورش قطعاً وجوبِ پرسش بود

  • مَهدی هُدایی

به خدا ابتدا

و خودتان سپس

از «راه» های آن (سبل السلام)

بله بگویید تا

هرگز نیازمند نه گفتن نشوید (جز لا إلهَ برایِ إلا ألله) زیرا

«او» غنی هستند و در غِنا فقط دَهِش است و بخشش و بارش مهر و صفا،

نه در مقام غَنی راه ندارد

چه نیازی است شما در جایی قرار بگیرید ـ خود را در جایی بگذارید برود ـ که نه نیازِ بشود؟، حالیا که

هرچه در «اینجاست» ـ نزدِ خدا ـ غِناست و غِنا

آری به هر چه «دل»ات ـ قلبِ شما ـ

(و نه نفس مهار نهاد به بدی ها) می خواست، خواست و بخواهد ... و رَواست

  • مَهدی هُدایی

 

قوانین خدا (خیروقدرت وووفورلایتناهی...)

بر قوانین فیزیک حاکم هستند

پس فریب آنها را ـ قوانین فیزیک را می گویم ها! ـ

در نتوانستنِ دستیابی به خواسته هایت به دلایلِ آن ها نپذیر

و وا مَده به فیزیک ـ چنان چه اهل باور عظمی، اهل «دل» اید شما ـ

رها شو از این دوبندِ فیزیک

و حال کنونی دنیا

تیکِ نمی توانم، نمی شود، نمی گذارند از تاکِ وجودت بردار

خواهی رسید به قدرتِ لایتناهی، فقط

مراقبتی بنمای

باز

به جهانِ ماده نیای

که دوباره غرق آبِ هوس های بدونِ تمامی فانیِ دنیای

تا اَبَدید

منِ تو

ـ نه تَنَت ـ

«شنید؟»

  • مَهدی هُدایی


یا خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...

یا هو:

من چه طور ادعا کردم بنده ی (چشمگوی) «شما» هستم

و شما «شنوا» «هستید»

و «بینا» «هستید»

و «دانای مطلق»«اید»

و چشمان ام و گوش های ام و لبان و دهان و دندان و حنجره ام

به هر چه شیاطینِ سوار بر نفسِ بد فرمان ام از من خواست اند

آری گفت مدام

بی شرم (بی حیا) ـ ها؟ ـ

یا خدا!

یعنی من «شما» را به استهزاء گرفتم «تان»!،؟

به قیمتِ لقمه ای نان و جرعه ای آب ـ حالیا که چشمه و خانه یِ روزی من در آسمان و نزدِ شما؟

چه بهایِ کمی است منِ خوار

فروختم تان

یا خدا! استغفار!

بپذیر مرا این بار نیز، حضرتِ مهر بان، جنابِ «یار»

و مرا بدونِ بخششِ خویش از زمین ام ـ قول بدهید ـ

بر ندار

این بار نیز من،

می ایستم در مقابلِ خویش در «آینه»

در برابرِ «استکبار»

  • مَهدی هُدایی

چه قققدر خوب است که هستید خدایا!

 

چه قققدر خوب است که پنج نوبت برای دیدن ما می آیید و سری به ما می زنید

 

تهتهنیازا! شاها! بزرگا! عزیزا!

 

چه قققدر حسّ خوبی دارد این انتظار من برای رسیدن زمان حضور شما و «دیدارتان» ... امیدا! ای آرزوی هستیِ من!، قشنگِ دلنشین! رعنا! ودودِ گرامی!

 

چه خوب است که ما را وا ننهاده اید و اجازه داریم به محض تشریف فرمایی «شما» لب به سخن بگشاییم و دورِ «شما» بگردیم و سماع وصل بکنیم و قُربِ اصلِ خویش جشن بگیریم و هرچه بخواهیم نزد شما گفته کنیم بی مهابای غیبتی و تهمتی و اذیتی و تحدیدی و تهدید ... سبحانَکَ سُبحانَکَ سُبحانَک! تبارکتَ و تعالَیت

 

و خوب تر از این همه این که هرگاه دِلم می گیرد و دست به کتابِ سخن های «تو» می آورم برای من چنان سخن می گویی که انگار دوش رهایی گرفته ام ای «یار» و دلداریَم می دهی به رغم این که ـ بهتر که نگویم که که هستم و چه ها کرده ام که نبایسته و آن ها که نمی شایست و هیچ برای هدیه برای «شما» کِی آوردم عزیز!

 

خیلی خوبید! خیلی. خوشا به حال من که کسی چون شما مرا اجازتِ شنیدنِ «وی» می دهدَم و جوازِ سخن گفتن با مقام بلند و بزرگ و اوج هیبت و کبریاء، جبروت

 

خدایا دوستتان دارم. خدایا ممنونم که می گذارید با شما حرف بزنم. خدایا ممنونم که هستید. خدایا ممنونم که دستانم را در «دستانتان» گرفته اید مدام و در «آغوشتان» اجازت ورود می دهید و گاه که به من لیاقتِ ارزش نوازش می دهید مرا می نوازیدَم و از چشمانَم بارانِ لطف گسترده تان را بر گونه هایم می رقصانید تا بارها بنهَند و غُصّه ها از وجودم برهند ... لا اله الا انت سبحانک إنی کنتُ من الظالمین

  • مَهدی هُدایی

اگر قرار باشد یک سال بعد سیصد و شصت و پنج هزار تومان پول نقد یا چیزی برابر با آن در اختیار مان داشته باشیم این راهِ آن است:

 

روزی یک هزار تومان کنار بگذاریم. (بماند که اگر خیلی پول های دیگری هم که مدام و بی هوده و بی سود هدر می دهیم را به همین ترتیب به پس انداز مان بیفزاییم چه شوددد!!!) در قلک سفالی، نزد بنگاه های پول نگه دار (بانک ها). جایی که دست مان به آن نرسد. بهانه ها اگر بیاوریم که سال دیگر پول بی ارزش می شود و ما باید کاری کنیم که پول مان تا سال دیگر چندین برابر بشود و اگر قرار باشد ما سال دیگر فقط سیصد و شصت و پنج هزار تومان پس انداز داشته باشیم خب با همین پول کار می کنیم و آن را ده ها و صد ها برابر می کنیم و این ها ...، این ها همه می شوند بهانه های بنی اسرائیل که نمی خواستند گاو را بکشند. اگر همان اول بی چون و چرا شروع کنید روزی هزار تومان کنار بگذارید سال دیگر لا اقل همان سیصد و شصت و پنج هزار تومان را که دارید که!!

 

و اگر وضع تان قدری خوب است روز ده هزار تومان کنار بگذارید. و اگر وضع تان کمی بهتر است صد هزار تومان در روز کنار بگذارید. مطمئن ام هست اند کسانی که می توانند روزی یک میلیون تومان هم کنار بگذارند و نمی گذارند

حالا شما از خود تان بپرسید که آیا واقعاً نمی توانسته اید روزی هزار تومان کنار بگذارید!؟ و اگر می توانسته اید و می گذاشتید الآن که ده سال بعد است حدّ اقل سه میلیون و ششصد و پنجاه هزار تومان پول نقد داشتید که الآن آن را ندارید و در چاه های توالت منزل تان دفع شده اند یا حرامِ یک حرام دیگر ... زیرا قطعا! آن هزار تومان ها را که پس انداز شان واجب بوده است خرج دادن خمس و انفاق و گرفتن دست نیاز مندان به برخاستن از جا و یاریِ خدا و دین و امثال هم نکرده اید

 

و تصوّر کنید شما روزی هزار تومان را خُرده طلایِ مستعمَل خریده بودید (الآن بهانه گیران فوراً با خود شان می گویند آقا را ببین!، مگر با هزار تومان هم طلا می داده اند یا می دهند؟) حالا چه قدر تومان پول داشتید ها!

 

و اگر همین کار را با روزی ده هزار تومان کرده بودید ... وااای و اگر با صد هزار تومان را که دیگر نمی گویم و شما هم نپرسید. فقط خود تان حساب کنید

 

حالا آیا شما از همین اکنون که این مطلب را خواندید تعهّد می کنید برای ده سالِ بعدی تان این بازی را بیآغازید؟ ... بسم الله ...

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

وقت بخیر استاد گران گنج به نظر این دانشجوی کوچک هیچ انسانی را نباید و به هیچ وجه  شایسته نیست عیب جوی دیگران باشد زیرا هیچ انسانی در کره ارض در تمامیت کمال نیست تنها اشخاصی صلاحیت نقد رفتارهای انسانها را دارند که متخصص وجود انسان هستند همانند پزشکان روانشناس / روان کاو یا کارشناسان جامعه شناس و مردم شناس آن هم با درخواست خود آن فرد برای راهنمایی و مشاوره و صد البته از زاویه کاملا علمی و تخصصی، در مورد گفتگو در مورد دیگر افراد بدون حضور آنها نیز اخلاقیست  جا مانده از دوران توسعه نیافتگی فرهنگ انسان شرقی و جایی در دنیای پسا مدرن امروزین جهانی ندارد ، رفتار مدرن و انسانی اینست که هر فردی اگر بر انسانی دیگر نقدی وارد می داند با شجاعت به او بگوید البته تنها و تنها به خود او یا با گفتمان به همگرایی می رسند و یا از هم منفک می گردند، به هر صورت با این رفتار دلاورانه انسانها از بند تزویر/ فریب و دوگانگی شخصیت رهایی می یابند.

 

بنده (آگاهیگاه):

وقت خوش عزیزا! دقیقاً درست می گویید. ریز به ریز همان است که نگاشته اید. تا ما دلاورانه از بند تزویر/فریب و دوگانگی شخصیت (و بلکه چند و چندین گانِگی) شخصیّت رهایی نیابیم آسمان همین و آفتاب همان و جهان چنین و هستی چنان خواهند ماند. درود بر شما و سپاس گزار که دقیق مطالعه فرموده و نظراتی صائب می نگارید

 

  • مَهدی هُدایی

هر ادّعای من تبدیل به پرسشی می شود که برای پرسیده شدن از خودم (امتحان، ابتلاء) تولید می کنم

که اگر پاسخی در اجرا برای آن داشته باشم از من درمی گذرند و یک پله به بالا گام برمی دارم

و اگر خودِ من نیز ـ همچون مدعایِ مدعیِ بی عملی که، از نگاه به او، این پرسش (امتحان) را برای خودم رقم ز‌ده ام ـ، در به انجام رساندن ادعای ام شکست بخورم، یک پله و شاید در بسیاری مواقع پله ها یا گاهی دره ها سقوط نمایم و کو که عمری باشد تا به پای بازگشتن به همان نقطه ای که در آن بودم و با ایجاد زمینه ی امتحان برای خودم از آن به زیر افتادم صرف کنم!

برای مثال یک تمسخر و انتقاد غائبانه ام را در نظر بگیریم (انتقاد یا تمسخرِ غائبانه یعنی عیب کسی یا کسانی را برای یا در کنار دیگری و دیگرانی جز خود شان باز گشایی و منتشر بکنم که بخندم و بخندانم و بخندیم یا او را به گَند بکِشم و آبروی او را از سر تا به پا ببرم ـ که قطعاً علّت آن بالا آوردن خودم یا تبرئه نمودن خودم یا عزیز شدن خودم ... است ـ و اگر در حضورِ خودَش نزد دیگران و در جمعی مطرح کنم که یک امتحانی نو خواهد شد زیرا، احترام و آبروی یک انسان یا چندین انسان را زیر سؤال برده ام ـ خواندن، شنیدن و انتشار جُک ها بهترین مثال کاربردی و مبتلا بِهِ در این بحث هستند ـ)

پیش از آن من داشتم آرام (مؤمن) و راحت (آسوده) زندگی ام را می کردم (مثل بنی اسرائیلِ پیش از ایجادِ زمینه ی فرمان کشتن گاو ـ حتماً پس از یک ادعای متمسخرانه یا نقادانه! ـ

حالا اما با یک تمسخر یا نقدِ غائبانه ی ساده!:

اِء! این یارو رو ببین (یا اِء! این آقای محترم را ببین ـ نوع گویش هم حتی فرقی در ایجاد پرسش امتحان نمی کند! ـ) چراغ قرمزو رد کرد!

ورود ممنوع داره میاد!

چه جوری داره راه می ره! انگار مسته

چه جوری لباس پوشیده!

چه حرف های زشتی داره می زنه!

اصلاً یک ذره هم بچه هاشو تربیت نکرده، احمق بیشعور!!

کسی که نتونسته برای خودش یه خونه و ماشینی بخره و زندگی خوب برای خودش و خونواده اش درست کنه همون بهتر که بره بمیره

بی سواد بیشعور نفهم احمق کودن گاو!، کره خر کثافت، پدر سگ، بی شرف، بی ناموس، مادر سگ، تخم سگ، حروم زاده، لا مذهب بی دین!

عجب نفهمیه ببین آشغال از پنجره ی ماشین اش به بیرون پرت کرد

ته سیگارش را از پنجره اتومبیل یا خانه اش به کوچه، خیابان و حتی در بیابان انداخت

دختره - یا پسره - خجالت نمی کشه توی روی پدر مادرش وای میسته

زنیکه ـ یا مرتیکه ـ!، نیگا کن نیگا کن چه جوری داره با همسرش حرف می زنه (یا: نمی دونی چه قدر بد با شوهرش یا زنش حرف می زنه)،

در آپارتمان و حیاط رو محکم به هم می کوبه

چه قققدر گران فروشه لعنتی پس فطرت

عجب محتکریه کثافت

چه اختلاس هایی دارند می کنند

عجب بی شعور هایی هستند (و وااای که اگر عمومی باشد!!):

همه شان دزد اند

ایرانی ها همه ... هستند

مسلمانان همه ... هستند

شیعیان ... هستند

آمریکایی ها ... هستند

هر که آن سوی آب (یعنی جایی که سرشار و مملو از نعمت های خدا به خاطر صداقت های شان هستند) است فلان جور است

اونا رو می گی؟ نماز نمی خونن! دین ندارن! روزه نمی گیرن! عرق خورن ... ... و ...

حالا، منی که این حرف ها را زده ام ـ یا شاید حتّی اگر در ذهن ام خطور داده باشم هم ـ، باید منتظر بمانم تا از یکی یکی امتحان هایی که برای خودم ایجاد کردم و رقم زدم بگذرم

تا تازه دوباره برسم به همان نقطه ی پیشینِ پیش از انتقاد یا مسخره ی غائبانه ام

و برای همین است خدا به من فرموده اند: وااای بر نماز گزاران و من تا به حال همیشه خیال می کرده ام خدا به نماز گزار ها وااای کرده اند ...

أعوذ بالله من الشیطان الرجیمِ بسم الله الرحمن الرحیمِ أستغفر الله ربی و أتوب إلیهِ وَ، الحمد لله رب العالمین

حالا من مانده ام و برگه هایی از امتحان های انبوه که تا کنون برای خودم رقم زده ام و حیرانی و استرس امتحان که کی باشند و هست و موعد آن ها کی خواهد رسید و چگونه خواهند بود، آیا سخت تر؟ یا آیا آسان

خب، حالا پس چه کار کنم؟

هاتف به نجات ام آمدند گفتند: تو بیا و از حالا فقططط «خود» ات را باش

پرسیدم: چطوری؟

فرمودند:

حواس پنج گانه ات را بپا و به دیگران اگر نگریستی و عیبی در ایشان دیدی فقط نزد خود شان، آن هم با حال و شکل و شمایل و گفته ای زیبا و آسان به خود شان تنها بگو و در همان لحظه نیز خودت آن ها شو ببین اگر در تو آن نقد و تمسخر موجود نیست، خدا را سپاس بگزار و خوش حالی خود از نبودن آن در تو را به عنوان شادمانی ات از این نعمت برای خدا به زبان ببر (الحمد لله الذی عافانا - عافانی مما ابتلی کثیراً من الناس بابتلائات المختلفة بگو)

و اگر همان و همان ها در تو هست سَر اَت را زیر انداز و سریع به پاکی خود از آن مورد و مواردِ ابتلاء ـ امتحان ـ همت بگمار و تا پاک نشده ای دست به هیچ کار دیگر نزن. به همین سادگی

و من وه که چه خوش بخت (و البته با چه مسئولیتی!) هستم که جنابَینِ هاتفَین، بسیاری گاه ها هوای مرا داشته و دارند و بادا شایسته می مانَم تا تهِ عمرم و:

الحمد لله رب العالمین

 

  • مَهدی هُدایی

برخی از دوستان راجع به این طرح، اطّلاعات بیش تر و شرح جامع تر خواسته اند. نام این طرح بیانگر نهایتِ وضوح است: «گوهرِتغییر». به محض شرکت در این طرح شما تغییر می کنید. مهم نیست که شما کیستید و چه تغییری قرار است بکنید، زیرا هر تغییری شما را از این که هستید بهتر می کند

 

شاید ضروری نباشد اما خارج و خالی از لطف هم نیست که به عرض تان برسد «تغییر، هر حرکتی به سمتِ بِه تَری و بَر تری و سَر تری و بالا رَوی است اگر نه چنانچه سقوط در آن مشاهده می شد تغییر نبوده و نام آن، جا به جایی تَسقیط (به معنای همان سقوط کردن که عرض شد) می گردید. به همین جهت این آیه این گونه است که:

 

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ [١٣:١١]
 
و براى انسان تعقیب کنندگانى [از فرشتگان‌] است که او را از پیش رو و پشت سر به امر خدا حفاظت مى‌کنند. بى‌تردید خداوند سرنوشت قومى را تغییر نمى‌دهد تا آنها وضع خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى بدى خواهد، آن را بازگشتى نیست، و جز خدا کارسازى براى آن ها نیست
 

این طرح میتواند وَ به زندگی شما معنا می بخشد و آن را سرشار از ثروت و عزت و شوق و عشق و امید و نشاط و تفاوت ... می نماید و هر هفته با چند هدیه ی زیبا به سرزمین درون تان می آید

 

در صورتیکه مایل به شرکت در این طرح منحصر به فرد هستید (که هیچ نیازی به حضور فیزیکی ندارید) لطفاً پاسخ این پرسش را برای من بگذارید:

 

بابت تغییر باورنکردنی و شگرفی که در زندگیتان مشاهده و دریافت خواهید کرد، حاضر به پرداخت چند تومان به صورت ماهیانه هستید؟ (لطفاً و جداً از ارسال جملاتی از قبیل «کار شما با ارزشتر از هر بهاست» و «روی کاری که شما میخواهید بکنید قیمت نمیشود گذاشت» و «پول از ارزش کار شما خواهد کاست» و «اگر برایم امکان داشت میلیونها تومان میپرداختم» و «کاش از خودم پولی میداشتم» و «...» و «...» بپرهیزید!!) و فقط بنویسید:

 

چند تومان به صورت ماهیانه برای عضویت در گروه «گوهر تغییر» می پردازید، نه اینکه این حرکت برای شما یا نزد خدا چند می ارزد!!

 

تعیین این مبلغ، ارزش دمیده شدن روح تغییر و تحول در زندگی تان را نزد شما معین خواهد کرد ( ـ و حتماً همراه با آن، شماره ای که تلگرام نصب دارید را نیز ارسال نمایید: در قسمت نظراتِ همین پست یا از طریق پیامک به شماره ی ۰۹۱۲۸۵۸۶۴۵۸ ـ)

 

شما به محض ثبت نام و پذیرفته شدن و دریافت مشروح چگونگی روند پیش رفتِ دگرگونی ها، به ارزش این گوهروالا «گوهرتغییر» پی خواهید برد و در کم تر از نخستین ماه ورود تان، ارزش حقیقی آن را خواهید «چشید» و در پوست کنونی تان نخواهید گنجید و برای نخستین بار در زندگی تان پوست خواهید انداخت و وارد حقیقت سرزمین تان (سرزمین رُشد) خواهید شد و معنای حیات را درخواهید یافت

 

تعیین و پرداخت مبلغ، حتی توسط نزدیکترین بستگان و دوستان ضروری است (گرچه همه ی عزیزانی که وارد بر این «عرصه» خواهند گشت دوستان عزیزند و چنانچه به هر دلیلی کسی بها به تحول و تغییر خویش ندهد نیز از این ارزشمندی جدا نخواهد بود)

 

در صورتی که مبلغ اعلامی شما به عنوان حق عضویت ماهیانه، کفایتِ شرکت در «گوهرتغییر» را در بر بگیرد پیامی به عنوان پذیرش تان ارسال خواهد گردید و چگونگی «ورود»تان به جهان امید و نشاط و شور و اشتیاق و هیجان زندگانی برای شما تشریح می شود

 

پس از اتمام فرصت ثبت نام یا اتمام گنجایش اشخاص در این راسته ی آموزشیِ کُنِشگرایِ منجر به تحوّلی غیر قابل باور در شما، مازاد ثبت نامی ها در گروه های دیگر ثبت نام شده و به ایشان زمان آغاز و ادامه ی  کلاسهای شان اعلام خواهد گردید

 

ظرفیت هر نوبت گروه، شصت و شش نفر است

 

مبلغ اعلام شده تان بایستی در حدی باشد که هیچ ضربه ای به ثروتِ (داراییهای) شما نزند و نزد خدا نیز از تعیین آن مقدار - در برابر برخی هزینه های بی معنای روزمره در زندگی تان - شرمنده نباشید

 

نیّت مبالغ پرداختی شما بابت شرکت در گروه «گوهرِتغییر» می تواند در راستاهای: آموختن، بهره وری از وقت (عمر)، بهره وری از توان ها، بهره وری از نعمت ها، «دارا» و مستقلّ شدن و افزایش پیوسته ی پاکِ دارایی ها، شناختِ خود، شناختِ خدا، تقویت ایمان، به کار گیریِ تقوی، پایه گیریِ نماز، آشنایی و عجین شدن با ذکر و دعا، یاری رسانی به اعتلای نام خدا ... باشد تا از خیالِ هدر رفتنِ این مبلغ که با بسیارها بیش تر از آن، نتوانستید «کوله» تان را «بشویید» و «توشه» در «آن» بکنید جلوگیری نمایید

 

بنده برای همه تان ثبت نام آرزو میکند

  • مَهدی هُدایی

«بیداری» آغاز لحظه ی عذاب است اگر عمر ات در خاب گذشته باشد

کسی که عمرش را در «بیداری» سپری کرده باشد، حتی اگر از احوال خویش بی خبر بوده باشد معنای لذّت را «نشخوار» می کرده است بی هراسِ شکار شدن و ذبح و پختیدن و خوردیده شدن و پوست به دبّآغ خانه بُردیدن

«بیداری» اگر که عمر تو در خاب گذشته است، آغاز لحظه های سوختن پیوسته در آتَشَینِ (دوآتشِ) ندامت و حسرت است

«بیداری» اگر که تو از آن چه بر تو گذشت و تو بر خویش گذراندی بیزاری، دردی جان کاه است. عذاب الهی است. جاویدانِگی در پشیمانی های پیوسته ی گذشته هایی است که مُحالِ مُطلق است دوباره باز گشتن و تصحیحیّتِ آن ها

«بیداری» چنانچه در توان تو بود که تو سرشار از ثروت و عزّت و مکنت و جاه و مقام خدمتِ ناب و صاحبِ کُلِّ «جواب» شده ای و نباشی عجیب حالِ خراب و عطش برای چشیدن جرعه ای آب است

و خدای را باش که به جایِ «بیداری»، از تو خواست که خویش هر لحظه با هر دمِ تازه دوباره و از نو زنده بشماری ـ اگر اهل صداقت و صلح و صفا و درستی و دشمن سستی و یک خلوص منزّه و پاکی ـ

و تجربه یِ خواب های خطاها که کردی را، پله های پاک کردن آن ها از ذهن و دل و هوش و گوش و چشم و قلب و خیال و وهم و تصوّر و تصدیق گیری و با سرعت بیش و تمرکز بیش تر و حسّ خوب مهارت و شوق بهره وری از فرصتی که دوباره برای شما هست از آن ها بالا رَوی و هر که زیان زده ای بِبَری به اوج امکان در جهان

و هیچ خیال نکنی، چون به این سن و سال، مملوّ از آن همه خواب های اشتباه و خطا و جرم و جریره و ذنب و اثم و شرک و کفر و الحاد و لجاج به خود و اطرافیان و کشور و کل جهان رسیده ای، برای کسب لذائذ و رهایی و ایجادِ شادی و دریافت عزّتِ داده به بادِ حوادثِ جهل گذشته ی خود، دوام نداشته و دیری

«بیداری» مگر که تو عبرت خاص (ویژه) بگیری اگرنه که عین ألامتِ (ألیمی، دردناکی) آن مرضی است که خدا که در نهاد کسانی که «مریض» نهاد و به ایشان هرگز فرصت جبران، دوباره و چند باره ـ مثل این که به من به تو داد ـ نداد

«بیداری» عجیب رفیق شفیقی است اگر که آدم خاب را بدونِ نگاه به گذشته ی خویش ببَرَد به دیار بستر آزادی ... و تو می نگری که بس که خدا بزرگ و قشنگ است و وسیع و پُر دَهش است و چه زیبا، تو «می شنوی»: جنابِ بنده یِ صادق خالص من! بیا به «عالَمِ بالا» بیا که جای شما که رو به «من» اید همه خالی است

قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ [١٠:٣١]

بگو: کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مى‌دهد؟ یا کیست مالک گوش‌ها و چشم‌ها و کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده بر مى‌آورد؟ و کیست که تدبیر امور مى‌کند؟ حتما خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا [از شرک‌] پرهیز نمى‌کنید

 

  • مَهدی هُدایی

اگر متوجّه شدی خطا کرده ای سریع بایست. تکان نخور. احساس کن لبِ پرت گاه هستی و با نخستین حرکتِ بدونِ دقّت پرتاب خواهی گشت. دست از لج بازی بردار. آرام بگیر. کاغذی دم دست بگذار و دلایل خطا را بررسی کن. قطعاً باید به این نقطه و نکته برسی که مقصّر آن خودت هستی، وگرنه یعنی بررسی ات راه خطا می پیماید. اکنون هم چنان آرام بمان و از «خود»ت بپرس خدا چه راهی را برای تو می پسندند. راه خدا راهی است که آرامش تو و مرتبطین با تصمیم های تو را تضمین و تأمین می نماید. «آن» را بیاب و دستان ات را در «دستانِ» خدا بگذار و  آرام آرام از لبِ پرت گاهِ خطا (لج بازی و حسّ بدِ انتقام و غرور ...) هم راه با «ایشان» کنار بیا. حالا یک نفس عمیق بکش و تیغ بر گردن شیطان بگذار و او را با پشتیبانی رحمان تهدید و تحدید بنما و دیگر هر جا احساس کردی خشم و نگاهِ ناراحتِ خداست نزدیک نشو

  • مَهدی هُدایی

شیطان

فرصت مقدّس «درنگ» را از انسان می ستاند

و حیا از وی در مقابل رحمان گرامی را میدَرَد و

«پینه ـ زمینه های پیشینِ سنگین و سرسخت و ضخیم شده و غیر قابل نفوذِ ناخودآگاه ـ» را

بر او چیره می سازد

و روباتِ مغزش،

فرمان شیطان را

که سوار بر نفس أمّاره ی آدمی شده است

ـ به جایِ پُرسشِ فرمانِ عقل

و اجرای بی مهابایِ آن ـ،

بی چُون و بی چرا در مرغزارِ خواسته هایِ شیطان ها به چَرا می بَرَد

و آنگاه که فرد در مقابل خدا ایستاد

و مانند ابلیس در کمالِ بی شرمی به «ایشان» نه گفت

و از «چشم» خدای افتاد رها می کند تا نوبتِ بعدِ تمرّدِ انسان

و سراغ دیگران هَروَله کنان و رقصان و شهوت نشان

چون ماری گردنکشان

دامان می خَرامانَد و چه بد که گنهکار،

هر بار، استغفار و استغفار و استغفار و باز

تکرار و تکرار و تکرار

و عمر در راستایِ اثبات بردِگی مطلق شیاطین

که رُخصَتِ بستن «راه»های «دیدار» حضرتِ «یار» را

به وسعتِ حضرتِ پروردگار دارند به هَدَر می دهد

و آخِرِ سر که مرگ او را در بر میگیرد

ـ « ناگاه و ناآگاه از سرآمدِ مدّتِ وقتِ در اختیار» ـ،

هیچ

جز پشیمانی و کاش در «کوله» ندارد

و «گرسنه» و «تشنه»

دِل آلوده و روح بی حرمت نموده و قلبِ ناپاک و اعضا و جوارح افسرده

و عقلی دست نخورده وارد جهان جاودانه اش می شود

و حتّی اگر بخشوده شود نیز

پیوسته در همان پشیمانی و کاش

خواهد عذابِ «نابهره وری» در این جهان کنونی دنیا برای عٌقبایش را چشید زیرا

بر اثر بی حُرمتی و نادیده گرفتنِ مقام مستقیمِ اعلیحضرت خدا (الله ـ تبارکِ و تعالی) هنگام ارتکاب گناه ـ !،!!!!!!!!!!!!! ـ به چنان جایگاه رسید

و مقاماتِ «مرفّهِ» اعراف و «جوار» و «قُرب» را

در هر لحظه به لحظه یِ غُروب و هِجر و غُربتِ خویش در میانِ طوائفِ شعله، شعله ور ...، می دید. به هوش!

ای جناب نگارنده

و خواننده

و نیز، کسی که به اندام تو رعشه در افتاد که وه که چه گستاخ! ـ مقابلِ حضرتِ «او» که در نهایت لطف و کَرَم مراقبِ هر نیازِ من«اَند» که بلکه «خانه»ام آباد ...!، وایَم باد! ـ

و شنونده ی عزیز!، هنوز

که نَفَس دوباره سهمِ هست

درِ فرصت را نیز خدای برای تو باز گذاشته نبست،

که عبودیّتِ رحمان بگزینی

و شیطان به بندِ «نه»

بِکِشانی به «خواندنِ» قرآن

و «گُفتنِ در کرده یِ: یا ربّی! «بله قربان!»»،

تمام لحظه به لحظه بپای «وَ أعبُد رَبَّکَ حتّی یأتیَکَ الیقین» گُزین تو گردد و خشیت و خوف و خشوع

رِهاب و رجاء و خضوع

سجود و رکوع و غَضّ سمع و بصر مِلاکِ مرام تو باشد

آهااای! ...

... تو نیز که این «آینه»ها به مردم دنیا برای فروش به قیمتِ اعلی همیشه عرضه کنی آیا،

«خود» ایچ در آنهمه «آنها» همیشه «مینِگری؟»، ها؟

 

  • مَهدی هُدایی

اگر آیاتِ قرآن و احادیث را چون «آینه» بگیریم و پندارهایمان را «خود»مان بشماریم، هرگاه «خود»مان را در «آنها ـ «آیینه» ـ» «مینگریم»، «خودِ»مان را «میبینیم» و برای «زیبایی»مان بر مبنای آنچه «آینه» نشان ما (سرشتِمان) میدهد میکوشیم و «زیبا ـ موردِپسندِخدا» در میان آدمها ظاهر و حاضر میشویم و آنها دلشان میخواهد از «زیبایی» ما تقلید کنند («مُدِ»«ما»). ما چنانچه «چنین»ایم یعنی که «پیام»گردانِ حضرتِ رحمانیم

 

مشکل اصلی این است که هرگاه در برابر قرآن و احادیث و روایات قرار بگیرم ـ گیریم که هر از چند سالی یک بار آن هم به ضرورتِ مجلس ختمی اگر ـ !!!! ـ ـ، و بر فرض محال، به معنای پارسی آن نیز نگاهی بکنم فوراً همسایه و دوستان و بستگان نسبی نزدیک و دور و بستگان سببی و فروشندگان و مردم کوچه خیابان و حکومت و مسئولان و جز خودم کُلّ جهان را در آن ها می بینم و می گویم ببین!، این آیه در مورد فلان کس است هان، این روایت را درباره فلانی یا فلان کسان فرموده اند، این حدیث دارد اشاره به رفتار فلانی می کند، این آیات در مورد حکومت ما هستند، این آیات دارند قیامت را چه ملموس به تصویر می کشند و پس وای بر نمازگزاران و وااای بر طعنه زنندگان و غیبت کنندگان و تهمت زنندگان و ... مرفّهین بی درد و کسانی که خمس و زکات و حقّ سائل و محروم و یتیم و در راه مانده و بستگان فقیر و گرفتار و گیر و نیازمند را نمی دهند و دست افتادگان را نمی گیرند و ... همه را جز خودم در «آنها» میبینیم ـ نگاهِ شیشه ای! ـ و ... بدی آن این است که ناگهان مرگم فرا میرسد و میبینیم هیچکس جز خودم را در کَفَن و گور سیمانی و خاکی و کت شلوار و کراوات و گور جعبه ای ـ تابوت چوبی ـ نمی بینیم و آنچه اکنون دارم می اندوزم

 

هاتف فرمودند هاتفه می فرمایند آیا این از جهت ایجاد ترس و نگرانی برای «خود»تان و کسانی که می خوانند می نگارید؟ عرض می کنم: پاسخ جنابانتان خیر است ان شاء الله. من این برای این نگاشتم تا زین پس خوب بگردم ببینم کجاهای کارهایی که کردم کج و معوج بوده اند و خطا و اشتباه و چه ها در کدام ارزشها به فنا داده ام و چه ها میبایستی میاندوختم که نیندوختم و ... سپس در تصحیح همّت بگمارم ... میفرمایند احسنتَ و من نیز نیم خیز بعلامتِ سپاس، سپاس می گزارم

  • مَهدی هُدایی

«سُکان = اطاعتِ مطلقه از فقط شخص شخیص آوریننده ی مُحترم، حضرتِ رحمان» اگر به دست تهیتهنیاز (تهی از هر نیازِ تهِ هر نیاز) الله ندهیم به معنی این است که افسار به «خود» زده ایم و به دست شیاطین سپرده ایم و وارد باتلاق داغ و سوزان (ندامت و حسرتِ «فردا»ی قیامت) شده ایم و هرچه بیشتر  در لجاجت خویش بر آن مبنا دست و پا بزنیم بیشتر فرو می رویم و در نتیجه دنیای مان هم پیوسته بد و بدتر و درگیر فشار و سختی و فقر و تنگی روزی و ناامیدی و افسردگی و خستگی و حسد و کینه و نفرت و هرچه بدی است

 

یک بار دیگر با هم می خوانیم:

«سُکان = اطاعتِ مطلقه از فقط شخص شخیص آوریننده ی مُحترم، حضرتِ رحمان» اگر به دست تهیتهنیاز (تهی از هر نیازِ تهِ هر نیاز) الله ندهیم به معنی این است که افسار به «خود» زده ایم و به دست شیاطین سپرده ایم و وارد باتلاق داغ و سوزان (ندامت و حسرتِ «فردا»ی قیامت) شده ایم و هرچه بیشتر  در لجاجت خویش بر آن مبنا دست و پا بزنیم بیشتر فرو می رویم و در نتیجه دنیای مان هم پیوسته بد و بدتر و درگیر فشار و سختی و فقر و تنگی روزی و ناامیدی و افسردگی و خستگی و حسد و کینه و نفرت و هرچه بدی است

 

و به عکس، چنانچه سر (دو چشمان، دو گوش، دو لب، دو حفره ی بینی، پوست و فرماندهِ آنان مغز) به «فرمان ـ طبق قوانین قرآن و «شارحین» «آن» ـ» فقط ببریم، برای «خود» چه رفاه و امن و شرایط نیکو و ثروت خوش بر و بو و رامش ناب (ایمان) و شوق و امید و خنده ی از ته دل بخریم و چه «بهره»ها برای «خریدِجوارِخدا» به گور (آغاز آن سویِ زندگانی ما ـ جاودانگی مان ـ) ببریم ـ خواه به آن ایمان داشته باشیم و خواه نداشته باشیم میمیریم و خاک و سیمان و چوب تابوت چوبی زیبایمان را در آغوش می گیریم ـ. برنده کسی است که احتمال وجودِ «کتابِ»«حساب» بدهد و اینجا در این دنیا را به بهترین شکل ممکن بزیَد ـ در نهایتِ امکانِ شادی و رفاه و عزّت و لذّت و عیش منزّه و پاک ـ

  • مَهدی هُدایی

چندین بار بخوانید و به درخواست آن دقت کنید

این طرح میتواند و به زندگی شما معنا میبخشد و آن را سرشار از ثروت و عزت و شوق و عشق و امید و نشاط و تفاوت ... مینماید و هر هفته با چند هدیه ی زیبا به سرزمین درونتان میآید

در صورتیکه مایل به شرکت در این طرح منحصر بفرد هستید (که هیچ نیازی به حضور فیزیکی ندارید) لطفاً خوووب دقت کنید

پاسخ این پرسش را برای من بگذارید:

بابت تغییر باورنکردنی و شگرفی که در زندگیتان مشاهده و دریافت خواهید کرد، حاضر به پرداخت چند تومان به صورت ماهیانه هستید؟ (لطفاً و جداً از ارسال جملاتی از قبیل «کار شما با ارزشتر از هر بهاست» و «روی کاری که شما میخواهید بکنید قیمت نمیشود گذاشت» و «پول از ارزش کار شما خواهد کاست» و «اگر برایم امکان داشت میلیونها تومان میپرداختم» و «کاش از خودم پولی میداشتم» و «...» و «...» بپرهیزید!!) و فقط بنویسید:

چند تومان به صورت ماهیانه برای عضویت در گروه «گوهر تغییر» میپردازید، نه اینکه این حرکت برای شما یا نزد خدا چند میارزد!!

تعیین این مبلغ ارزش دمیده شدن روح تغییر و تحول در زندگی تان را نزد شما معین خواهد کرد ( ـ و حتماً همراه با آن، شماره ای که تلگرام نصب دارید را نیز از طرق زیر ارسال نمایید :اینستاگرام  @tametahavol پیامک ۰۹۱۲۸۵۸۶۴۵۸ ـ)

شما به محض ثبت نام و پذیرفته شدن و دریافت مشروح چگونگی روند پیشرفت دگرگونیها به ارزش این گوهروالا «گوهرتغییر» پی خواهید برد و در کمتر از نخستین ماه ورودتان، ارزش حقیقی آن را خواهید «چشید» و در پوست کنونی تان نخواهید گنجید و برای نخستین بار در زندگی تان پوست خواهید انداخت و وارد حقیقت سرزمین تان (سرزمین رشد) خواهید شد و معنای حیات را درخواهیدیافت

تعیین و پرداخت مبلغ، حتی توسط نزدیکترین بستگان و دوستان ضروری است (گرچه همه ی عزیزانی که وارد بر این «عرصه» خواهند گشت دوستان عزیزند و چنانچه به هر دلیلی کسی بها به تحول و تغییر خویش ندهد نیز از این ارزشمندی جدا نخواهد بود)

در صورتی که مبلغ اعلامی شما بعنوان حق عضویت ماهیانه، کفایت شرکت در «گوهرتغییر» را در بر بگیرد پیامی بعنوان پذیرش تان ارسال خواهد گردید و چگونگی «ورود»تان به جهان امید و نشاط و شور و اشتیاق و هیجان زندگانی برای شما تشریح می شود

پس از اتمام فرصت ثبت نام یا اتمام گنجایش اشخاص در این راسته ی آموزش کُنِشگرای منجر به تحولی غیر قابل باور در شما، مازاد ثبت نامی ها در گروه های دیگر ثبت نام شده و به ایشان زمان آغاز و ادامه ی  کلاسهایشان اعلام خواهد شد

ظرفیت هر نوبت گروه شصت و شش نفر است

مبلغ اعلام شده تان بایستی در حدی باشد که هیچ ضربه ای به ثروتِ (داراییهای) شما نزند و نزد خدا نیز از تعیین آن مقدار - در برابر برخی هزینه های بی معنای روزمره در زندگی تان - شرمنده نباشید

بنده برای همه تان ثبت نام آرزو میکند

 

  • مَهدی هُدایی

برای اثبات این که انسان هستیم و آدمیم، باید پیوسته تغییر کنیم زیرا، تا بنشینیم همینیم؛ نهایت این که، مثل یک درخت هستیم که مملو ریشه های تنیده در زمینیم. برای همین خدا به آخرین پیام آورشان فرمودند: ـ تو اما ای پیامبرِ ما ـ! بگو ـ به آنها ـ که «من فقط یک پند به شما می دهم، آن هم این که: ـ پیوسته ـ برخیزید از جا

خُب حالا یک پرسش: برخیزیم چه کار کنیم؟ مگر چه قدر کار هست؟ چه قدر کار مگر داریم؟ و این که: خُب، که چه شود!؟ و چه طور می توانیم بفهمیم چه کارهایی هست که باید انجام بدهیم و حتّی با آنها ثروتمند شویم و به رفاه دست یابیم و قدری به خدا ثابت کنیم که ما هم توانسته ایم از نعمت های «ایشان» بهره مند و بهره ور باشیم

  • مَهدی هُدایی

شما:

با درود ، استاد گرامی به نظر من اندکترین نویسنده محترمه این مطلب نگارشی مطلب خویش را بر بنیاد هایی بیش از حد ذهنی بنیاد نهاده اند و حول این محور فرضی پیشنهادات خویش را به مخاطب ارائه می دهندکه تمامی انسانهای جهان از حداقل امکانات رفاهی در ضمینه دسترسی به غذا و آب آشامیدنی سالم غیر میکروبی برخوردار هستند پس از روی رفاه به شکم چرانی می پردازند، لیک در واقع امر این گونه نیست و امروزه در جهان و کشورمان ایران بسیارانی زیر خط فقر مطلق به سر می برند و از حد اقل های بهداشتی و تغذیه سالم غیر میکروبی محروم هستند ، بنابراین ابتدا باید سیستم اجتماعی این حداقل های نیاز مندی عمومی را فراهم سازد تا در مرحله پس از آن هر آموزگار و اندیشمندی

 

آگاهیگاه

درود بی بدرود! نگارنده ی مقاله در دو روی یک سکه نظر داده اند که به بررسی آن می پردازیم تا بلکه با باز شدن مطلب قدری از سوء تفاهم یا سوء برداشت کسر گردد. ایشان معتقدند افراد نادار (گدا) مقصّر اصلی گدا بودن شان خود شان هستند زیرا اگر آگاه بودند که در جهان وفور بی انتهای نعمت برای تمام تک تک آدمیان روی زمین تا انتهای خلقت فراهم شده است و هر کس که امیدورانه بکوشد و تمام همت خویش به کار بگیرد و تحقیق و مشورت نماید می تواند مثل تمام ثروت مندان روی زمین ثروت مند باشد و این مطلب ایشان صد در صد درست است زیرا تمامی گداها به دو دلیل گدا هستند: یکم این که نادان و تنبل اند و حاضر نیستند سر سوزنی بخوانند بشنوند بفهمند و بپذیرند که راه دیگری هم جز نشستن سر چهار راه ها و میادین و دست دراز کردن برای گرفتن کمک و سر کار عملگی و حمّالی رفتن هست و سپس بخواهند که تغییر کنند و دوم این که از اگاه بودن نسبت به فراوانی تمام ناشدنی آب و خوراک و پوشاک و تجارت و عزّت و سر بلندی و شخصیت و ثروت ... محروم نگاه داشته شده اند و خود شان نیز به این عدم آگاهی دامن می زنند زیرا اصلاً به ذهن شان خطور هم نمی کند که اگر مثلاً به قول نویسنده خانم های شان روزی پنجاه عدد پیراشکی درست کنند و ایشان کنار خیابان بفروشند بسیار بیش تر از عملگی و حمّالی پول در می آورند و چه قدر هم راحت تر در زمانی کم تر (و آن ها که عمری کنار خیابان در انتظار کار نشسته اند و هر اتومبیلی ایستاده است مثل ... به سمت آن دویده و پریده و یک دیگر را دریده اند تا سر کار ببرندشان حتماً خجالتی در کار شان نیست که دست فروشی کنند و شاید روزی رئیس جمهور هم شدند)

اما آن چه شما هم به آن اشاره نموده اید در وجهی صحیح می نماید زیرا آن چه نویسنده معتقد است به نوعی ایده آلیسم شباهت می برد که تا تبدیل به عمل گردد زمان ها به طول انجامد

 

  • مَهدی هُدایی

بنده تحقیق نمودم تا ببینم آیا فقرای جامعه می توانند بدون کمک کسی به بی نیازی دست یابند؟

 

نتیجه تحقیقاتم مثبت بود زیرا جهان به مرحله ای از رشد و امکانات رسیده است که به راحتی این کار یعنی بی نیاز شدن فقرای جامعه میسر شده است.

 

بر طبق نتیجه تحقیقاتم متوجه شدم امکانات به وفور هست اما نا امیدی افراد مانع دیدن امکانات می باشد. یعنی «نا امیدی» افراد جامعه علت اصلی بقای فقر می باشد.

 

من در تحقیقاتم متوجه شدم نبود آگاهی کافی و خبر نداشتن و ناشناخته ماندن وفور امکانات در جامعه علت دوم فقر در جامعه می باشد.

 

یعنی برای بی نیاز شدن فقرا اگر به این دو موضوع توجه کافی نماییم دیگر فقیری در جامعه نمی ماند مگر اینکه فردی عقب مانده ذهنی باشد که فقیر بماند و الا همه بدون استثنا از یک ثروتی که آنها را به بی نیازی برساند برخوردار می شوند.

 

ولی کسی که بخواهد بدون هدف ثروتی بر ثروتی انباشته نماید اصلا شایسته توجه نیست چرا که این فرد ارزشمند نیست و توجه ما به او حماقتی بیش نیست و از عدم یا کمبود آگاهی ما خبر داده و رسوایی مارا عیان می نماید.

 

و اینکه ما نیز نا امید زندگی می کنیم و دچار کمبود آگاهی هستیم و این خبر خوشی برای ما می تواند باشد تا دست به تغییر اندیشه های پوسیده و تاریخ مصرف گذشته خود بزنیم و در جستجوی امکانات موجود در جامعه و جوامع عصر اطلاعات برخیزیم.

 

مثلاً بنده در موضوع تهیه خوراک برای فقرا به تحقیق خود ادامه دادم و متوجه شدم علت اصلی گرسنه ماندن افراد جامعه این است که نمی دانند چه بخورند.

 

و علت دوم گرسنه ماندن افراد جامعه ناسپاسی از خداوند و چشم و هم چشمی آنان برای انتخاب غذاست. طوری که به رفع نیاز غذایی بدن خود غالبأ بی توجه اند اما به انتخاب شهوانی و خاص نوع غذا راغب هستند!!!

 

من میتوانم ادعا نمایم با دادن آگاهی به افراد جامعه تا آنچه را می خورند خوب بشناسند و نسبت به آن آگاهی کافی داشته باشند از فقر غذایی نجات می یابند که خداوند در پیامی خیلی کوتاه فرموده اند به غذای خود نگاه کنید. ولی ما اینگونه به اشتباه برداشت نموده ایم که یعنی با نگاه کردن به غذای خود بیشتر لذت ببرید!!! یعنی بها دادن و پرورش شهوات وایجاد تنوع بیشتر برای لذت از شهوانی خوردن!!!

 

و این عین پروراندن ناسپاسی از خداوند می باشد چرا که شکر گذاری و عملا تشکر از خداوند یعنی دیدن غذایی که می خوریم و شناخت ما از نوع غذاست نه چشم و هم چشمی و وفور لذت و شهوت در خوردن. تو در راه قدم نه / خود راه گویدت که چون باید رفت

  • مَهدی هُدایی

گذشته حتّی برای خدا بی معناست! حتّی خدا نیز از مداوای آن چه گذشت نا توانا هستند! «خود» تان را گول نزنید. معنا ها را یاد بگیرید. معنا ها بلد نبودند و نشدند و نیستند و با آن سرِ مان را گول مالیدند تا بتوانند خود شان را سَروَر جلوه دهند و ما را گاو و خر

 

گذشته برای خدا یعنی: جام هر لحظه را در همان لحظه در دستانِ توانِ هر آدم به صورت یک سان پر کردند، دسته ای سپاس گزاردند پیشاپیش به بسم الله و نوشیدند و با آن کوشیدند و جذب کردند و افزودند و سرشار از سودند به الحمدُ لله و بسیاری هِی فقط نق زدند و دست این و آن را نگریستند و گفتند که آن ثروت مندان مگر کیستند که دارند و جام شان را از سر نادانایی و نادانی و خصومت و غرور و بی شعوری و تنبلی ـ خصوصاً ـ شکستند و خدا دستور دادند درِ هر امکانی را روی لحظه ای که گذشت یا شکست برای «ابد» بستند

 

گذشته همین لحظه است که کسی از آن بهره گرفت و آن را سرمایه نمود و کوشید و بر آن افزود یا آن را شکست و با شکسته های آن خود و اطرافیان را درید و مدام نق سپس زد و فریاد کشید و گریید. گذشته اما باز هم با تمام این حرف ها چراغی است بس درخشان برای کسی که اهل عبرت باشد و قصد عبور به دنیای نو و با عظمت از دست رفته ی خود کُنَد و زندگی بَد بنهد

 

همین الآن، همین حالا، گذشته یِ فرداست. باز هم می خواهید فردا بگویید مرگ بر چه کس ها که مقصّر بودند و شما این جا هستید!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ پس اگر می خواهید به گذشته ها برسید از حالا فردا و «فردا» ی تان را از این شکل کنونی به در آرید و  به همان شکل و گونه که خواهان آن اید بنیان بنهید (در ارزش ها ـ تا ارزش ها را نشناسید نمی توانید بفهمید چه می خواهید یا چه باید بخواهید)

 

ضمناً: شما با جهنّم و بهشت چه کار دارید؟ جهنّم و بهشت آدم ها همین جاست، همین حالاست: مستأجرید؟ در جهنّم هستید! ویلا ندارید؟ در جهنّم هستید! اتومبیل ندارید (اتومبیل شما از نوع نُهصد میلیون ریالی است؟) یا اتومبیل شما ضدّ درد و شکنجه و عذاب و ترس و انفجار و تهدید و تحدید و امثالهم و غیرهم نیست؟ خُب شما در جهنّم هستید؟ در کشوری زندگی می کنید که کُلّاً فقیر است و هیچ از منابع زیر و رو و بالا و پایین و آب و هوا و خاک و جنگل و دریا و خلیج و آسمان و زمین و برق و غیرهم محروم است، یا شما کُلّاً از همه ی آن ها محروم هستید؟ در جهنّم هستید! پول ندارید و هشت تان گرو نُهِ شماست و در نهایت ذلّت زندگی می کنید و مدام بده کار و شرمنده و درمانده و بد بخت و بی چاره و ضعیف و نحیف و خوار و بی مقدار و افسرده و خسته و بی و نا امید و دل شکسته و سر افکنده و گم شده ... هستید و گدای اید و مقروض هستید و غرق در نگرانیِ پرداخت قسط ها و شارژ و مالیات و عوارض و نوسازی و کهنه فروشی و انواع قبض ها و غیرهم هستید؟ در جهنّم هستید! زیرا از نعمت های خدا خوب استفاده نکردید و ثروت مند نشدید و خانه ی بزرگ و یک طبقه و ویلایی در قلب پایتخت و ویلاهای متعدّد در شهرک های ثروت مند نشین اطراف پایتخت و شمال و جنوب و شرق و غربِ کشور و کشورهای درجه ی یک دنیا نخریدید و برای فرزندان تان نیز هر کدام جدا جدا خانه های فراخ و مرفّه بنا ننهایده اید و مرفّهین را که بندگان عاقل خدا بودند بی درد شماردید؟ شما در جهنّم هستید و حالا درد بکشید تا بمیرید

 

می خواست آن روز هایی که داشتند به یاری شما می گرفتند و می بریدند و تقسیم می کردند و می خوردند شما هم میان شان بُر می خوردید و می بُردید و می خوردید و می اندوزیدید و می افزودید مثل آن ها. یا اگر آن کاره ـ بدکاره ـ نبودید خُب راهِ الهیِ کار و کوشش سالم و کسب ثروت انبوه چون کوه و ثروت اندوزی و تُو و بیرون دوزی و افزایش لحظه به لحظه ی آن که بسته نبود که!!!!!!!!!!!!!، خُب چرا نشستید که بیایند و در منزل تان را بکوبند و بفشارند و بزنند و بشکنند و حقّ و حقوق تان از صفر تا صدِ آن را از ترس خدا و قیامت و «حساب»«کتاب» و جهنّم و آتش جاویدان و چرک و خونآبه چشاندن به آن ها هرگاه تشنه شوند را تقدیم تان کنند و بر نخاستید و خودتان حقوق تان را به دست و خانه تان نیاوردید؟

 

چرا هِی گناه را گردن کلاه بردار و کلاه گذار و فریب کار و دوز باز و دغل و ذغل ساز و دروغ و ذروغ و زروق و زروغ و ظروغ ظروق و ضروق و ضروغ گو و این و آن و زمین و زمان می اندازید؟ هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!

 

خُب چرا گذاشتید کلاه تان را بردارند؟ چرا گذاشتید کلاه سرِتان بگذارند؟ چرا فریب خوردید؟ می گویید نا توان بودید؟ چرا خُب نرفتید مثل هزاران هزاران هزاران که تا به ایشان گفتند: مغز ها اگر می خواهند بروند و فرار بکنند راه باز است و جاده دراز و بروند به دَرَکِ اسفل سافلین ... رفتند و علیرغم خیال اینان که بیرون شان کردند آن ها نه تنها گور شان را گم نکردند بلکه به جای گور به نور رسیدند در هر دو جهان شان ...، شما هم نرفتید؟، هان؟ چرا نرفتید؟ از قرآن دلیل می خواهید؟ می خواهید بدانید روز قیامت چه بلایی بر سر تان می آید؟ «گوش» دهید:

 

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا [٤:٩٧]

به کسانى که فرشتگان جان آنها را در حالی که ستم گر نسبت به خود بوده اند مى‌ گیرند، گفتند: تا حالا چه کار می کردید؟ آن هایی که داشت اند جان شان را تسلیم می کردند گفتند: ما در زمین نا توانا نگاه داشته شدیم [فرشتگان‌] گفتند: مگر زمین خدا برای جا به جایی شما گسترده نشده بود که از آن جا دور بشوید؟ پس آن ها پناه شان داغ گاه است و بد گردنده ای است

 

هرکه هر چه را می پذیرد یعنی لیاقت خود را آن می بیند. غیر از این است؟ اگر غیر از این است بزنید در گوش خود تان تا بیدار شوید و حقیقت را ببینید

 

خیلی بد است کسی گناه ندانسته کاری و ... خودش را گردن این و آن بیندازد. گذشته همین حالای ما برای فرداهای ماست. نا راحت ایم از گذشته مان؟: بسم الله: شروع کنیم به تصحیح آن

 

کم خوانده ایم بیش بخوانیم. ثروت نداریم؟ جذب کنیم و کسب کنیم و بیفزاییم و بیندوزیم. نداریم نداریم نداریم نداریم؟ بخریم بخریم بخریم بخریم. چه گونه؟ روش های آن ها را بیاموزیم. کجا؟ همین جا! در کارگاه هایِ آگاهیگاه. کجا از آگاهیگاه بهتر؟

 

مهم اما ابتدا این است که اولویت بگشاییم به این که ابتدا پی چه هستیم ما؟ کتاب قله را که خوانده بودید نخستین گام اش این بود که در کلاسور تان ابتدا برگه ی «چه می خواهم» ها را اجرا کنید. یاد تان هست؟

 

کارگاه «ارزش» ها ما را یاری می دهند تا تصمیمِ بِه تر را بیابیم و آن را در اولویّت بگذاریم. پس ابتدا کارگاه «ارزش» ها را شرکت کنیم

 

سپس باید گنج هایی که ما را به آرام و قرار می رسانند را بشناس ایم و از «آن» ها استفاده ببریم

 

بعد باید آیین های رسیدن به اهداف را بیاموزیم (هشت آیین ناب که خواب از سرمان می پَرانَند و قطعیّتِ رسیدن به هدف را تا نزدیک به صد در صد بالا می برند)

 

آن گاه بپردازیم به روش های جمع و جذب و کسب و افزایش ثروت و دیگر نیاز های آموزشی مان مثل آداب ها، باید ها نباید ها و غیرهم

 

ولی بخواهیم از فردا شروع کنیم پس دوباره مآآآآی ایم و همین که همین ایم و دست به کَمَر گرفته روی زمین ایم و آوَخ و وآآآی و چرا آخِر و اگر و اما و کاش و ولی و انگار و شاید و حیف و چرا ... ترانه های وردِ زبان اَلکَن مان ... چه گفته اید با «خود» تان؟، هان؟

 

  • مَهدی هُدایی

شما (2001)

باسلام و تبریک عید بندگی این کلاس شما حضوری است یا مجازی و با تعداد کم هم تشکیل میشه

ویا نه باید به تعدادی برای تشکیل شدن برسد

 

آگاهیگاه (30)

 

سلام. کلاس ها و کارگاه های «طعم تحول «وظیفه مَدار هستند. یعنی که هر گاه حتّی یک نفر، تصمیم به هزینه نمودن برای تحوّل خویش از عمر و دارایی های اش بکند، برگزار می شوند

گذشته ها، پیش از جنابِ کرونا که ما را به سمتِ خدا به وضوحی برتر و سر از آفتاب تابان فرا خواندند (و چه غافل ایم من و آدم ها!)، کارگاه ها و کلاس ها حضوری و ارزان و گاه رایگان تشکیل می گردیدند برای حتّی یک نفر اما حالا، فقط می شود از طریق تلگرام این کار به صورت گروهی یا خصوصی انجام شود زیرا ابزارهایی چون واتساپ و دیگرانِ مشابه آن، توان هایی که در تلگرام هست را ندارند و فایل های صوتی و تصویری با حجم های بالا برای تدریس را نمی پذیرند.

علاقه مندان به کسب آگاهی نسبت به چندی و چُونیِ کارگاه ها و موارد مطروحه در آن ها، چنانچه قدری صبوری نمایند به زودی در آگاهیکده ی بلاغ در همین آگاهیگاه، شرح یکایک آن ها تقدیم شان خواهد شد به خواست و اذن خدا

بهای کلاس ها اگر که پُرسه کنید: واگذار است به شما که برای «گردش تان» (تغییر، تحوّل، فرار از این یک دستی و یک نواختی و تکرار های مکرّرِ بی معنا شاید اگر ...) چه میزان از توان تان را می پردازید (که به معنای میزان ارزشی است که برای «خود»تان قائل هستید. چند در صد از مقداری که صرفِ شکم و پوشش و تفریح و ... اجاره و شارژ ساختمان و تعمیر لوازم و منزل و اتومبیل و ... را برای «خود»تان هزینه خواهید کرد؟

دو ماه و خُرده ای پیش، از «مسافران» «کشتی» پرسیدم به چه میزان «سفر»شان را پشتیبان خواهند بود و کسان هر یک نظری ثبت کردند و جز دو تن از ایشان که یکی پیغامی فقط نگاشتند و یکی پرداخت اند دیگران همه فراموش شان شد از بنیان!

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام و با درود بى پایان

کاش میشد زمان را به عقب برد ولى افسوس ... 

لطفاً براى ما که بدون آگاهى این مسیر ناهموار را پیمودیم  وخواسته و ناخواسته موجودات بى گناهى رو گرفتار این دنیا کردیم راهکار بدین و بفرمایید چکار باید کرد که کمى از عذاب وجدانمون (در صورت داشتن) کم بشه 

 

آگاهیگاه (30):

سلام

زمان را به عقب نمی توان برد! حتّی خدا هم نمی تواند این کار را بکند. کسانی که معتقدند خدا تواناست جواب بدهند لطفاً آیا خدا تا کنون کسی را به رَحِم مادرش و سپس به کمر پدرش توانسته است بر گرداند؟ آیا خدا می توانند حتّی یکی از این همه آدم ها را که به راستی و با تمام وجود شان از غلطی که کرده اند و ... که ... ـ ! ـ پشیمان هستند و شب و روز گریان و داد خواه اند که بلکه یک بار دیگر به روز های تجرّد باز گردند و حتّی خود را وقف صد در صد اعتلای نام خدا بکنند تنها و بدون ستم اما این بار ...، به روز های دل خواه او بر گردانند؟ پاسخ خیر است. خدا هم نمی توانند. این طور نیست که خدا اگر توانا هستند یعنی هر کاری می توانند بکنند. فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی آدم را بگیرند که با حوا به خواسته ی شیطان برای ورود به روح و روان و جان و خون ما آدم ها «نخوابند» و نطفه ی ما آلوده به کثافت و پلشتی و شعله های ندامت و حسرت و کاش و اگر و مگر و اما و شاید و ولی و حیف و آه و زاری و غصّه و غم و اندوه و پستیِ شیاطینِ نسلِ ابلیس نشود و نگرفته باشند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! می توانید فکرش را بکنید آن وقت آن خدا چه خدایی می بودند؟! آیا شما فرزند تان را می گذارید معتاد شود و مواد مخدر برای اش مدام فراهم کنید و وی تزریق کند و بنوشد و ببوید و بمالد و ... ها؟ می کنید؟

پس زمان به عقب باز نمی گردد. یعنی نمی تواند بر گردد. و خدا هم نمی توانند آن را بر گردانند. یعنی فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی تولید کرونا توسط از کرم های مدفوع کمتران پست فطرت لجن آشغال را بگیرند و نگرفته باشند. یا جلوی قوم لوط و نوح و موسی و عیسی و محمد را بگیرند و نگرفته باشند. فکرش را بکنید. می شود؟ نمی شود! پس بهتر است این بخش نظر تان را بگذاریم و بگذرید و به بخش بعدی آن بپردازیم که خُب حالا پس که حتی خدا هم نمی توانند ما را بر گردانند پس ما که ... ... ... ... چه کنیم؟

پاسخ این بخش پرسش تان به داشتن پول فراوان باز می گردد. اگر کلان در کلان پول داشته باشید می توانم راه حلّی به وفور در انواع تقدیم تان کنم که بهشت را به لقای طرح های من بدهید و ببخشید. وگرنه این بخش پرسش تان هم می رود در بغل همان بخش پیشین و در آن جا بهتر که بخوابد و ما هم همین روال شب و روز گردی و روز و شب سر کُنی را دنبال کنیم و سلانه سلانه به سمتِ پایان داستان مان پیش برویم خندان و رقصان و شادمان و خرامان یا گریان و اندوه گین و غصّه به دوش و نگران و اندوه گین و سر به زیر و شکوه گر و گلایه کنان و نق و غرغُر و ... بس بد دهان به همه هم این و هم آن هم زمین و زمان

یاد مان باشد ما وجدان نداشتیم که این زندگی را این گونه اگر نادم هستیم برای خود مان کاشتیم. یعنی والدین ما را والدین شان و حکومت هایِ بی وجدان، بی وجدان ـ آگاهی از شیوه های زیستن طبق قوانین حضرت آوریننده ی گرامی و حتّی قوانین آدم و انسان ـ بار آورده بودند و ایشان هم مثل ما گناهی نداشته اند و ما را تربیت نکرده بوده اند. گرچه بسیاری شان انسان های شریف بوده اند و چون آبی در قیف ما را چکانده اند و داده اند خورده ایم و ارث برای مان گذاشته اند و زن مان داده اند و شوهر مان کرده اند و به تولید مثل مان فرا خوانده اند که پز نوه هاشان را بدهند و ... ما را ادب کرده اند که نتوانیم نه به حتّی یک نفر در جهان بگوییم و به همه آری و بله قربان بگوییم و ... پس عذاب وجدان بی عذاب وجدان:

یا خدا می توانسته اند این بی گناهان را از شر ما گناه کاران برهانند و نرهانده اند که خُب به ما چه مربوط است این از عدالت حضرت «ایشان» است و ما بی خبران ایم. یا هم که نمی توانسته اند که نکرده اند و باز هم ما بی گناهان ایم چرا که وقتی خدا که خدا هستند نتوانسته اند یا نخواسته اند این بی گناهان را مثل میلیاردها بی گناه در جهان که در فقر و فلاکت و ستم کشی و تجاوز و قتل و غارت و بیماری و زلزله و سیل و باد های زرد و سرخ و بنفش و ... دارند جان می کَنند نجات بدهند ما را سَنَنَ مَنَنَ آنهانَنَ؟ هان؟

پس در نتیجه اگر خانه ای دارید که سقفی بالای سرتان باشد و بگذارید هر کس زندگی خودش را بکند بگذارید و اگر ندارید خُب دیگر کاری نه از دست من و نه از دست هیچ کسی دیگر بر نمی آید. روز و شب ها را می شمارم و شب و روزها را بشمارید

و یک کار دیگر هم هست: که دست به کار شوید و ثروت مند گردید و با ثروتی که به دست می آورید بنیادِ یک زندگی ناب را بنهید و هر چه گذشته است را به آتش «به من چه! کار و خواست خدا بوده است» بدهید و از هر چه عذاب برهید و بهشت را در آخرت تان حتّی برای خود بخرید و مراقب باشید فقط زآن پس کسی را عذاب ندهید ... و السّلام

  • مَهدی هُدایی

چشم گناهین
زبان رها
چو رقص زبان افعی و رقص کژ دم زرد و سیاه


دهد به باد فنا تمام هست تو را

تقدس و دین
شرافت و تقوی

 

دو پلک و لبان، بدون مهابا
به هوش!، مگشا

 

به صحن قدس اطاعت مطلقه آ
محیط امن خدا

 

که عمر تو را تمام شیاطین
کشیده به آتش

شهود تو کور
وجود تو بسته دری است
به تابش نور،
اجازت لحظه های «حضور»
...

 

و قلب تو خوار
گرفته و رنجور
تو خورده به داغ زمین


نمایش حسرت و آه،
سوختن هم راه
به شکل نمادین

حیات تباه
ندامت مطلق
غرور شکسته
قتل سُرور
دل خسته ...

 

بیا و به پا و بخیز و «بخواه»:
که کور و لال و کری
به سمت شیاطین،
نمی نگری

 

به گوش

به دو چشم
و گردش و رقص زبان
نماز و ذکر و صلاح و سپاس و هر چه ثواب
فقط ببَری


سلامت نفس
مگر به این تَهینه ی عمر
سپس تو بلک، شود بخری

 

بیا و به پا!
بخیز و تکان بخور از جا!.

که رفته بخشی از عمر شما
به خود آ ...!، تو را به خدا!!


مده تو به ابلیس (دوزخ سائر)
جای مِهرِ خدا (بهشت مجاور)

۹۹.۳.۴ساعت۰۹.۰۰عیدفطر

 

  • مَهدی هُدایی

عید یعنی بازگشت! بازگشت به «اصل». بازگشت به سرشتِ بنیادین: خیر = خوبی (شادیِ شادیزا) که مبنای آن فقط می تواند ایمان به خدا باشد و ایمان هم همان که در قرآن رحمان آموختی: الرّحمنُ عَلَّمَ القرآنَ خَلَق الإنسانَ عَلَّمَهُ البَیانَ ... حالا هِی بگوییم عید شما مبارک! آیا امروز برای شما عید شده است؟ شب آغازِ ورود به مهمانی آیا «شهر» را «شهادت» نمودید؟ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ ... در هر حال این «سخنان» که ذیلاً تقدیم شماست را کسی با خدا گفته است که بیش از همه ی آدم های خلقت سجده می نموده است. نگویید مبادا که چه زیاد ها!! دقیق اما آرام و در «عینِ» «آرامش» بنیوشید. نوش جانِ شما!:

 

اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ وَ یَا مَنْ لاَ یَنْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ
 اى خداوندى که در برابر نعمتهایى که بندگانت را ارزانى مى‏ دارى به پاداشت رغبتى نیست.اى خداوندى که از بخشیدن پشیمان نمى‏ شوى.

وَ یَا مَنْ لاَ یُکَافِئُ عَبْدَهُ عَلَى السَّوَاءِ
 اى خداوندى که پاداش عمل بنده را نه برابر عمل، بلکه بیش از آن مى‏ دهى.

مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ وَ عَفْوُکَ تَفَضُّلٌ وَ عُقُوبَتُکَ عَدْلٌ وَ قَضَاؤُکَ خِیَرَةٌ
نعمتت بى‏ هیچ سابقه است و عفو تو بر مقتضاى فضل و احسان توست و عقوبتت بر آیین عدالت است و هر چه تقدیر کنى خیر ما در آن است.

إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَکَ بِمَنٍّ وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یَکُنْ مَنْعُکَ تَعَدِّیاً
اگر عطا کنى، عطاى خویش به منت نیامیزى و اگر منع کنى، منع کردنت نه از روى ستم باشد.

تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ
پاداش نیک دهى کسى را که سپاست گوید، با آنکه تو خود او را سپاس گفتن الهام کرده ‏اى.

وَ تُکَافِئُ مَنْ حَمِدَکَ وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَکَ‏
جزاى خیر دهى کسى را که تو را بستاید، با آنکه تو خود او را ستایشگرى آموخته ‏اى.

تَسْتُرُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ وَ تَجُودُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ‏
عیب کسى را مى ‏پوشى که اگر مى ‏خواستى، رسوایش مى‏ ساختى. به کسى عطا مى‏ کنى که اگر مى ‏خواستى، عطا از او باز مى ‏گرفتى.

وَ کِلاَهُمَا أَهْلٌ مِنْکَ لِلْفَضِیحَةِ وَ الْمَنْعِ غَیْرَ أَنَّکَ بَنَیْتَ أَفْعَالَکَ عَلَى التَّفَضُّلِ
 و آن دو یکى در خور آن بود که رسوایش کنى و یکى سزاى آن بود که عطاى خویش از او بازگیرى. ولى تو اى خداوند، کار خود بر تفضل بنا نهاده ‏اى

وَ أَجْرَیْتَ قُدْرَتَکَ عَلَى التَّجَاوُزِ وَ تَلَقَّیْتَ مَنْ عَصَاکَ بِالْحِلْمِ وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ
و قدرت خود را بر گذشت از گناهان جارى داشته‏ اى.با آنان که تو را عصیان کنند، با بردبارى رویاروى شوى و آنان را که آهنگ ستم بر خود کنند، مهلت دهى.

تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِکَ إِلَى الْإِنَابَةِ وَ تَتْرُکُ مُعَاجَلَتَهُمْ إِلَى التَّوْبَةِ
آرى اى پروردگار من، مهلتشان دهى و با آنان مدارا کنى، باشد که به سوى تو باز گردند، و چاره کارشان به توبه سپارى،

لِکَیْلاَ یَهْلِکَ عَلَیْکَ هَالِکُهُمْ وَ لاَ یَشْقَى بِنِعْمَتِکَ شَقِیُّهُمْ إِلاَّ عَنْ طُولِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِ وَ بَعْدَ تَرَادُفِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِ‏
تا آن که باید هلاک شود به خلاف رضاى تو در مهلکه نیفتد و آن که از نعمت تو مست غرور شده و طریق شقاوت در پیش گرفته بدبخت نگردد، مگر آنگه که دیگرش عذر نماند و حجت بر او تمام شود.

کَرَماً مِنْ عَفْوِکَ یَا کَرِیمُ وَ عَائِدَةً مِنْ عَطْفِکَ یَا حَلِیمُ‏
همه این‏ها از روى کرم و عفو توست اى خداى بخشنده و سودى است که از عطوفت تو حاصل گردد، اى خداى بردبار.

أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ
اى خداوند، تویى که در عفو به روى بندگانت گشوده‏ اى و آن را توبه نامیده ‏اى.

وَ جَعَلْتَ عَلَى ذَلِکَ الْبَابِ دَلِیلاً مِنْ وَحْیِکَ لِئَلاَّ یَضِلُّوا عَنْهُ فَقُلْتَ - تَبَارَکَ اسْمُکَ
و براى رسیدن به این در، آیاتى را که بر پیامبرت وحى کرده ‏اى راهنما ساخته ‏اى، تا کسى آن در گم نکند، که تو اى خداوندى که بزرگ و متعالى است نام تو، خود گفته ‏اى:

تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ
«به درگاه خدا توبه کنید، توبه ‏اى از روى اخلاص باشد که پرودگارتان، گناهانتان را محو کند و شما را به بهشتهایى داخل کند که در آن نهرها جارى است.

یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ‏
در آن روز، خدا پیامبر و کسانى را که به او ایمان آورده ‏اند فرو نگذارد، و نورشان پیشاپیش و در سمت راستشان در حرکت باشد. مى ‏گویند:


(رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)
« اى پروردگار ما، نور ما را براى ما به کمال رسان و ما را بیامرز، که تو بر هر کارى توانایى. »

فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِکَ الْمَنْزِلِ بَعْدَ فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَةِ الدَّلِیلِ‏
پس کسى که از دخول به چنین سرایى - سراى توبه - پس از گشودن در و بر گماشتن راهنما غفلت ورزد، چه عذر تواند آورد؟

وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ عَلَى نَفْسِکَ لِعِبَادِکَ تُرِیدُ رِبْحَهُمْ فِی مُتَاجَرَتِهِمْ لَکَ‏
اى خداى من، تو کسى هستى که در معامله با بندگان خود، همواره به سود آنان در بها مى ‏افزایى‏

وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَةِ عَلَیْکَ وَ الزِّیَادَةِ مِنْکَ فَقُلْتَ - تَبَارَکَ اسْمُکَ وَ تَعَالَیْتَ
و مى‏ خواهى که در معامله با تو سود برند و به افزون دهى و نزول بر آستان تو کامیاب شوند، که تو خود گفته ‏اى - بزرگ و متعالى است نام تو و بلند است مرتبت تو

(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا)
«هر کس کار نیکى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده شود و هر که کار بدى انجام دهد، تنها همانند آن کیفر بیند. »

وَ قُلْتَ (مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ)
و نیز تو خود گفته‏ اى: «مثل آنان که مال خود را در راه خدا انفاق مى ‏کنند مثل دانه‏اى است که هفت خوشه بر آورد، و در هر خوشه ‏اى صد دانه باشد، خدا پاداش هر که را که بخواهد، چند برابر مى‏ کند. »

وَ قُلْتَ (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً)
و نیز تو خود گفته‏ اى: «کیست که به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟ »

وَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ فِی الْقُرْآنِ مِنْ تَضَاعِیفِ الْحَسَنَاتِ‏
و نظایر این آیات که در قرآن در باب مضاعف شدن حسنات نازل کرده ‏اى.

وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِکَ مِنْ غَیْبِکَ وَ تَرْغِیبِکَ الَّذِی فِیهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِکْهُ أَبْصَارُهُمْ‏
بار خدایا، تویى که به وسیله وحیى که از عالم غیب فرستادى و به ترغیب خویش، آدمیان را به چیزهایى راه نمودى که اگر پنهان مى‏ داشتى، از دیدگانشان پنهان مى ‏بود.

وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ فَقُلْتَ (اُذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ‏)
گوششان از شنیدن آواز آن ناتوان و اندیشه‏ هایشان از تصور آن عاجز مى‏ آمد، که تو خود گفته‏ اى: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. مرا سپاس گویید و ناسپاسى من مکنید. »

وَ قُلْتَ (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ)
و نیز گفته ‏اى: «اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما مى ‏افزایم و اگر کفران کنید بدانید که عذاب من سخت است. »

وَ قُلْتَ (اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ‏)
و گفته‏ اى: «بخوانید مرا، تا شما را پاسخ گویم. آنهایى که از پرستش من سرکشى مى ‏کنند زودا که در عین خوارى به جهنم در آیند

فَسَمَّیْتَ دُعَاءَکَ عِبَادَةً وَ تَرْکَهُ اسْتِکْبَاراً وَ تَوَعَّدْتَ عَلَى تَرْکِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ‏
بار خدایا، دعاى بندگان را به درگاه خود، عبادت خوانده ‏اى و ترک آن را خودپسندى و سرکشى، و کسانى را که از آن سر بر تابند وعده جهنم و خوارى آن داده‏ اى.

فَذَکَرُوکَ بِمَنِّکَ وَ شَکَرُوکَ بِفَضْلِکَ وَ دَعَوْکَ بِأَمْرِکَ وَ تَصَدَّقُوا لَکَ طَلَباً لِمَزِیدِکَ وَ فِیهَا کَانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاکَ‏
از این روست که تو را به نعمت و بخششت یاد کردند و به فضل و احسانت سپاس گفتند و هم به فرمان تو، تو را به دعا خواندند، و در راه تو صدقه دادند تا به ثوابشان بیفزایى، و در آن بود رهاییشان از خشم تو و کامیابیشان به خشنودى تو.

وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَى مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیْهِ عِبَادَکَ مِنْکَ کَانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ وَ مَنْعُوتاً بِالاِمْتِنَانِ وَ مَحْمُوداً بِکُلِّ لِسَانٍ‏
بار خدایا، اگر یکى از آفریدگان تو، آفریده دیگر را چنان راهنمایى کرده بود که تو بندگانت را راهنمایى کرده ‏اى، او را به صفت انعام و احسان متصف مى ‏ساختند و به هر زبان مى‏ ستودندش.

فَلَکَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِکَ مَذْهَبٌ وَ مَا بَقِیَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ وَ مَعْنًى یَنْصَرِفُ إِلَیْهِ
پس حمد و سپاس تو را، تا هر زمان که سپاست توان گفت و تا آنگاه که بر حمد تو لفظى باقى است و معنایى که در این طریق بهره ‏اى از آن توان یافت.

یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى عِبَادِهِ بِالْإِحْسَانِ وَ الْفَضْلِ وَ غَمَرَهُمْ بِالْمَنِّ وَ الطَّوْلِ مَا أَفْشَى فِینَا نِعْمَتَکَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْنَا مِنَّتَکَ وَ أَخَصَّنَا بِبِرِّکَ‏
اى خداوندى که احسان و فضل خویش به بندگانت عطا کرده‏ اى و آنان را در بخشش و عطا غرقه ساخته‏ اى. آثار نعمت تو بر ما چه آشکار است و احسان تو در حق ما چه بسیار. و چه بسیار ما را به بر و نیکى خویش مخصوص گردانیده‏ اى.

هَدَیْتَنَا لِدِینِکَ الَّذِی اصْطَفَیْتَ وَ مِلَّتِکَ الَّتِی ارْتَضَیْتَ وَ سَبِیلِکَ الَّذِی سَهَّلْتَ وَ بَصَّرْتَنَا الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ وَ الْوُصُولَ إِلَى کَرَامَتِکَ‏
ما را به دین برگزیده خود، آیین پسندیده خود، شریعت سهل و آسان خود هدایت کردى و دیدگانمان را بینا ساختى که به تو تقرب جوییم و به مقام کرامت تو واصل آییم.

اَللَّهُمَّ وَ أَنْتَ جَعَلْتَ مِنْ صَفَایَا تِلْکَ الْوَظَائِفِ وَ خَصَائِصِ تِلْکَ الْفُرُوضِ شَهْرَ رَمَضَانَ الَّذِی اخْتَصَصْتَهُ مِنْ سَائِرِ الشُّهُورِ
بار خدایا، یکى از این برگزیده ‏ترین وظایف و خاص‏ترین واجبات، ماه رمضان را قراردادى. ماهى که آن را از میان دیگر ماه ها ویژگى دیگرى بخشیده ‏اى‏

وَ تَخَیَّرْتَهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَزْمِنَةِ وَ الدُّهُورِ وَ آثَرْتَهُ عَلَى کُلِّ أَوْقَاتِ السَّنَةِ بِمَا أَنْزَلْتَ فِیهِ مِنَ الْقُرْآنِ وَ النُّورِ وَ ضَاعَفْتَ فِیهِ مِنَ الْإِیمَانِ‏
و از بین همه زمانها و ایام، آن را انتخاب فرمودى و بر همه اوقات سال برترى‏ اش نهاده ‏اى، زیرا که در آن قرآن و نور نازل کرده ‏اى و بر تکالیف مؤمنان چند برابر افزوده ‏اى‏

وَ فَرَضْتَ فِیهِ مِنَ الصِّیَامِ وَ رَغَّبْتَ فِیهِ مِنَ الْقِیَامِ وَ أَجْلَلْتَ فِیهِ مِنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
و روزه را در آن واجب داشته ‏اى و مردمان را به بر پاى خاستن براى عبادت خود ترغیب کرده‏ اى و شب قدر را که از هزار ماه بهتر است تجلیل فرموده‏ اى.

ثُمَّ آثَرْتَنَا بِهِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ وَ اصْطَفَیْتَنَا بِفَضْلِهِ دُونَ أَهْلِ الْمِلَلِ فَصُمْنَا بِأَمْرِکَ نَهَارَهُ وَ قُمْنَا بِعَوْنِکَ لَیْلَهُ‏
و چون رمضان را به ما عطا کردى، ما را بر دیگر امتها فضیلت نهادى و از میان پیروان دیگر کیشها برگزیدى. پس ما به فرمان تو روزش را روزه داشتیم و شبش را به نماز برخاستیم،

مُتَعَرِّضِینَ بِصِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ لِمَا عَرَّضْتَنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ تَسَبَّبْنَا إِلَیْهِ مِنْ مَثُوبَتِکَ‏
و با روزه داشتن و نماز خواندن در این ماه به رحمتى که ما را ارزانى داشته بودى روى نهادیم و آن را وسیله نیل به ثواب تو قرار دادیم.

وَ أَنْتَ الْمَلِی‏ءُ بِمَا رُغِبَ فِیهِ إِلَیْکَ الْجَوَادُ بِمَا سُئِلْتَ مِنْ فَضْلِکَ الْقَرِیبُ إِلَى مَنْ حَاوَلَ قُرْبَکَ‏
تویى که هر چه از تو خواهند توانى داشت و آنچه از فضل و احسان تو طلبند توانى داد و به خواستاران مقام قرب خود نزدیک هستى.

وَ قَدْ أَقَامَ فِینَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ مَبْرُورٍ
اى خداوند، ماه رمضان در میان ما بس ستوده زیست و ما را مصاحب و یارى نیکو بود

وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ‏
و گرانبهاترین سودهاى مردم جهان را به ما ارزانى داشت. اما چون زمانش به سر رسید و مدتش و شمار روزهایش پایان گرفت، آهنگ رحیل کرد.

فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ
اى خداوند، اینک با او وداع مى ‏کنیم، همانند وداع با عزیزى که فراقش بر ما گران است و رفتنش ما را غمگین و گرفتار وحشت تنهایى کند، عزیزى که او را بر ما پیمانى است که باید نگه‏داریم‏

وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِیَّةُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ‏
و حرمتى که باید رعایت کنیم و حقى که باید ادا نماییم. پس، اکنون مى ‏گوییم: بدرود اى بزرگ‏ترین ماه خداوند و اى عید اولیاى خدا.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ‏
بدرود اى گرامى ‏ترین اوقاتى که ما را مصاحب و یار بودى، اى بهترین ماه در همه روزها و ساعتها.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ‏
بدرود اى ماه دست یافتن به آرزوها، اى ماه سرشار از اعمال شایسته بندگان خداوند.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ‏
بدرود اى یار و قرینى که چون باشى، قدرت بس جلیل است و چون رخت بر بندى، فراقت رنج افزا شود. اى مایه امید ما که دوریت براى ما بس دردناک است.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلاً فَسَرَّ وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَ‏
بدرود اى همدم ما که چون بیایى، شادمانى و آرامش بر دل ما آرى و چون بروى، رفتنت وحشت خیز است و تألم افزاى.


اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ‏
بدرود اى همسایه‏ اى که تا با ما بودى، دلهاى ما را رقت بود و گناهان ما را نقصان.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ‏
بدرود اى یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادى و اى مصاحبى که راه هاى نیکى و فضیلت را پیش پاى ما هموار ساختى.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ‏
بدرود که آزاد شدگان از عذاب خداوند، در تو چه بسیارند، و چه نیکبخت است آن که حرمت تو نگه داشت.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ‏
بدرود که چه بسا گناهان که از نامه عمل ما زدودى و چه بسا عیبها که پوشیده داشتى.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ‏
بدورد که درنگ تو براى گنه کاران چه به درازا کشید و هیبت تو در دل مؤمنان چه بسیار بود.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لاَ تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ‏ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ‏
بدرود اى ماهى که هیچ ماه دیگر را توان همسرى با تو نیست. بدرود اى ماهى که تا تو بودى، امن و سلامت بود.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ وَ لاَ ذَمِیمِ الْمُلاَبَسَةِ
بدرود اى آن که نه در مصاحبت تو کراهت بود و نه در معاشرتت ناپسندى.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ‏
بدرود که سرشار از برکات بر ما در آمدى و ما را از آلودگى ‏هاى گناه شست و شو دادى.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لاَ مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً
بدرود که به هنگام وداع از تو نه غبارى به دل داریم و نه از روزه ‏ات ملالتى در خاطر.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ‏
بدرود که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رخت بر نبسته از رفتنت اندوهناک.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا
بدرود که چه بدیها که با آمدنت از ما دور شد و چه خیرات که ما را نصیب آمد.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
بدرود تو را و آن شب قدر تو را که از هزار ماه بهتر است.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ‏
بدرود که دیروز که در میان ما بودى آزمند ماندنت بودیم و فردا که از میان ما خواهى رفت آتش اشتیاق در دل ما شعله خواهد کشید.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ‏
بدرود تو را و آن فضل و کرم تو را که اینک از آن محروم مانده ‏ایم. و بر آن برکات که پیش از این ما را داده بودى و اینک از کفش داده ‏ایم.

اَللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ وَفَّقْتَنَا بِمَنِّکَ لَهُ حِینَ جَهِلَ الْأَشْقِیَاءُ وَقْتَهُ وَ حُرِمُوا لِشَقَائِهِمْ فَضْلَهُ‏
بار خدایا، ما آشناى این ماهیم، ماهى که ما را بدان شرف و منزلت دادى و به برکت نعمت و احسان خویش روزه داشتنش را توفیق دادى، در حالى که مردمان شقى قدرش را نشناختند و شور بختى خویش را از فضیلتش محروم ماندند.

أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ وَ هَدَیْتَنَا لَهُ مِنْ سُنَّتِهِ وَ قَدْ تَوَلَّیْنَا بِتَوْفِیقِکَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ عَلَى تَقْصِیرٍ وَ أَدَّیْنَا فِیهِ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ
اى خداوند، تو بودى که ما را برگزیدى و به شناخت این ماه توفیق عنایت کردى و به سنت آن راه نمودى. تو بودى که ما را توفیق روزه داشتن و نمازگزاردن ارزانى داشتى، هر چند ما قصور ورزیدیم و اندکى از بسیار به جاى آوردیم.

اَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ وَ لَکَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الاِعْتِذَارِ
بار خدایا، حمد تو راست در حالى که به بدکردارى خویش اقرار مى‏ کنیم و به تبهکارى خویش معترفیم. براى رضاى توست اگر در اعماق دلمان پشیمان شده ‏ایم و از سر صدق از تو پوزش مى‏ طلبیم.

فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِیهِ مِنَ التَّفْرِیطِ أَجْراً نَسْتَدْرِکُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِیهِ وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَیْهِ‏
پس در برابر قصورى که در این ماه در طاعت تو ورزیده ‏ایم، ما را پاداشى ده که به یارى آن بر فضیلت مرغوب دست یابیم و آن اندوخته‏ هاى گوناگون را که به آن مشتاق شده‏ ایم بستانیم.

وَ أَوْجِبْ لَنَا عُذْرَکَ عَلَى مَا قَصَّرْنَا فِیهِ مِنْ حَقِّکَ وَ ابْلُغْ بِأَعْمَارِنَا مَا بَیْنَ أَیْدِینَا مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ الْمُقْبِلِ‏
عذر تقصیر ما را در اداى حق خود بپذیر و عمر ما را تا رمضان دیگر دراز کن.

فَإِذَا بَلَّغْتَنَاهُ فَأَعِنِّا عَلَى تَنَاوُلِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مِنَ الْعِبَادَةِ وَ أَدِّنَا إِلَى الْقِیَامِ بِمَا یَسْتَحِقُّهُ مِنَ الطَّاعَةِ
و چون به رمضان دیگر رسیدیم، یاریمان ده تا آن سان که سزاى خداوندى توست عبادتت کنیم و ما را به منزلتى رسان که سزاوار طاعت توست‏

وَ أَجْرِ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْعَمَلِ مَا یَکُونُ دَرَکاً لِحَقِّکَ فِی الشَّهْرَیْنِ مِنْ شُهُورِ الدَّهْرِ
و به چنان اعمال شایسته ‏اى برگمار که اداى حق تو را در این رمضان و رمضان دیگر، بایسته باشد.

اَللَّهُمَّ وَ مَا أَلْمَمْنَا بِهِ فِی شَهْرِنَا هَذَا مِنْ لَمَمٍ أَوْ إِثْمٍ أَوْ وَاقَعْنَا فِیهِ مِنْ ذَنْبٍ‏
بار خدایا، در این ماه اگر قصد گناه کرده ‏ایم، یا مرتکب آن شده ‏ایم،

وَ اکْتَسَبْنَا فِیهِ مِنْ خَطِیئَةٍ عَلَى تَعَمُّدٍ مِنَّا أَوْ عَلَى نِسْیَانٍ ظَلَمْنَا فِیهِ أَنْفُسَنَا أَوِ انْتَهَکْنَا بِهِ حُرْمَةً مِنْ غَیْرِنَا
یا به عمد خطایى از ما سر زده، یا از سر فراموشى ستمى بر خود روا داشته‏ ایم، یا پرده حرمت دیگرى را دریده ‏ایم،

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتُرْنَا بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنَّا بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَنْصِبْنَا فِیهِ لِأَعْیُنِ الشَّامِتِینَ‏
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و گناه ما در پرده اغماض فرو پوش و ما را عفو کن و در برابر دیدگان شماتت کنندگان قرار مده‏

وَ لاَ تَبْسُطْ عَلَیْنَا فِیهِ أَلْسُنَ الطَّاعِنِینَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِمَا یَکُونُ حِطَّةً وَ کَفَّارَةً لِمَا أَنْکَرْتَ مِنَّا فِیهِ بِرَأْفَتِکَ الَّتِی لاَ تَنْفَدُ وَ فَضْلِکَ الَّذِی لاَ یَنْقُصُ‏
و زبان طاعنان در حق ما دراز مگردان و ما را به رأفت پایان نیافتنى و فضل و کرم نقصان ناپذیر خود به کارى برگمار که خطاهایى را که در این ماه مرتکب شده‏ایم و تو آن را نپسندیده ‏اى، از میان ببرد یا فرو پوشد.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ مُصِیبَتَنَا بِشَهْرِنَا وَ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِ عِیدِنَا وَ فِطْرِنَا
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندان او. ما از سپرى شدن رمضان اندوهگینیم، تو ما را بر اندوه این فراق پاداش خیر ده و این روز عید و روز روزه گشادن را بر ما مبارک گردان.

وَ اجْعَلْهُ مِنْ خَیْرِ یَوْمٍ مَرَّ عَلَیْنَا أَجْلَبِهِ لِعَفْوٍ وَ أَمْحَاهُ لِذَنْبٍ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا خَفِیَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ مَا عَلَنَ‏
چنان کن که روز عید از شمار بهترین روزهایى باشد که بر ما گذشته و عفو تو را به سوى ما آورده و گناه ما را زدوده است. بار خدایا، گناهان آشکار و نهان ما را بیامرز.

اَللَّهُمَّ اسْلَخْنَا بِانْسِلاَخِ هَذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطَایَانَا وَ أَخْرِجْنَا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَیِّئَاتِنَا
اى خداوند، با به پایان رسیدن این ماه ما را از لوث گناه پاک نماى و با رفتنش، از ورطه گناهان برهان‏


وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَسْعَدِ أَهْلِهِ بِهِ وَ أَجْزَلِهِمْ قِسْماً فِیهِ وَ أَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ‏
و از نیکبخت‏ترین کسانى قرار ده که در آن به عبادت تو پرداخته ‏اند و نصیبشان از همه بیشتر بوده و بیش از همه از آن بهره یافته‏ اند.

اَللَّهُمَّ وَ مَنْ رَعَى هَذَا الشَّهْرَ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَ حَفِظَ حُرْمَتَهُ حَقَّ حِفْظِهَا وَ قَامَ بِحُدُودِهِ حَقَّ قِیَامِهَا وَ اتَّقَى ذُنُوبَهُ حَقَّ تُقَاتِهَا
 بار خدایا، اگر کسى از بندگان تو، حق این ماه آن چنان که شایسته اوست رعایت کرده و حرمتش نگه داشته و وظایف خود و احکام آن را به جاى آورده و از گناهان پرهیز کرده‏

أَوْ تَقَرَّبَ إِلَیْکَ بِقُرْبَةٍ أَوْجَبَتْ رِضَاکَ لَهُ وَ عَطَفَتْ رَحْمَتَکَ عَلَیْهِ‏
و به تو تقرب جسته، آن سان که خشنودى تو نصیبش شده و رحمت تو بر او روى نهاده،

فَهَبْ لَنَا مِثْلَهُ مِنْ وُجْدِکَ وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِکَ‏ فَإِنَّ فَضْلَکَ لاَ یَغِیضُ‏
اى خداوند، همانند مزدى که او را مى‏دهى، از خزانه بى ‏نیازیت به ما نیز ارزانى دار و چند برابر آن از فضل خود عطا فرماى، که خزاین فضل تو را نقصان نیست،


وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لاَ تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لاَ تَفْنَى وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا
بلکه همواره در افزایش است، و معادن احسان تو دستخوش فنا نشود و بخشش تو چه بخششى گواراست.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْتُبْ لَنَا مِثْلَ أُجُورِ مَنْ صَامَهُ أَوْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ

بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و براى ما مزدى بنویس چونان مزد کسى که این ماه را تا روز قیامت روزه داشته و تو را عبادت کرده است.

اَللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَیْکَ فِی یَوْمِ فِطْرِنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ عِیداً وَ سُرُوراً
اى خداوند، ما در این روز فطر، روز عید و شادمانى مؤمنان، روز اجتماع مسلمانان به گرد یکدیگر،

وَ لِأَهْلِ مِلَّتِکَ مَجْمَعاً وَ مُحْتَشَداً مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْنَاهُ أَوْ سُوءٍ أَسْلَفْنَاهُ أَوْ خَاطِرِ شَرٍّ أَضْمَرْنَاهُ‏
از هر گناه که مرتکب شده‏ ایم و از هر کار زشت که زین پیش از ما سر زده، و از هر خیال بد که در دل خود پنهان داشته ‏ایم، توبه مى ‏کنیم،

تَوْبَةَ مَنْ لاَ یَنْطَوِی عَلَى رُجُوعٍ إِلَى ذَنْبٍ وَ لاَ یَعُودُ بَعْدَهَا فِی خَطِیئَةٍ
توبه کسى که در دل خیال بازگشتش به گناه نیست و بار دیگر به گناه باز نگردد،

تَوْبَةً نَصُوحاً خَلَصَتْ مِنَ الشَّکِّ وَ الاِرْتِیَابِ‏ فَتَقَبَّلْهَا مِنَّا وَ ارْضَ عَنَّا وَ ثَبِّتْنَا عَلَیْهَا
توبه‏ اى بى‏ بازگشت، عارى از هر گونه شک و ریب. بار خدایا، چنین توبه‏اى را از ما بپذیر و از ما خشنود شو و ما را در آن توبه ثابت قدم گردان.

اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا خَوْفَ عِقَابِ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّى نَجِدَ لَذَّةَ مَا نَدْعُوکَ بِهِ وَ کَأْبَةَ مَا نَسْتَجِیرُکَ مِنْهُ‏
اى خداوند، روزى ما ساز خوف از عقاب جهنم را و شوق به نعیم بهشت را، تا لذت آنچه را که از تو خواسته‏ ایم در یابیم و از اندوه آنچه از آن به تو پناه مى ‏آوریم وارهیم.

وَ اجْعَلْنَا عِنْدَکَ مِنَ التَّوَّابِینَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ لَهُمْ مَحَبَّتَکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُمْ مُرَاجَعَةَ طَاعَتِکَ یَا أَعْدَلَ الْعَادِلِینَ‏
اى خداوند، ما را در شمار توبه کنندگانى در آور که محبت خود را به آنان ارزانى داشته‏ اى و پذیرفته‏ اى که به طاعت تو باز گردند، اى دادگرترین دادگران.

اَللَّهُمَّ تَجَاوَزْ عَنْ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَهْلِ دِینِنَا جَمِیعاً مَنْ سَلَفَ مِنْهُمْ وَ مَنْ غَبَرَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
اى خداوند، از پدران و مادران و همکیشان ما، آنان که دیده از جهان بسته ‏اند و آنان که هنوز جام مرگ ننوشیده‏ اند، در گذر.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِیِّنَا وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ‏
بار خدایا، بر محمد پیامبر ما و خاندان او درود بفرست همچنان که بر ملائکه مقربین خود درود فرستاده‏ اى. و بر او و خاندانش درود بفرست، آن سان که بر پیامبران مرسل خود درود فرستاده ‏اى.

وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ‏
و درود بفرست بر او و خاندانش، آن سان که بندگان صالح خود را درود فرستاده‏اى، درودى بر تر از درود آنها، اى پروردگار جهانیان.

صَلاَةً تَبْلُغُنَا بَرَکَتُهَا وَ یَنَالُنَا نَفْعُهَا وَ یُسْتَجَابُ لَهَا دُعَاؤُنَا
درودى که برکت آن به ما رسد و سود آن نصیب ما گردد و سبب استجابت دعاى ما شود،

إِنَّکَ أَکْرَمُ مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ أَکْفَى مَنْ تُوُکِّلَ عَلَیْهِ وَ أَعْطَى مَنْ سُئِلَ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ
که تو کریم‏تر کسى هستى که بدو رغبت توان یافت و کارسازترین کسى هستى که بدو توکل توان کرد و تو خود بخشنده ‏ترین کسان به سائلان درگاه خود هستى. و أنت على کل شی‏ء قدیر.

 

  • مَهدی هُدایی

اگر «زن» بودن نمی دانید و نمی توانید یا نمی خواهید و دوست ندارید «زن» باشید و «مرد»ی بلد نیستید و «مرد» نیستید، شما را به جان مادر و پدر تان اگر عزیز ترینان شما هستند شوهر نکنید و زن نسِتانید! شما را به خدا! به دین تان! به پیامبران! به امامان! به هر کس که ایمان به او دارید ...!!، از ازدواج های بی شعورانه دست بردارید

شما برای خریدن یک پنیر، یک کره، رفتن به یک رستوران، رفتن به یک ساندویچی از ده نفر شکمو و رستوران گَرد و ساندویچ خور حرفه ای سؤال ها می پرسید.

برای خریدن یک اتومبیل، هزار پرسش و کوشش می کنید، هزینه ها می کنید رانندگی می آموزید، هزینه ها می کنید و گواهی نامه ی رانندگی می گیرید، هزینه ها می کنید و تحقیقات می کنید و بهای گران بابت خریدن بِه ترین اتومبیلی که خیال کنید برای تان بهترین یاور است می پردازید (مثلاً نُهصد میلیارد واحد پول تان را برای خریدَنِ بِه ترین اتومبیل جهان، پراید) ...

برای دانش گاه رفتن همین طور: هزینه ها می کنید کلاس ها می روید ساعاتی بسیار از شب و روز های تان را صرف خواندن می کنید از گردش و تفریح تان می زنید کنکور شرکت می کنید انتظار ها می کشید تا به دانش گاه وارد شوید و بسیاری دیگر کارهای تان مملو از کوشش و هزینه است اما زن که می خواهید و شوهر که بطلبید کور می شوید؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کر می شوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ببخشید ها!: ...َر می شوید، چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! زیرا این به اندازه ی آن ها برای تان ارزش ندارد و نزد تان مهم نیست که! به دَرَک هر چه شد شد. مهم نیست که!

شما کجای کارِ تان لنگ می زند که این گونه بی فکر شده اید. و بدتر از آن؟ هان؟ به قول ساده لوح ها اقلّ کم یک نفر مثل خودِتان پیدا می کردید، پیدا کنید. (کاش بپرسید من از کجا بدانم که خودم چه طوری هستم که یکی مثل خودم را پیدا کنم؟)

چه تان شده است که فریب یک عدّه انسان های نادان و فریب کار را می خورید که می خواهند تعداد تان را بیفزایند تا در آینده در میادین جنگ آدم داشته باشند؟

حواس تان کجاست؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کدام بار یک گام به نفع شما برداشته شده است که به نفع فرزندان تان برداشته شود؟

و تازه شما که خودتان هنوز روز را به شب و شب را به روز در نهایت عشق و ایمان و شوق و امید نمی آورید چه گونه می توانید ادّعا کنید که تربیت کودک می دانید و وقت برای او یا آن ها می گذارید؟

شما چند ساعت در روز صرف تربیت خود می کنید که بپرسم چند ساعت برای تربیت فرزند یا فرزندان تان وقت خواهید گذاشت یا می گذارید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چند تا کتاب راجع به تربیت و آداب زندگی خوانده اید؟ اصلاً چند تا کتاب در ارتباط با تربیت کاربردی و خصوصاً آداب می شناسید که نوشته شده باشد حتّی؟ ها!؟

پس شما را به جان همان بچه های تان که به دنیا آورده اید و در شکم تان اند و می خواهید درست شان کنید و جان پدر مادر تان تا هرچه کتاب راجع به تربیت و ازدواج و تربیت کودک در جهان به زبان مادری تان هست نخوانده اید (یا به جای همه ی آن ها در کارگاه «رهایی در «بند» و «بند»ی که نتوان کَند» شرکت نکرده اید ـ حتّی اگر در زندکی پیر شده اید اما هنوز معنای زندگی زن و شویی و والدینی نمی دانید ـ) نه ازدواج کنید نه تولید مثل نمایید نه این گونه ادامه دهید ... باشد؟

حالا در یک پست دیگر شاید تکلیف شمایی را که آب از سر تان گذشته است و در حال غرق دارید عمر هدر می دهید و هیچ نه لذّتی می برید و نه لذّتی می رسانید و نه مراعات فرزندان تان را می کنید را روشن کنم

حدّ اقلّ این است که چند تا مشاوره می رفتید یا بروید! با چند نفر مشورت می کردید و گوش به حرف شان می دادید و کنید و دهید! یا یک کارگاه آموزشی می رفتید! یا ... من چه می دانم، خب اصلاً ازدواج نمی کردید!

این که بهتر بود از این که مدااام آرزوی تان هر شب و هر روز و در هر دم و باز دم تان این باشد که کاش ازدواج نکرده بودید

یا، کاش با این زن ازدواج نکرده بودید و کاش با این مرد ازدواج نکرده بودید و کاش مرده بودید و ازدواج نکرده بودید و کاش می شد به گذشته بر گردید و ازدواج نکنید و اگر با این مرد یا این زن ازدواج نکرده بودید الآن کجا ها که بودید و هی داد بی داد کردن و فریاد کردن و خدای ناکرده دست بلند کردن ها و بی احترامی ها به هم دیگر و والدین و بسته گان یک دیگر و اصلاً هم عین خیال تان نبودن که این بچه های بی چاره دارند نگاه تان می کنند این همه سااال و این همسایه های بد شانس دارند می شنوند تان و خدا دارد ضبط تان می کند و «خود» تان دارید نابود می شوید

هاتف و هاتفه هر دو ناگهان با هم فرمودند: جناب مهدی! چه خشن!؟ آیا مطمئن هستید حال تان خوب است؟ کمکی از ما بر می آید؟ فکر می کنید اگر این پست را ارسال کنید چند نفر می فهمند شما چه نوشتید؟ چند نفر، چند بار آن را می خوانند؟ چند نفر آن را مبنای کار شان می گیرند؟ راستی شما یک کارگاه آموزشی داشتید که در مورد ازدواج و تولید مثل و زندگی عاشقانه و لذیذ و عزّت مِحوَر در آن درس می دادید هنوز دارید؟ ...

نفسی عمیق می کشم و پس از بازدم عمیق ترِ آن خدمت شان عرض می کنم: «رهایی در «بند» و «بند»ی که نتوان کند» را می فرمایید. بله! «آن» را دارم و مستحضرید که شاید اشخاص را بی نیاز از آن همه دستور العمل های بالا کند و حتّی به کار کسانی که در دام ازدواج افتاده اند و از همان لحظات نخست ازدواج شان زجر کشیده اند و می کشند یا اصلاً در زندگی شان از لذّت و عشق خبری نبوده است نیز به شدّت می آید ...

می فرمایند: آیا کسی از «آن» استقبالی کرده است یا فکر می کنید استقبالی می شود و بشود؟

  • مَهدی هُدایی

ضمن سلام و قبولی طاعات و عبادات و شب زنده داریهایتان ، در تکمیل سخن زیبای شما در مورد استغفار حضرت رسول در هر جمعی که وارد میشدند از ان جمع بر نمی خواستند مگر در فاصله حضور در ان جمع ۲۵ بار استغفار میکردند و روزی دقیقا شخصی به ایشان گفت شما که مرتکب معصیتی نمی شوید که استغفار میکنید . ایشان فرمودن استغفار علاوه بر ریزش گناهان درهای آسمان را باز میکند وروزی را افزایش میدهد .

 

البته اگر دلیلی بر عدد ۲۵ میدانید خیلی دوست دارم بدانم و خدا همیشه نگهدارتان و الحمدلله رب العالمین

 

 سرویس مذهبی افکارنیوز- پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که در همه چیز الگوی مردم بود، در عبادت، دعا، راز و نیاز و استغفار نیز چنین بود. آن حضرت به قدری نماز می خواند و دعا می کرد و اشک می ریخت که روزی یکی از اصحاب پرسید: مگر خداوند، گناهان گذشته و آینده شما را عفو نکرده است؟ فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟


آن حضرت هر روز استغفار بر زبانش جاری می گشت، امام صادق علیه السّلام می فرماید: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در هر روز هفتاد مرتبه استغفار می کرد.» ۱


و در این باره وجود مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: گاهی تاریکی بر قلب من عارض می شود و به همین جهت در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار می کنم. ۲


امام صادق علیه السّلام می فرمایند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سیره اش چنان بود که از هیچ مجلسی بر نمی خاست اگر چه مدت توقفش در آن کوتاه بود تا این که بیست و پنج بار به درگاه خدا استغفار می کرد. ۳


استغفار پیامبران و امامان از درگاه خدا نه صرفا به خاطر تعلیم شیعیان بوده است و نه عصمت آن ها را خدشه دار می کند بلکه دلیل بر مراقبت نفس و خوف از خدا و نیز اوج مقامات و کمالات و فضایل آن ها است.

منبع:
۱. کافی، ج۴، ص۲۶۶.
۲. محجة البیضاء، ج۷، ص۱۷.
۳. سنن النبی، ص۳۳.
۴. عرفان و عبادت، ص۴۸۱-۴۸۲.

  • مَهدی هُدایی

کودکان را دیده اید؟ نگاه کرده اید؟ خصوصاً وقتی که راه رفتن می آموخته اند. مدام دست شان را بلند می کردند تا بزرگ تری که هم راه آن ها بود دست شان را بگیرد مبادا زمین بیفتند و اگر هم دست شان را رها می کردند ولی حواس شان به بلند ماندن دست شان برای گرفته شدن بود

بزرگ تر شان را را هم حتماً یادتان می آید که چه ذوقی با چه شوقی می کرد که کودک داشت راه رفتن روی پای خود را می آموخت و به زودی خودش به کودکان دیگر برای راه افتادن کمک می داد

سپس یاد گرفتم اگر من نیز دستان ام را مُدام بالا نگه می داشتم (حالت درخواست = دعا) خدا آیا مگر می گذاشتند بیفتم!؟ و حالا مدام دوست دارم دستان ام حتّی کاش می شد اصلاً مدام بالا می ماندند که حتّی یک بار هم زمین نخورم

حالا دعا (دستانِ رو به «بالا» و به سمتِ خدا) را خیلی دوست دارم. و دستان ام را بدون خجالت از جمع حتّی تا دل ام برای خدا تنگ شود بالا می گیرم که یعنی: خدایا! جز «شما» کسی نیست دست مرا بگیرد. دلم به «شما» خوش است و سپاس گزار تان هستم برای همه ی یاری ها

گاهی هم که خطا بکنم فوراً تا یادم بیاید که خدا دارند مرا می پایند دستان ام را به نشانه ی تسلیم بالا می گیرم و سرم را پایین رو به خاک و زمین می اندازم که یعنی: شرمنده ام خدایا

  • مَهدی هُدایی

ثابت بن دینار ثُمالی، مشهور به ابوحمزه ثمالی، راوی، محدّث و مفسر امامی قرن دوم و از اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. ابوحمزه دعایی از امام زین العابدین(ع) نقل کرده است که در سحرهای ماه رمضان خوانده می‌شود و به دعای ابوحمزه ثمالی مشهور است

 

این متن، سخنان کسی است که بیش ترین سجده بر خاک را برای خدا در تاریخ آفرینش تقدیم می داشته است!! این متن، باید چنان تحوّلی سترگ در میان مدّعیان پیروی از ایشان می گُستُرد که جهان اکنون انگشت به دهانِ دینِ آخِرینِ خدای می بود و دریغا که کنون دنیا و دنیویان با تفاوتی بس فاحش از این متن اسلام و پیامبر و امامان را در بیان و چشم اندازشان دارند

 

بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا مرا به کیفرت ادب منما و با نقشه ات با من نیرنگ مکن،
پروردگارا کجا برایم خیری هست، درحالی که جز نزد تو یافت نمی شود، و از کجا برایم نجاتی است، درحالی که آن راه جز به تو فراهم نمی شود... نه آن که نیکی کرد از کمک و رحمتت بی نیاز شد، و نه آن که بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت، و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت، ای پروردگار...

تو را به تو شناختم، و تو مرا بر هستی خود راهنمایی فرمودی و به سوی خود خواندی...که اگر راهنمایی تو نبود، من نمی دانستم تو که هستی...
سپاس خدای را که می خوانمش و او جوابم را می دهد، گرچه سستی می کنم هرگاه او مرا می خواند...
و سپاس خدای را که از او درخواست می کنم و او به من عطا می نماید، گرچه بخل می ورزم هنگامی که از من قرض بخواهد...
و سپاس خدای را که هرگاه که خواهم برای رفع حاجتم صدایش کنم، و هرجا که خواهم برای رازونیاز با او بی پرده خلوت کنم، و او حاجتم را برآورد...
سپاس خدای را که غیر او را نمی خوانم، که اگر غیر او را می خواندم دعایم را مستجاب نمی کرد...
و سپاس خدای را که به غیر او امید نبندم، که اگر جز به او امید می بستم ناامیدم می نمود...
و سپاس خدای را که مرا به خویش وا گذاشت، ازاین رو اکرامم نمود، و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار کنند...
و سپاس خدای را که با من دوستی ورزید، درحالی که از من بی نیاز است،
و سپاس خدای را که بر من بردباری می کند تا آنجا که گویی مرا گناهی نیست! پروردگارم ستوده ترین وجود نزد من بوده و سزاوارتر است که ثنایش گویم.

خدایا... راههای درخواست حاجتهایم را به جانب تو باز می یابم، و آبشخورهای امید را نزد تو پر می بینم، و برای آن که تو را آرزو کرد، یاری خواستن از فضلت را بی مانع می بینم،
و درهای دعا را برای فریاد کنندگان گشوده می نگرم،
و می دانم که تو برای امیدواران در جایگاه اجابتی، و برای دل سوختگان در کمینگاه، فریادرسی... و به یقین در اشتیاق به جودت، و خشنودی به قضایت جایگزینی از منع بخیلان است و گشایشی از آنچه در دست ثروت اندوزان، و همانا مسافر به سوی تو مسافتش نزدیک است، و تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستی، جز اینکه کردارشان آنان را از تو محجوب نماید،

من با درخواستم آهنگ تو کردم، و با حاجتم روی به تو آوردم، نیاز خواهی ام را به پیشگاه تو قرار دادم، و خواندنت را دست آویز خویش نمودم بی آنکه مستحق شنیدن خواهشم، و شایسته گذشت از من باشی، بلکه برای اطمینان به کرمت، و آرامش به درستی وعده ات، و پناه جستن به ایمان به یگانگی ات و یقین به معرفتت که مرا پروردگاری جز تو نیست، و معبودی جز تو نیست، یگانه و بی شریکی.

خدایا تو گفتی و گفتارت بر حق، و وعده ات درست است [فرمودی: ] از فضل خدا بخواهید که خدا به شما مهربان است، ای آقای من، در شأن تو این نیست که دستور به درخواست دهی و از بخشش خودداری کنی، تو با عطاهایت بر اهل مملکتت بسیار کریمی، و بر آنان با محبّت و رأفت، بسیار احسان کننده ای.

خدایا مرا در کودکی در میان نعمتها و احسانت پروریدی، و در بزرگسالی نامم را بلند آوازه ساختی، پس ای آن که مرا در دنیا به احسان و فضل نعمتهایش پرورید و برایم در آخرت به گذشت و کرمش اشاره نمود، ای مولای من، معرفتم راهنمایم به سوی تو، و عشقم به تو، واسطه ام به پیشگاه توست، من از دلیلم به دلالت تو مطمئن، و از واسطه ام به شفاعت تو در آرامشم،

ای آقایم، تو را به زبانی می خوانم که گناهش او را ناگویا نموده، و با دلی با تو مناجات می کنم که جرمش او را هلاک ساخته، تو را می خوانم ای پروردگارم در حال هراس و اشتیاق و امید و بیم، مولای من، هرگاه گناهانم را می بینم بی تاب می گردم، و هرگاه کرمت را مشاهده می کنم به طمع می افتم، پس اگر از من درگذری بهترین رحم کننده ای، و اگر عذاب کنی ستم نکرده ای، خدایا حجّت من در گستاخی بر درخواست از تو، با ارتکاب آنچه از آن کراهت داری، جود و کرم توست، و ذخیره ام در سختیها با کمی حیا، همانا رأفت و رحمت توست، و امیدم بر آن است که بین حجّت و ذخیره ام، آرزویم را نومید نکنی، پس امیدم را تحقق بخش، و دعایم را بشنو، ای بهترین کسی که خواننده ای او را خوانده، و برترین کسی که امیدواری به او امید بسته، ای آقای من آرزویم بزرگ شده، و کردارم زشت گشته، پس به اندازه آرزویم از عفوت به من ببخش، و به زشت ترین کردارم مرا سرزنش مکن، زیرا کرمت برتر از کیفر گنهکاران، و بردباریت بزرگ تر از مکافات تبهکاران است،

و من ای آقایم پناهنده به فضل توام، گریزان از تو به سوی توام، خواستار تحقق چیزی هستم که وعده کردی، و آن گذشت تو از کسی که گمانش را به تو نیکو کرده، چه هستم من ای پروردگارم؟ و اهمیت من چیست؟ به فضلت مرا ببخش، و به گذشتت بر من صدقه بخش، پروردگارا مرا به پرده پوشی ات بپوشان، و از توبیخم به کرم ذاتت درگذر، اگر امروز جز تو بر گناهم آگاه می شد، آن را انجام نمی دادم، و اگر از زود رسیدن عقوبت می ترسیدم، از آن دوری می کردم، گناهم نه به این خاطر بود که تو سبک ترین بینندگانی و بی مقدارترین آگاهان، بلکه پروردگارا از این جهت بود که تو بهترین پرده پوش، و حاکم ترین حاکمان، و کریم ترین کریمانی،

پپوشنده عیب ها، آمرزنده گناهان، دانای نهانها، گناه را با کرمت می پوشانی، و کیفر را با بردباری ات به تأخیر می افکنی، سپاس تو را سزاست بر بردباری ات پس از آنکه دانستی، و بر گذشتت پس از آنکه توانستی، بردباری ات مرا به جانب گناه می کشد و بر نافرمانی ات جرأت می دهد، پرده پوشی ات بر من مرا به کم حیایی می خواند، و شناختم از رحمت گسترده و بزرگی عفوت، به من در تاختن بر محرّماتت سرعت می دهد! ای شکیبا، ای گرامی، ای زنده، ای به خود پاینده، ای آمرزگار، ای توبه پذیر،

ی بزرگ نعمت، ای دیرینه احسان، پرده پوشی زیبایت کجاست، گذشت بزرگت کجاست، گشایش نزدیکت کجاست، فریادرسی زودت کجاست، رحمت گسترده ات کجاست، عطاهای برترت کجاست، موهبت های گوارایت کجاست، جایزه های شایانت کجاست، فضل بزرگت کجاست، عطای عظیمت کجاست، احسان دیرینه ات کجاست، کرمت کجاست، ای کریم، به حق کرمت و «به محمّد و خاندان محمّد» مرا رهایی بخش، و به رحمتت مرا خلاص کن، ای نیکوکار، ای زیباکار،

ای نعمت ده، ای فزونی بخش، من آن نیستم که در رهایی از کیفرت بر اعمالمان تکیه کنم، بلکه به احسانت بر ما اعتماد دارم، چرا که تو اهل تقوا و مغفرتی، از باب نعمت دهی ابتدای به احسان می کنی، و از جهت کرم از گناه در می گذری، پس نمی دانم از چه سپاس گویم، از زیبایی که می گسترانی، یا کار زشتی که می پوشانی، یا بزرگ آزمونی که آزمودی و شایسته نیکی نمودی، یا آن همه مشکلی که مرا از آن رهانیدی، و سلامت کامل بخشیدی؟ ! ای محبوب آن که به تو دوستی ورزید، ای نور چشم کسی که به تو پناه آورد و برای رسیدن به تو از دیگران گسست،

تو نیکوکاری، و ما بدکارانیم، به زیبایی آنچه نزد توست از زشتی آنچه پیش ماست درگذر، پروردگارا کدام جهلی است که جود تو گنجایش آن را نداشته باشد، و کدام زمان طولانی تر از مهلت دادن توست، در کنار نعمتهایت ارزش اعمال ما چیست، چگونه اعمال خود را بسیار انگاریم، تا با آنها با کرمت برابری کنیم، بلکه چگونه بر گنهکاران تنگ شود آنچه از رحمتت شاملشان شده؟ ای گسترده آمرزش، ای گشاده دست به رحمت، ای آقای من به عزّتت سوگند، اگر مرا برانی از درگاهت دور نخواهم شد، و از چاپلوسی و تملق نسبت به تو دست نخواهم کشید، به خاطر شناختی که به جود و کرمت پیدا کرده ام، تو انجام دهی آنچه را که خواهی، هرکه را بخواهی عذاب می کنی به هرچه که بخواهی و به هر صورتی که بخواهی، و رحم می کنی هرکه را بخواهی، به هرچه که بخواهی و به هر کیفیت که بخواهی، از آنچه کنی بازخواست نشوی، و در فرمانروایی ات نزاع در نگیرد، و کسی در کارت شریکت نگردد،

و در داوری ات با تو هماورد نشود، و در تدبیرت احدی بر تو اعتراض نکند، آفرینش و فرمان توراست، منزّه است خدا پروردگار جهانیان، پروردگارا این است جایگاه کسی که به پناهت آمد، و به کرمت پناهنده گشت، و به احسان و نعمتهایت الفت جست، و تویی آن سخاوتمندی که گذشتت به تنگی نمی رسد، و احسانت کاهش نمی پذیرد، و رحمتت کم نمی شود، و به یقین از چشم پوشی دیرینت، و فضل بزرگت، و رحمت گسترده ات اعتماد نمودیم،


آیا ممکن است پروردگارا برخلاف گمانهای ما به خویش رفتار کنی، یا آرزوهایمان را نسبت به رحمتت نومید سازی، هرگز ای بزرگوار، چنین گمانی به تو نیست، و طمع ما درباره تو این چنین نمی باشد، پروردگارا، ما را درباره تو آروزی طولانی بسیاری است، ما را در حق تو امید بزرگی است، از تو نافرمانی کردیم و حال آنکه امیدواریم گناه را بر ما بپوشانی، و تو را خواندیم و امیدواریم که بر ما اجابت کنی، مولای ما امیدمان را تحقق بخش، ما دانستیم که با کردارمان سزاوار چه خواهیم بود، ولی دانش تو درباره ما، و آگاهی ما به اینکه ما را از درگاهت نمیرانی، گرچه ما سزاوار رحمتت نیستیم ولی تو شایسته آنی که بر ما و بر گنهکاران به فضل گسترده ات جود کنی،


پس آنگونه که شایسته آنی بر ما منّت گذار، و بر ما جود کن، که ما نیازمند به عطای توییم، ای آمرزگار، به نور تو هدایت شدیم، و به فضل تو بی نیاز گشتیم، و به نعمتت بامداد نمودیم و شامگاه کردیم، گناهان ما پیش روی توست، خدایا از گناهانمان از تو آمرزش می خواهیم، و به سوی تو باز می گردیم، تو با نعمتها به ما مهر می ورزی و ما با گناهان با تو مقابله می کنیم، خیرت به سوی ما سرازیر است، و بدی ما به سوی تو بالا می آید، همواره فرشته کریمی، از ما کردار زشت به جانب تو می آید، و این امر مانع نمی شود از اینکه ما را با نعمتهایت فراگیری، و به عطاهای برجسته ات بر ما تفضّل نمایی، منزّهی تو، چه بردبار و بزرگ و کریمی،


آغاز کننده به نیکی و تکرار کننده آنی، نام هایت مقدس، و ثنایت عظیم، و رفتارها و کردارهایت کریمانه است، خدایا، فضلت گسترده تر و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردار ناپسند و خطاکاری ام بسنجی، پس گذشت نما، گذشت نما، گذشت نما، آقای من، آقای من، آقای من.

ما را به ذکرت مشغول کن، و از خشمت پناه ده، و از عذابت نجات بخش، و از مواهبت روزی کن، و از فضلت بر ما انعام فرما، و زیارت خانه ات، و زیارت مرقد پیامبرت را روزی ما کن، صلوات و رحمت و مغفرت و رضوانت بر پیامبر و خاندانش، تو نزدیک و جواب دهنده هستی، عمل به طاعتت را روزی ما گردان، و ما را بر دینت و بر روش پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) بمیران. خدایا من و پدر و مادرم را بیامرز و به هر دو آنها رحم کن، چنان که مرا به گاه کودکی پروردند، احسان هردو را به احسان، و بدیهایشان را به آمرزش پاداش ده.


خدایا مردان و زنان مؤمن را بیامرز، چه زنده و چه مرده آنها را، و بین ما و آنان با نیکیها پیوند ده. خدایا بیامرز زنده و مرده ما را، حاضر و غائب ما را، مرد و زن ما را، کوچک و بزرگ ما را، آزاد و غیر آزاد ما را، برگشتگان از خدا دروغ گفتند، و گمراه شدند گمراهی دوری، و زیان کردند، زیانی آشکار.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و برایم ختم به خیر فرما، و مرا از آنچه که بی قرارم کرده از کار دنیا و آخرتم کفایت کن، و کسی که مرا رحم نمی کند بر من چیره مساز، و بر من از سوی خود نگهبانی همیشگی قرار ده، و از من شایسته های آنچه را که انعام کردی مگیر، و از فضلت روزی گسترده حلال پاکیزه نصیب من کن.


خدایا به نگهبانی ات مرا نگهبانی کن، و به نگهداری ات مرا نگهدار، و به پاسداری ات از من پاسداری فرما، و زیارت خانه ات را در این سال و در هر سال، و زیارت مرقد پیامبرت و امامان (درود بر آنان) را روزی من کن، پروردگارا از این مشاهد پر شرف و مواقف بس گرامی مرا محروم مساز.

خدایا به من روی آور تا نافرمانی ات نکنم، و خیر و عمل به آن و خشیت از خویش را در شب و روز، تا گاهی که زنده ام می داری
ای پروردگار جهانیان به من الهام فرما.
خدایا هرگاه گفتم مهیا و آماده شدم و در پیشگاهت به نماز ایستادم و با تو راز گفتم، چرتی بر من افکندی، آنگاه که وارد نماز شدم، و حال راز گفتن را از من گرفتی آنگاه که با تو رازونیاز کردم، مرا چه شده؟ هرگاه گفتم نهانم شایسته شد، و جایگاهم به جایگاه توبه کنندگان نزدیک گشته، برایم گرفتاری پیش آمد که بر اثر آن گرفتاری پایم لغزید، و میان من و خدمت به تو مانع شد،


سرور من، شاید مرا از درگاهت رانده ای، و از خدمتت عزل نموده ای، یا مرا دیده ای که حقّت را سبک می شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختی، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی پس مرا مورد خشم قرار دادی، یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتی پس به دورم انداختی، یا شاید مرا نسبت به نعمتهایت ناسپاس دیدی پس محرومم نمودی، یا شاید مرا از همنشینی دانشمندان غایب یافتی پس خوارم نمودی، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدی پس از رحمتت ناامیدم کردی، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدی پس مرا به آنان واگذاشتی، یا شاید دوست نداشتی دعایم را بشنوی پس دورم نمودی، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودی،


یا شاید برای کمی حیایم از تو مجازاتم نمودی، پس اگر پروردگارا عفو کنی، سابقه اینکه از گناهکاران پیش از من گذشته ای طولانی است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزی هستم که وعده داده ای و آن چشم پوشی از کسانی است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجی، یا به خطایم بلغزانی، ای آقایم، من چیستم، و چه ارزشی دارم؟


سرور من مرا به فضلت ببخش، و با گذشتت بر من کرم فرما، و به پرده پوشی ات خطاهایم را بپوشان، و به کرم وجودت از توبیخم درگذر، آقای من، منم کودکی که پروریدی، منم نادانی که دانا نمودی، منم گمراهی که هدایت کردی، منم افتاده ای که بلندش نمودی، منم هراسانی که امانش دادی، و گرسنه ای که سیرش نمودی، و تشنه ای که سیرابش کردی، و برهنه ای که لباسش پوشاندی، و تهیدستی که توانگرش ساختی، و ناتوانی که نیرومندش نمودی، و خواری که عزیزش فرمودی، و بیماری که شفایش دادی، و خواهشمندی که عطایش کردی، و گنهکاری که گناهش را بر او پوشاندی، و خطاکاری که نادیده اش گرفتی،


و منم اندکی که بسیارش فرمودی، و ناتوان شمرده ای که یاری اش دادی، و رانده شده ای که مأوایش بخشیدی، من پروردگارا کسی هستم که در خلوت از تو حیا نکردم، و در آشکار از تو ملاحظه ننمودم، منم صاحب مصیبتهای بزرگ، منم آن که بر آقایش گستاخی کرد، منم آن که جبّار آسمان را نافرمانی کرد، منم آن که بر معاصی بزرگ رشوه دادم، منم آن که هرگاه به گناهی مژده داده می شدم شتابان به سویش می رفتم، منم آن که مهلتم دادی باز نایستادم، و بر من پرده پوشاندی حیا نکردم، و مرتکب گناهان شدم و از اندازه گذراندم،


و مرا از چشمت انداختی و اهمیت ندادم، پس با بردباری ات مهلتم دادی، و با پرده پوشی ات مرا پوشاندی تا آنجا که گویی مرا از یاد برده ای، و از مجازات گناهان برکنارم داشته ای گویا تو از من حیا کرده ای! ! .
خدایا، آنگاه که نافرمانی کردم نافرمانی ات نکردم چنان که منکر پروردگاری ات باشم، و نه چنان که سبک شمارنده فرمانت باشم، و نه با گستاخی در معرض کیفرت قرار گیرم، و نه تهدیدت را ناچیز شمارم، ولی خطایی بود که بر من عارض شد و نفسم آن را برایم آراست، و بدبختی ام مرا بر آن یاری نمود، و پرده افتاده ات بر من مغرورم نمود، در نتیجه با کوششم نافرمانی ات نمودم و به مخالفتت برخاستم، اکنون چه کسی مرا از عذابت نجات می دهد، و فردا از چنگ ستیزه جویان و دشمنی کنندگان چه کسی رهایم می کند،


و به رشته چه کسی بپیوندم اگر تو رشته ات را از من بگسلی، مرا چه رسوایی بزرگی است از آنچه کتاب تو از کردارم در شمار آورده، اگر امیدوار به کرم فراوانی رحمتت نبودم، و هم اینکه مرا از ناامیدی نهی نموده ای، هرآینه ناامید می شدم به هنگامی که گناهانم را بیاد می آوردم، ای بهترین کسی که خواننده ای او را خواند، و برترین کسی که امیدواری به او امید بست.
خدایا به پیمان اسلام به تو توسّل می جویم، و به حرمت قرآن بر تو تکیه می کنم، و به محبّتم نسبت به پیامبر درس ناخوانده قریشی هاشمی عربی تهامی مکی مدنی، همجواری نزد تو را امید می نمایم، پس اُنسِ ایمانی مرا در عرصه وحشت نینداز،


و پاداش مرا، پاداش کسی که غیر تو را عبادت کرده قرار مده، چه اینکه مردمی به زبانشان ایمان آوردند تا جانشان را به این وسیله حفظ کنند، پس به آنچه آرزو داشتند رسیدند، و ما با زبان و دلمان به تو ایمان آوردیم، تا از ما درگذری، پس ما را به آنچه آرزومندیم برسان، و امیدت را در سینه هایمان استوار کن، و دلهایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودی گمراه مکن، و از جانب خود ما را ببخش، که تو بسیار بخشنده ای، به عزتت سوگند اگر مرا برانی، از درگاهت نخواهم رفت، و از چاپلوسی نسبت به تو باز نخواهم ایستاد، به خاطر الهامی که از معرفت به کرمت و گستردگی رحمتت به قلب من شده، بنده به جانب چه کسی جز مولایش می رود؟ و آفریده به چه کسی جز آفریدگارش پناه می برد؟


خدایا، اگر مرا با زنجیرها ببندی، و عطایت را در میان مردم از من بازداری، و بر رسواییهایم دیدگان بندگانت را بگشایی، و مرا به سوی دوزخ فرمان دهی، و بین من و نیکان پرده گردی، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانی عطایت را نزد خود، و پرده پوشی ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، ای آقای من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفی پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،


و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و بر گریه بر خویشتن مرا یاری ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهای باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه ناامیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالی به قبرم وارد شوم، قبری که آن را برای خواب آماده نساخته ام، و برای آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمی دانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را می نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالای سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم برای بیرون رفتن جان از بدنم، گریه می کنم برای تاریکی قبرم، گریه می کنم برای تنگی لحدم، گریه می کنم برای پرسش دو فرشته قبر، منکر و نکیر از من،


گریه می کنم برای درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالی که بار سنگینی را بر دوش می کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامی که مردمان در کاری جز کار منند، چه برای هرکسی از آنان در آن روز کاری است که او را بس است، چهره هایی در آن روز، روشن و خندان و خوشحال اند، و چهره هایی در آن روز، بر آنها غبار بدفرجامی نشسته، و سیاهی و خواری، آن ها را پوشانده، ای آقای من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهی به رحمتت رسانی، و با کرامتت هرکه را دوست داری هدایت کنی، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودی، و برای تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم، یا با نهایت کوشش در کارم تو را خشنود نمایم،


پروردگارا ارزش زبانم در کنار شکرت چیست، و قیمت کارم در برابر نعمتهایت و احسانت چه اندازه است؟ ! خدایا، جودت آرزویم را گسترد، و سپاست عملم را پذیرفت، ای آقای من میلم به سوی توست، و ترسم از جانب توست، و آرزویم به پیشگاه توست، آرزویم مرا به سوی تو کشانده، و همّتم بر درگاه تو ای خدای یگانه معتکف شده، و رغبتم در آنچه نزد توست فزونی یافته، امید خالص و بیمم برای توست، و محبّتم به تو انس گرفته، و دستم را به جانب تو انداختم، و ترسم را به سوی رشته طاعت تو کشیدم، ای مولای من دلم به یاد تو زندگی کرد، و با مناجات با تو آتش هراس را بر خود سرد نمودم، ای مولایم و ای آرزویم و ای نهایت خواسته ام، میان من و گناهم جدایی انداز، گناهی که بازدارنده من از ملازمت طاعت توست، تنها از تو درخواست می کنم، به خاطر امید دیرینه به تو، و بزرگی طمع از تو، که از مهر و رحمت بر خود واجب کرده ای، پس فرمان توراست، یگانه ای و شریکی نداری،


و همه خلق جیره خوار تو، و در دست قدرت تواند، و هرچیز برای تو فروتن است، منزّهی تو ای پروردگار جهانیان.
خدایا به من رحم کن آنگاه که حجّتم بریده شود، و زبانم از پاسخت ناگویا گردد، و به هنگام بازپرسی ات هوش از سرم برود، ای بزرگ امیدم، زمانی که بیچارگی ام شدّت گیرد محرومم مکن، و به خاطر نادانی ام از درگاهت مران، و به علت کم تابی ام از رحمتت دریغ مفرما، به جهت تهیدستی ام عطایم کن، و به خاطر ناتوانی ام به من رحم کن، آقایم اعتماد و تکیه و امید و توکلم بر توست، و آویختنم به رحمت توست، و بارم را به آستان تو اندازم، و خواسته ام را به جود و کرم تو جویم، پروردگارا دعایم را آغاز می کنم، و رفع تنگدستی ام را به تو امید می بندم، و به توانگری تو، ناداری ام را جبران می کنم، و ایستادنم زیر سایه عفو توست، و به جانب جود و کرمت دیده ام را بلند می کنم، و به سوی احسانت نگاهم را ادامه می دهم،


پس مرا به آتش مسوزان و حال آنکه تو جایگاه آرزوی منی، و در دوزخ جایم مده که تو نور چشم منی، ای آقای من گمانم را به احسان و نیکی ات تکذیب مکن که تویی مورد اطمینانم، و از پاداشت محرومم مگردان که تو عارف به تهیدستی منی.
خدایا اگر مرگم فرا رسیده و کردارم مرا به تو نزدیک نکرده پس اعتراف به گناهم را به پیشگاهت وسیله عذرخواهی ام قرار دادم.
خدایا اگر گذشت کنی، پس سزاوارتر از وجود تو به گذشت کیست؟ و اگر عذاب نمایی پس دادگرتر از تو در داوری کیست؟ در این دنیا به غربتم، و به گاه مرگ به سختی جان دادنم، و در قبر به تنهایی ام، و در لحد به هراسم رحم کن، و زمانی که برای حساب در برابرت برانگیخته شدم به خواری جایگاهم رحمت آور، و آنچه از کردارم بر انسانها پوشیده مانده بیامرز،
و آنچه را که مرا به آن پوشاندی تداوم بخش، و به من در حال افتادن در بستر مرگ که دستهای دوستانم مرا این طرف و آن طرف کند رحم فرما، و بر من تفضّل کن در آن حال که روی تخت غسّالخانه به صورت درازا افتاده ام و همسایگان شایسه مرا به این سو و آن سو برمی گردانند، و به من محبت فرما در وقت حمل شدنم که بستگانم گوشه های جنازه ام را به دوش برداشته اند، و در حالت حمل شدنم که تنها در قبرم وارد پیشگاه تو شده ام بر من جود نما، و در این خانه جدید بر غربتم رحم کن، تا به غیر تو انس نگیرم، ای آقای من، اگر مرا به خودم واگذاری هلاک شده ام،

ای آقای من، اگر لغزشم را نادیده نگیری از چه کسی فریادرسی خواهم؟ و به چه کسی پناه ببرم اگر عنایتت را در آرامگاهم نداشته باشم؟ و به چه کسی التجا برم اگر غم و اندوهم را برطرف نکنی؟ ای آقای من، که را دارم و چه کسی بر من رحم می کند اگر تو به من رحم نکنی؟ و احسان که را آرزو کنم اگر احسان تو را روز بیچارگی ام نداشته باشم؟ و گریز از گناهان به سوی کیست وقتی که عمرم سرآید؟ ای آقای من، مرا عذاب مکن که امید به تو دارم.
خدایا امیدم را تحقق بخش، و ترسم را ایمنی ده، زیرا من در عین فراوانی گناهانم امیدی جز به گذشت تو ندارم، ای آقای من، چیزی را از تو درخواست دارم که شایسته آن نیستم، و تو اهل تقوا و آمرزشی، پس مرا بیامرز و جامه ای از لطفت بر من بپوشان که گناهانم را بر من بپوشاند، و آنها را بیامرزی و نسبت به آنها بازخواست نشوم، که تو دارای کرَم دیرینه، و چشم پوشی بزرگ و گذشت کریمانه ای.


خدایا تویی که عطایت را پی درپی فرو ریزی بر کسی که از تو درخواست نمی کند، و بر آنان که منکر پروردگاریت هستند، چه رسد آقای من، بر کسی که از تو خواهش کرده، و یقین نمود که آفرینش از تو و فرمان تنها به دست توست، منزّه و والایی ای پروردگار جهانیان، ای آقای من، بنده ات به درگاه توست، تنگدستی او را پیش رویت قرار داده، با دعایش در خانه احسانت را می کوبد، پس روی کریمانه ات را از من برمگردان، و آنچه می گویم از من بپذیر، من تو را به این دعا خواندم، امید دارم که به خاطر معرفتم به رأفت و مهرت مرا باز نگردانی، خدایا تویی آن که پرسنده ای ناتوانت نکند، و عطاگیری از تو نکاهد، تو چنانی که خود گویی، و بالاتر از آنچه ما می گوییم.



خدایا از تو صبری زیبنده، و گشایشی نزدیک و گفتاری درست و مزدی بزرگ درخواست می کنم، پروردگارا از خیر تمامش را از تو می خواهم، آنچه را از آن دانسته ام و آنچه را ندانسته ام، خدایا از تو می خواهم بهترین چیزهایی را که بندگان شایسته ات از تو خواستند، ای بهترین کسی که از او خواسته می شود، و سخی ترین کسی که عطا فرمود، خواسته ام را در حق خودم و خانواده ام و پدر و مادرم و فرزندانم و خاصانم و برادران دینی ام به من عطا کن، زندگی ام را گوارا گردان، مرّوتم را آشکار ساز، و همه احوالم را اصلاح کن، و مرا از کسانی قرار ده که عمرش را طولانی کردی، و کردارش را نیکو ساختی، و نعمتت را بر او تمام کردی، و از او خشنود شدی، و او را به زندگانی پاکیزه زنده داشتی، در بادوام ترین خوشیها، و کامل ترین کرامتها و کامل ترین زندگیها، همانا تو هرچه را بخواهی انجام می دهی و جز تو هرچه را بخواهد توان انجام آن را ندارد.


خدایا از جانب خود مرا به ذکر خاصت اختصاص ده، و چیزی از آنچه که به وسیله آن به تو تقرّب می جویم را در همه اوقات شب و روز وسیله ریا و شهرت خواهی و هوس رانی و طغیانگری قرار مده، و مرا از خاشعان درگاهت بگردان.
خدایا از تو می خواهم که به من عطا کنی: گشایش در روزی، امنیت در وطن، نور چشم در خانواده و مال و اولاد، و پایداری در نعمتهایی که نزد من است، و تندرستی در جسم، و توانمندی در بدن، و سلامت در دین، و مرا به طاعتت و طاعت رسولت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد، به کار گمار، همیشه و تا هنگامی که عمرم داده ای، و مرا از پر نصیب ترین بندگانت در نزد خود قرار ده، پر نصیب تر در هر خیری که فرو فرستادی، و در ماه رمضان در شب قدر نازل می کنی، و نازل کننده آنی در هر سال، از رحمتی که می گستری، و عافیتی که می پوشانی، و بلایی که دفع می کنی، و خوبیهایی که می پذیری، و بدیهایی که از آن درمی گذری،


و در این سال و هر سال زیارت خانه ات را نصیبم فرما، و از فضل گسترده ات روزی فراخ ارزانی من کن، و بدیها را ای آقای من از من برگردان، و بدهی مرا بپرداز و جبران ستمهایی که بر عهده من است را ادا فرما تا به خاطر چیزی از آنها آزار نبینیم و گوشها و دیدگان دشمنان و حسودان و متجاوزان بر من را از من برگیر، و مرا بر آنان پیروز کن، و چشمم را روشن فرما، و دلم را شادی بخش،


و برایم از اندوه و غم گشایش و بیرون رو قرار ده، و هرکه از میان مخلوقاتت نسبت به من به بدی قصد کرده، زیر گامم قرار ده، و مرا از گزند شیطان و گزند پادشاه و بدیهای کردارم کفایت کن، و از همه گناهان پاکم فرما، و به گذشتت از آتش امانم ده، و به رحمتت به بهشت واردم کن، و به احسانت از حور العین به همسری ام درآور، و مرا به دوستان شایسته ات محمّد و خاندانش آن خوبان و نیکان پاکیزه و پاک ملحق کن، درود بر آنان و بر تنها و جانهایشان، و رحمت خدا و برکاتش بر ایشان.


خدایا ای آقای من، به عزّت و جلالت سوگند، اگر مرا به گناهانم پی جویی کنی، من تو را به عفوت پی می جویم، و اگر مرا به پستی ام تعقیب نمایی، من تو را به کرمت می خواهم، و اگر به دوزخم دراندازی اهل دوزخ را به محبتم به تو آگاه می سازم.
خدایم و آقایم اگر جز اولیا و اهل طاعتت را نیامرزی، پس گنهکاران به چه کسی پناه برند، و اگر جز اهل وفا را اکرام ننمایی، پس بدکاران از چه کسی فریادرسی خواهند؟ .
خدایا اگر مرا وارد دوزخ کنی این موجب خرسندی دشمن توست، و اگر مرا به بهشت وارد نمایی، این سبب خوشحالی پیامبر توست، و من به خدا سوگند این را می دانم، که دلشادی پیامبرت نزد تو، از خرسندی دشمنت محبوب تر است.


خدایا از تو درخواست می کنم که دلم را از محبت و خشیتت، و باور به کتابت، و ایمان به وجودت، و هراس از حضرتت، و اشتیاق به ذاتت پر کنی، ای دارای بزرگی و بزرگواری، دیدارت را محبوب من کن، و تو نیز مرا محبوب خود بدار، و در لقایت برای من آرامش و گشایش و کرامت قرار ده.
خدایا مرا به شایستگان از بندگان گذشته ات ملحق ساز، و از شایستگان از آنان که در آینده اند قرار ده، و مرا بر راه شایستگان نگاهدار، و بر مخالفت با خواسته های نفسم یاری ده، آنگونه که شایستگان را بر مخالفت با خواسته های نفسانی یاری می دهی، و کردارم را به نیکوترین وجه ختم کن، و پاداشم را در کارها به برکت رحمتت بهشت قرار ده، و بر شایسته های آنچه عطا کردی یاری ام نما، و ثابت قدمم کن پروردگارا، و در ورطه بدیهایی که از آنها نجاتم دادی باز مگردان ای پروردگار جهانیان.


خدایا ایمانی از تو درخواست می کنم که پایانی جز دیدار تو نداشته باشد، بر آن ایمان پایدارم بدار تا زنده ام می داری، و بر آن بمیران زمانی که مرا می میرانی، و بر آن برانگیز هنگامی که مرا برمی انگیزی، و دلم را از ریا و شک و شهرت خواهی در دینت پاک فرما تا عملم برای تو خالص باشد.
خدایا از تو می خواهم که به من عطا کنی: بصیرت در دینت، و فهم در فرمانت، وآگاهی در علمت، و دو نصیب از رحمتت، و پرهیزی که مرا از نافرمانی هایت بازدارد، و رخسارم را به فروغ نورت سپید کن، و رغبتم را در آنچه نزد توست قرار ده، و در راه خود و بر آئین پیامبرت ـ درود خدا بر او و خاندانش ـ بمیران.

خدایا به تو پناه می آورم از کسالت و سرافکندگی، و اندوه و ترس و بخل، و بی خبری و سنگدلی، و ناداری و تهیدستی و بیچارگی، و همه بلاها و زشتیهای آشکار و پنهان، و به تو پناه می آورم از نفسی که قانع نمی شود، و از شکمی که سیر نمی گردد، و از قلبی که فروتنی نمی کند، و دعایی که به اجابت نمی رسد، و کرداری که سود نمی بخشد، پروردگارا برای حفظ جان و دین و مال و آنچه که نصیب من فرموده ای، از شیطان رانده شده به تو پناه می آورم، همانا تو شنوا و دانایی.


خدایا به یقین جز تو احدی مرا پناه نمی دهد، و به جز تو پناهگاهی نمی یابم، پس هستی ام را در دامن عذابت قرار نده، و به هلاکت و شکنجه دردناک بازمگردان.
خدایا از من بپذیر و نامم را پرآوازه کن، و درجه ام را بالا ببر، و بار گناهم را بریز، و مرا به اشتباهم یاد مکن، و پاداش به عبادت نشستن و گفتار و دعایم را خشنودی و بهشتت قرار ده، پروردگارا، همه آنچه را از تو خواستم به من عطا فرما، و از احسانت بر من بیفزا، من مشتاق توام، ای پروردگار جهانیان.


خدایا تو خود در قرآن فرمودی که از کسی که به ما ستم روا داشته گذشت کنیم، و ما بر خود ستم ورزیدیم، پس از ما درگذر که حضرتت به گذشت از ما، شایسته تر از ماست، و هم فرمان دادی که فقیری را دست خالی از در خانه هایمان نرانیم، و من اکنون به گدایی از تو به درگاهت آمدم، پس مرا جز با روا شدن حاجتم باز نگردان، و نیز به نیکی درباره بردگانمان امر فرمودی، و هم اینک ما بردگان توییم، پس ما را از آتش دوزخ برهان، ای پناهگاهم به وقت غم و اندوه، ای فریادرس به هنگام سختی، به تو پناه آوردم، و از تو فریادرسی خواستم، به تو پناه آوردم و جز به تو پناه نمی آورم، و جز از تو درخواست گشایش نمی کنم، پس به فریادم رس و گشایشی در کارم قرار ده، ای که اسیر را آزاد می کنی، و از گناه فراوان می گذری، از من عمل اندک را بپذیر، و از گناه بسیارم درگذر، همانا تو مهربان و آمرزنده ای.
خدایا ایمانی از تو می خواهم که دلم با آن همراه شود، و باور صادقانه ای که بدانم هرگز چیزی به من نمی رسد، مگر آنچه که تو برایم ثبت کردی، و مرا از زندگی به آنچه که نصیبم فرمودی خشنود بدار، ای مهربان ترین مهربانان.

  • مَهدی هُدایی

پاییز که برگ ها می ریزند رفتگران درختای را می تکانند تا برگمانده های آنها نیز بریزند و درختان کاملاً عریان شوند و مهیای (توانای) تحمل هرچه بیش تر سرما و برف محافظ شان در برابر کرم ها تا بهار و نوبت جوانه های تازه و نو قرار بگیرند

استغفار، طلب تکانیدن ما (آمرزش) از خداست تا به کمک فرشتگان («رُفتگر»ها) گناهان مانده بر روح و جان و روانِ این تن مان را بریزند و ما مهیا و توان مند دریافت سپیدی، پاکیِ (برف) گردیم و از شرور شیاطین در امان قرار بگیریم و شایستگی بازگشتن از سمت و سوی گناهان، به سمت «او» (که نهایت اثبات - مثبت -) هستند را پیدا کنیم و زآن پس دیگر از گناه روی گردان شویم و روی مان به خدا بشود

استغفر = درخواست تکاندن می کنم از

اللهَ = تهیتهنیاز، جناب پادشاه

ربی = که پرورش دهنده من هستند

و = در حالی که

أتوبُ = باز می گردم (پشت به گناهان می کنم)

إلیه = رو به «او»

پس مفهوم استغفار این است:

در حالیکه پشت به گناه کرده ام و رو به سوی الله، از الله، که پرورشگر من هستند تقاضای آمرزش (تکاندن من) را دارم

 

  • مَهدی هُدایی

کار می کنید پول به دست می آورید می خرید می خورید چاق می شوید از قواره می افتید خودتان را به آب و آتش می زنید و هزینه ها می کنید که به تناسب اندام تان دست یابید آیا سود آیا نه در هر بیست و چهار ساعت بیست و چهار هزار بار با بیست و چهار هزار گناه مواجهید و گوشه ی هر یکی از آنها کنار قبا و ردا و مانتو و کت و کلاه سما را بگیرد بیست و چهار هزار گوشه ی گناه خورده اید و چاق از آنها هستید به فروشندگی شیاطین قهار استغفار یک سیستم بسیار دقیق و صد در صد رایگانِ آب کننده ی چاقی درون و معنا و شخصیت شماست از آنچه تناسب روح و روان و جان و دل و قلب و مغز و احساسات تان را بر هم زده است

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار به معنی ضرورت و جبر بر گناهکار بودن فرد نیست (گرچه هر فرد در هر حال گناه دارد) بلکه استغفار، وسیله ای است برای بهانه ی حضور بیش تر نزد حضرت «یار» - و أبتغوا الیه الوسیلة -. استغفار وسیله ی نقلیه امن ما برای رساندن مان به «حضور» لحظات «حضورخدا» (وقت نمازها)ست

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار برای روح، بمنزله ی لایه برداری از پوست است. به معنی جوانسازی است. بمنزله ی بوتاکس است. بمنزله ی جراحی و برداشتن اضافی هاست. چه هزینه ها که زنان و مردان برای جوان دیده شدن (و نه جوان شدن اما!!) می کنند (همراه با دردها و خونریزی ها و عذاب ها) حالیا که جای تن و بدن و جسم و اندام همه ی ما گور است خواه جوان و نوجوان حتی دیده شویم و خواه پیر و چروکیده ی جسمی و کودک و نوجوان روحیِ پاک و سلامت

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار کنترل تنفس ما در محیط امن و سلامت بودن است. استغفار بمنزله ی کنترل لحظه به لحظه ی مسیر زندگی تا گور بر مبنای دستورالعملها و دستورات آوریننده ی ما، خداست. کسی که پیوسته حرکتش را در استغفار مراقبت کند از بدِ دوران در امان است

 

  • مَهدی هُدایی

اگر پیامبران و پیامبرمان و امامان استغفار می کردند دلیل بر گناهکار بودن ایشان نبوده است شاید، بلکه به این دلیل بوده است که گناه مثل ویروس کروناست و از مخاطب و مخاطبان به میزان نزدیکی و نشست و برخاست با آنان به هر دلیل، به دیگری و دیگران سرایت دارد و هرچه بیشتر دوری از جمع و تنهایی صورت بگیرد، یا مجهز حاضر شدن در جمع و مجهز بودن در پذیرش آنها به امنیت و سلامت کمک می کند و استغفار پس می تواند مجهز به تجهیزات حضور در جمع ها و پذیرش آنها بودن ما باشد و اطمینان بر سلامت مان

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار یعنی شسته شدن و رفته شدن از قاذورات و اضافات و آلودگی ها و زوائد و انبار شدگی ها. استغفار رُفته شدن از هرگونه قاذور و غبار است. دفع زباله ها از وجود پاک ماست. استغفار خارج کردن آشغال از «خانه» است. کندن لباس کثیف و آلوده است. استغفار تقویت پاکیِ شالوده است. پالودگی است

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار یعنی زیر باران رحمت الهی حمام رقص شادمانی که یعنی سپاس برای پاکی پیوسته است و احساس طراوت و لذت داشتن ... استغفار بهار دائم ماست، فصل مدام شکوفه هاست برای «فصل» بعد مداوم جاوید. پس از استغفار، آدمی خویش را چون روز میلاد «خود» می دید و به قُرب کمی بیش می رسید

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار یعنی دستکش دست کردن و ماسک زدن و لباس ویژه در صورت ضرورت پوشیدن. استغفار یعنی لباس آلوده و کفش را بیرون در گذاشتن و ماسک و دستکش را در جای امن دفن کردن و سپس به «خانه» وارد شدن و آرامش داشتن. استغفار یعنی از محیط ویروسی دوری گزیدن و دور از ویروسیان «زیستن«

 

  • مَهدی هُدایی

استغفار یعنی حمام رفتن و کیسه و لیف کشیدن و چرک و بیماری و خستگی از خود زدودن و دوش گرفتن و پاکیزگی روح که دَم خدا در ماست و وصل مان با «وی» از «آنجا»ست. عمری تن به دوش سپردن و روح به «گرمابه» (استغفار) نبردن!؟

 

  • مَهدی هُدایی

یک بسم الله الرّحمن الرّحیم می تواند چه بکند؟ یک بسم الله الرّحمن الرّحیم می تواند جهانی را چنانچه تو فهم توانِ آن بکنی «راه» بنماید و به یاریِ این آشفتگیِ آدم های گُمگشته یِ آن در آید اما، کو ذِهن رها و گوش شنوا و دو چشمان بینا و یک تنِ بِخرَد که حرف خدا درک بکند و با عمل، «آن» بِخَرَد؟

 

قرآن، کتاب ساختِ انسان برای هر دو جهان، بر مبنای: * یکی آسان، همراه با درس های ساده شده و روان و فراوان است و * دیگری فشُرده، با درس های اندک ولی پُر از مفاهیم و پُر کار و قدری وزین و نیازدار به عرق ریزان

 

هرکه فشرده گزینَد فشُردگی می بیند و کارِ بسیار را بر دوش می نهد و عرق می ریزد و هنر به خرج می دهد و پی ارائه ای برتر و شایسته تر می گردد و روز و حتّی شب هایش را کنار جویِ عبور بوی مولائیان در انتظارِ بلکه رسیدن به «آن» می گذراند و کم و بسیار حساب شده بر مبنایِ سودمندی می گوید و کم می خوابد و برای کم خوابیدن به جبرِ خیر، کم می خورد و برای کم خوردن، کم به آنچه می نبایستی می نِگَرَد و هوای گوش ها می دارد و کم می شنود و هوای لامسه را نیز دارد و گُل ها را به نام خدا تا بتواند می بوید و برای این که این همه را بتواند ـ اگر بتواند! ـ در این روزها راهِ تکانه و پُر رها در انتشار نام و راه خدا، رام و رقصان و شاد و خرامان می پوید که شایَد و، شاید باید حتّی! کسی وَ چه داند؟

 

و هرکه ساده گُزینَد بر توسنِ (اسبِ) سادگی بنشیند و تنها پاکی خود پاید و تابناکیِ راهی که می رود. اختیار با ماست

 

ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ [١٦:١٢٥]
مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نکوترین شیوه مجادله کن. بى‌تردید پروردگار تو به حال کسى که از راه او منحرف شده داناتر است و هدایت یافتگان را نیز بهتر مى‌شناسد

 

فقط این که هرکه فشرده را بگزیند به مقامات برتری در «عاقبت» دست خواهد یافت که عدالت اجرا شده باشد. فإنّ مع العُسرِ یُسری، إنّ مع العُسرِ، یُسری، فإذا ـ اما ـ فَرَغتَ، فأنصَب وَ إلی رَبِّکَ فأرغَب (پس ـ دانستی ـ با فشرده آسان هم هست، ـ دانستی ـ با فشرده آسان هم هست پس به محض این که گزیده ی خود به پایان رساندی دوباره یکی تازه به کار گیر و ـ حواس تو باشد ـ که سمتِ نهایتِ کار (عاقبتش)، پروردگار تو باشد)

 

اکنون به بایِ بسم الله نظری بکنیم؟ به این بِ (در زبان گُزیده ی الله، عربی، باء است) باءِ ابتداء می گویند

 

ـ کسی مبادا اعتراضی به انتخاب زبان عربی توسّط حضرت رحمان بکند که بسی جُرم بزرگی است زیرا، وی نه زبان ها می شناسد و نه خدا. «ایشان» هم زبان ها را آفریده اند و رنگ های آدمیان را و هم برای اعتنا به این گرینش شان این گزیدن را گزیده اند. به هوش باشید که شما هیچ نیستید حتّی در مقابل یک ویروس کوچک یا ریزتر از آن یا در برابر انبوه بی کرانِ کهکشان. حواس تان را جمع کنید که چه اید!! مباد بی احترامی به ساحت قدس اعلیحضرت، جنابِ الله، تبارک و تعالی کسی بکند که بد می بینَد اگرچه به دستان توانمندِ مطلق حضرت «ایشان» فقط خیر جاری است امّا، کسی که خویش از خیررَسِ دستان خدا به شررَسِ ناتوانی و حسادت شیطان بُرد از حیطه ی حق بیرون شده است و وووااای بر نمازگزاران حتّی تا چه رسد به کافران و مشرکین و دشمنان عیان و پنهانِ دین ـ. هر زبانی خدا برمیگزیدند مردمان نق شان را می زدند

 

پس باءِ ابتدا به معنیِ آغازِ خودمان است. می شود آغاز می کنم را معنای پایه ایِ بِ بگیریم. مثل پسته و گردو ـ بِلاتشبیه ـ که پس از دو سه پوسته حقیقت آن نمایان می شود و بس خوش خوراک و خوش مزه است و مفید و کارآ و ثمرناک

 

اگر آغاز می کنم را برای بِ مِلاک بگیریم این پرسش ها پیش از حرکت، پاسخ می طلَبند:

1. این کار چیست ـ تعریف دقیق کار ـ؟

2. این کار به چه دلیلی دارد اختیار می شود ـ که چه برای که؟ بشود؟ ـ

3. این کار آیا جایگزینی برتر و سَر دارد؟

4. این کار زیانی برای کسی ندارد؟

5. سود این کار به چه کسانی با چه اولویّت هایی نسبت به کننده خواهد رسید؟

6. این کار آیا طبق قوانین هر دو جهان پایه ریزی شده است ـ عاقبتش به خیر هست؟ ـ؟

7. این کار از کِی آغاز خواهد شد؟ تا کِی به طول خواهد انجامید؟ در چه ساعات و روزهایی انجام می شود؟

8. مخاطبین این کار چه کسانی هستند؟

9. خدا کجای این کار هستند؟

10. از آینده های فردایی و «فردا ـ قیامتِ کُبری ـ» به این کار نگریسته شده است؟

11. امکانات مورد نیاز این کار برای انجام گرفتن به بهترین شکل ممکن و با کیفیت ترین مواد و احساسات چیستند و آیا در اختیار تصمیم گیرنده هستند؟

12. مجوّزهای الهی و انسانی آن مهیّایند؟

13. حیطه ی بازدهی کار کجای جهان است؟

14. محل اجرای کار کجاست؟

15. به چه دلیلی این کار برای انجام انتخاب شده است ـ آیا کار اختیار یا انتخاب شده است؟ ـ؟

16. کار مادی است یا معنایی ـ در رابطه با فیزیک جهان و آدم هاست ـ نامانا ـ، یا در ارتباط با معنایِ آنهاست ـ مانا ـ، یا در رابطه با فیزیک و معنای آنهاست؟ میزانِ چند به چندِ آن در رابطه با فیزیک و معنا در صورت سوم چیست؟

17. آیا تصمیم گیرنده (مسئول مستقیم آن) از قوانین، مسئولیّتها و وظایفی که پس از آغاز بر او چیره می شوند با خبر است ـ میزان مطالعه ی او در زمینه ی کاری که تصمیم به انجام آن دارد چقدر است ـ؟

18. تصمیم گیرنده توان تحمّل و  صبوری (لبخندورزیِ پیوسته بر اساس و بنیان اطمینان به باز بودن یا باز شدن تمام مسیر تا رسیدن به مقصودِ در مقصد به انتظار او نِشسته) را دارد؟

19. صاحبِ کار آیا با خود در حضور خدا پیمان می بندد که تا انتهای کار را از رساندن خود به هدف دست برندارد و در تمام طول مسیر پیوسته به نشانه ی سپاس بخندد؟

20. آیا تصمیم گیرنده معنای تصمیم (یا مرگ یا هدف) را خوب درک کرده است؟

21. آیا میزان سهام خدا در سود ـ نمی گوییم به میزان سرمایه ای که خدا گذاشته اند!! ـ از هم اکنون که پیش از تصمیم است مشخص شده است؟ و کِی و به چه صورت سود سهام خدا در کار پرداخت خواهد شود. آیا در دفتر حسابداری وی خدا جزو سهامداران پایه ثبت شده اند و صفحه ای به نام خودشان در آن دارند؟

22. میزان فایده ی کار برای بشریت یا مخاطبان چقدر است؟ و آیا هم راه با فایده برای دسته ای، زیان برای دسته ای دیگر از انسان و حیوان و جماد و مایع و جهان ایجاد نخواهد شد؟

 

از شما خواننده ی گرامی دو درخواست دارم تا بتوانم ادامه ی بسم الله الرّحمن الرّحیم را برایتان به اذن حضرت رحمان بنگارم:

 

نخست این که اگر پرسشی دیگر به ذهن تان برای پیش آغاز هر کاری می رسد که در پرسش های فوق نیست برای من بنگارید

 

و دوم این که ناگهان سر بر ندارید که ای بابا!، پس بهتر است هیچ کاری نکنیم. بلکه بیندیشید و یک مثال هر کدام تان برای من بنویسید ـ از سخت گرفته تا آسان (مثلاً خرید یک خودکار یا خودنویس توسّط تان تا خرید یک اتومبیل مدل بالاتر یا منزل خیلی وسیع تر یا بنای یک برج بلندتر از تمام برجهایی که دارید و به قیمت های کلان می فروشید و اجاره های بالا می گیرید و قیمت را شما در سطح بالا تعیین می کنید و نگه می دارید تا کسانی که به هر عنوان نتواسته اند بالا بیایند در زجر زندگی بکنند و در زجر بمیرند زیر بار اجاره های سنگین ممکن الگرفتن یا واجب الگرفته شدن توسّط صاحبان آن مغازه ها و خانه ها و مال ها و بازارها و پاساژها و ... ـ و این پرسش ها را در آن بررسی نمایید تا ببینید و درک کنید که چه آسان می شود در مسیر حق حرکت کرد و چه نتایج نابی بِر ـ نیک ـ و بَر ـ میوه ـ است بر آن. و ممنون حضرت رحمان الحمد لله رب العالمین

  • مَهدی هُدایی

یک راه ساده است که جهان و جهانیان از شرور شیاطین و شیطان رها می زیستند و راه ورودِ بدی و زشتی به انسان بسته می شد:

1. پدر راستگو می بود

درست بر می گزید

گُزیده را درست به ثمر می برد. مادر نیز. همین


اکنون فرزند

بر اساس این قانونِ منحصِر به فردِ کارآ از صُلبی پاک و شجاع در رَحِمی پاک و شجاع کاشته می گردید

و بذر راستی و درستی و درستکاری در رحم به صورت جنین شکل می گرفت

و به صورت طفلی پاک و شجاع به دنیا می آمد

و کودکی راستگو و درستگُزین و درستکار رشد می یافت

و «نه» گفتن به هرچه و هرکه و هر میزان ناراستی و نادرستی و نادرستکاری را بلد می بود

و در نوجوانی پاک و شجاع رشد می کرد

و از جوانی پاک و شجاع عبور می نمود

و در میانسالی پاک و شجاع می بود

و به سالمندی پاک و شجاع وارد می شد

و پیری را پاک و شجاع و سلامت سپری می کرد

و اکنون در عین عزت و صلابت افتخار نظارت بر بازماندگان می یافت

و انسانیت را به عنوان تاری از آن یا پود به هم می بافت

  • مَهدی هُدایی

شما (2001):

سلام علیکم . ضمن قبولی طاعات و تبریک میلاد کریم اهل بیت و تشکر و فراوان و مجدد هم بابت این ترجمه ها که تحولی نو در زندگی خانوادگی ام و دیگر دوستان که باهم به صورت دسته جمعی کار میکنیم ایجاد شده و هم ترجمه های فارسی . که اگر چه که سالها در کنارتان بودیم و ترجمه اش را می خواندیم این تجربه گوش سپردن به ترجمه اش را که فقط ترجمه باشد را نداشتم و تاثیر های زیبایی را در یافت کردم و همچنین سئوالاتی که ایجاد شده  اما خواهشی داشتم که اگر امکان اینکه با صدای خودتان همین ترجمه های کنونی تان را که علاوه بر سوره حمد بخشی از بقره را هم ترجمه کردید در گروه قران در پرسش تفکر قرار دهید تحولی افزون بر این تحولی که در حال اجرا داریم می افزاید و اثرش ماندگار تر است چون شنیدن با گوش اثر دیگری برایم داشته . و با خود اندیشیدم که شاید دلیل نازل شدن وحی هم همین اثر شنیدن بوده با سپاس از تمامی لطف و مهربانی هایتان و خدا همیشه نگهدارتان 

آگاهیگاه (بنده30)

سلام علیکم و رحمت خدا بر شمایان. منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیاتست و چون برمی آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب. هرچه هست از اوست اگر نیک است و نیکی بزاید. اگر شاد است و شادی بزاید لیک مانا نه نامانا. خوشحالم از آنچه خدا ارزانی من داشته است و گرچه شرمنده ی بارگاه ملکوت اعلای حضرت «او» هستم بسی بسیارانه ی بی انتها. لطف شما نیز را سپاسگزارم. بر آن هستم تا خودم به یاری حضرتِ «دارا» و اجازت «وی» کتاب «ایشان» را در نوعی منحصر برای جهانیان «بخوانم»«شان» اما کِی لیاقتم دادی خدا را نادانایم. اسئلک اللهم مِن فضلکَ. بادا این رمضانِ گناه سوز مرا چنان در اعماق بسوزاند تا «زمین» من اعلی و مستعدّ لیاقت و قدرِ «حاصل»دانا و حاصل خیز بگردد و در پاکی «درختِ خوانش «آخرین چشمه»» را بر گوشها بنشاند تا خدا بدانوسیله «آن» را در گوشها «برساند و بکاردش» ... آمین. آری که گوش برترین برای آدمی است: قل أذنٌ خیرٌ لکم ما مدّعیان در طلب«ش» بی خبرانیم وآن را که خبر شد خبری باز نیامد و ناگهان برآمد که خواجه نیز برفت

 

شما (2001):

سلام علیکم ضمن قبولی طاعات و تبریک میلاد کریم اهل بیت اگر چه این مطالبتان درجه یک و ناب و چه خوب که همگان این مطلب را بخوانند و بدان عمل کنند و عزت زندگی و لذت بردن از زیبایی های طبیعت را در جاده های گوناگون را بجای ذلت روی چرخ ویلچر رفتن و هزاران ذلت دیگر را بر گزینیم . اما چه خوب که همه جا و همه وقت بدانیم و حضور خدا را کنار خود حس کنیم و مخصوصا با همین سوره حمد همراه شویم و  اونوقت که هر روز خدا را گام به گام کنار خودمون حس میکنیم و بهتر از قوه تشخیصمان بهره میبریم و ذلت و عزت را درمی یابیم و آیه ای که خداوند میفرمایند: چه بسیار مسائلی که شما بر انجامش کراهت دارید اما به خیر شماست و چه بسیار مسائلی که شما دوستش دارید اما برای شما بد است و به ضرر شماست با عمق وجودم درکش میکردیم و اینقدر در مسائل دیگه هم عجله نمیکردیم و پیرو خیر خدا میشدیم و نمی گفتیم ما دوست داریم زودتر برسیم ، کلاس ماشینم میاد پایین اگر ..... و هزاران  اگر اگر دیگر و اونوقت اون چراغهای اعلام سرعت و دوربین ها و چه و چه را به پلیس و مملکت و... نسبت نمیدادیم و همه را خیر خدا میدیدیم و خدا همیشه نگهدارتان الحمدلله رب العالمین 

آگاهیگاه (بنده30):

سلام. بسیار مطلب خوبی است فقط یک زمینه ی استغفار را برای تان یاد آوری بنمایم که روی ویلچر رفتن را جزو ذلت نگیرید زیرا هستند عزیزانی که روی ویلچر هستند و جزو عزیزان خدایند و از بزرگترین دانشمندان جهان و پرتوان ترین ورزشکاران جهان و از کجا که برخی شان نیز از بزرگترین عابدان خدا در خفا نباشند. ممنون

 

  • مَهدی هُدایی

1. سرعت را در همه جا خصوصاً خصوصاً خصوصاً در رانندگی، کمتر از میزانِ قانون سرعتِ جاده ها و خیایان ها و کوچه ها پیش بگیریم و سلامت خود و دیگران را ارج بنهیم نزدِ نگاه پیوسته ی حضرت خدا و سپس اما در راستای طلبِ آمرزش بشتابیم:

وَ سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ سرعت تان را به سمت کسب آمرزش و بهشتی که وسعت آن آسمان ها و زمین است و برای پالایشپاها آماده شده است به کار بگیرید

و بشتابید به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن آسمان‌ها و زمین است که براى پرهیزکاران آماده شده است (۳: ۱۳۳)

 

أُولَٰئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ «آنها» در خوبیها از روزمرگیها پیشی میگیرند و برای خوبی از پیشروان هستند

وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ در خوبیها از روزمرگیها پیشی می گیرند

 

2. و سبقت را در رانندگی و موارد ممنوعه و خطرآفرین، به شدّت کنار بنهیم و احترام به حضور خدا در همه جا بدهیم و در این موارد ذیل سبقت آشنا و کار ما بشود:

 

سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ در کسب آمرزش از پروردگارتان از روزمرگیها پیشی بگیرید

فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ در خوبیها از روزمرگیها پیشی بگیرید

مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ برخی از بندگان ما (چشمگوهایِ به ما) کارِشان پیشی گیری از روزمرگیها در انجام خوبیهاست که آن هم بر اساس میزانِ لیاقتِ شان، از خودِ «ما»ست

 

  • مَهدی هُدایی

درود بر 365

شما:

سلام ودرود تا حالا اینطور معنی نشده بود این آیات برای من چقدر تفاوت پس این ماییم که سختی را برمیداریم در صورتی که آسانی هم همانجاست به این راحتی بسیار سپاسگزارم

آگاهیگاه (بنده30):

تأکید خداوند بر تفکّر و ارزش تفکّر در قاموس حضرت الهی، جنابِ الله تعالی بر همین مبناست که آدمیان مدّعی سمتِ «ایشان» بر اساس اندیشه «ایشان» را احترام و اکرام کنند نه بر اساس جهالت و دنباله رَوی از مدّعیانی که دیانت حضرتشان را به بازی گرفتند و نفرت انسان را از خدا و دین و آیین و کیش و مرام و هرچه انسانیّت است حتّی بنیاد نهادند و بر آن، آن به آن افزودند و باز هم مدّعی اَند که خدا آنان اَند و باقی همه هیچ و گُم در پیچ های پیچاپیچ گُمی. آری! هم آسانی در اختیار ادمی است و هم عُصر ـ فشردگی و گرفتگی و سختی و ناامیدی و آزار و اندوه و ... ـ و وااای بر نمازگزاران که ریا می کنند و حقّ دیگران را به آنان نمی رسانند و نمی دهند

أَوَلَم یتفکّروا؟

لقومٍ یتفکّرونَ

لعلّهم یتفکّرونَ

ثُمّ تتفکّروا

و یتفکّرونَ

أَفَلا تتفکّرونَ!؟

و چه حیف که قرون رفتند و بندِ جهالت برای نمایش قدرت به دست و پا و گردن ما بسته ماند و شیاطین توسنِ توانایی و سرپرستی بر انسان سوار بوده و راند

  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام ودرود من درباری مطلب بالا این سوال برایم ایجاد شد که اگر سختیهای زندگی باعث رشد آدمی نیست پس این گفته پروردگارمان که میفرمایند ما انسان را در سختی آفریدیم واینکه بعدهر سختی آسانیست چه میشود من فکر میکنم سختیها موهبت الهی هستند که در آنها ما با نوع عملکردهایمان امتحان میشویم آیا درست نیست؟

آگاهیگاه:

سلام. درباره ی پرسش نخست شما معنای آیه ها عبارت اَند از: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ [٩٠:٤] ما انسان را سر بلند و راست قامت آفریدیم

أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ [٩٠:٥] اما آیا او خیال بَرَش داشته که هیچ کس برای او حدود معین نمی کند؟ (یعنی که هر غلطی که می خواهد می تواند بکند!؟)

و در مورد پرسش دوم تان معنای آیه این است: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا [٩٤:٥] پس درست اَش این است که با سختی آسانی هم هست

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا [٩٤:٦] درست این است که با سختی آسانی هست ... (و این به این معناست که صاحب قرآن در شگفت است که پس این انسان چرا سختی را بر می گزیند!؟ (فأینَ تذهبونَ؟ کُجا!؟ ها؟، افلا تعقلونَ؟ پس عقلتان چه!!؟) موهبت به معنای هدیه ی بی چشمداشت است و الله جلَّ و عَلا وَ تبارکَ شأن شان أجلّ از این است که به آدمیِ صاحبِ روح «ایشان» و عقل و اسماءَ کُلَّها و قامتِ رعنا و برگزیده ی مخلوقات و جانشین همه شان بر زمین سختی موهبت بدهند!!! امتحان اما موضوع دیگری است. هرکس ادّعایی بکند وی را می آزمایند اگر راست گفته بود نمره و مَدرَکِ مُدرَکاتِ عمل به آنها کرده را تقدیمش می کنند. این می شود امتحان. وگرنه کسی که ادّعایی ندارد و وکالتش (سُکان زندگیش) را به دستان پر توان الله داده است امتحان چی؟ «وکیل»اَش  سپس باید از او در برابر مُمتَحِن «پاسخگو» باشند. ممنون که دقیق هستید

  • مَهدی هُدایی

حالا حواس تان را گِردِ هم جمع کنید و مقابلِ دریافتِ خواسته های شیاطین (نفسَت اژدرهاست او کِی مُرده است از غمِ بی آلَتی افسرده است) مثل پلاستیک و ایزوگام عمل کنید در اجازه ورود آن ها در شما و نسبت به خواسته های خدا خاکی عمل کنید ...

نتیجه کولاکی از شادی و لذاتِ بی مانند و مانا می شود. کمی این پاراگراف را جدّی «بخوانید» لطفاً ...

  • مَهدی هُدایی

پنج تا حسّ که دیگر نباید کنترل شان این و آن قدرها هم سخت باشد

 

چشمانَت را نمی توانی ببندی اما آن ها می توانی بپایی که به هرچه و هرجا و هر میزان و هر طور که بخش ناخودآگاه ذهن تو بر مبانی پینه هایی که اجازه داده ای بر اعماق تو بسته شوند، دِلت را بخواهانَد که نگاه کنند، نمی توانی؟ کمی به این موضوع بیندیش. حدّاقل تا فردا

 

دو گوش که بیش تر نداری. داری؟ چرا آن ها را آزاد می گذاری تا در خدمت همان بخشی که در قسمت چشمانَت نوشتم باشند. عقلَت را چرا میدان نمی دهی؟

 

سوراخ های بینی که خُب شاید بندِ پرسینگ اَند ـ و البته خیلی از جاهای دیگر شاید ـ و کاری شان فعلاً  می شود نداشت زیرا حالاها مثل قدیم ها نیست که با بینی گل محمّدی بو می کردند و صلواتی می فرستادند زیرا کسانی آمده اند کاری کرده اند که دیگر به این سادگی ها نمی شود آن ایمان زلال را خصوصاً به نسل خردسال و نوجوان و جوان باز گرداند. راحت شان بگذار. ناخن هایت را هم که به من ربطی ندارند. حتماً برای شخصیّت تو سودمندند و نانی با آنان به کف می آوری که این و آن همه هزینه شان می داری

 

اما دهان. دهان تو شامل لب های تو هستند که به من ظاهرشان مربوط نیست که چه ها به صورت دائم و موقّت سرِشان بُرده و می آورید. «اینجا» من با زبانی که در دهان دارید و کارکردِ لبانِ تان هم کاری ندارم چون در درسی دیگر در آگاهیکده چگونه «زندگی» کنیم؟ برای تان در موردش نوشته ام. من با خوردن و نوشیدن شما درس دارم. چرا نگاه نمی کنید این نانی که می خواهید بخورید آیا پُشتَش آهی نهفته و نگفته نیست؟ چرا نگاه نمی کنید این خورش شما از چیست و ایا مضر نیست؟ بیماری زا نیست؟ چاق نمی کند؟ قند و چربی و فشار نمی افزاید؟ ترتیب اندام تو را در هم نمی ریزد؟ رنگین کمان خوردنی های سر سفره های صبح و ظهر و شب را می پسندید؟ خیلی خوش حال هستید؟ چرا ساعت را نگاه نمی کنید که کِی دارید صبحانه ـ ؟! ـ کِی دارید ـ ناهار؟! ـ و کِی دارید ـ شام!؟! ـ می می خورید؟ چرا حواس تان نیست که با چه سرعتی لقمه ها را نجویده و نیم جویده فرو می برید؟ چرا نگاه نمی کنید لقمه های تان کوچک باشند ـ حتی اگر دهان تان قدری یا خیلی بزرگ است، خُب باشد ـ. آیا پیش از آغاز کاملاً انتظار می کشید تا همه سر میز یا سفره جمع باشند و دست به سفره ببرید؟ آیا برکت برای سلامت و ثروت و امنیت و شادی و رامش و سعادت همه ی سفره نشستگان از خدای تان پیش از هر حرکتی درخواست می کنید و خوش حالی تان از بارش مهربانی و لطف شان بر شما را به «ایشان» اعلام می دارید همگی تان با صدای دلنشین قدری بلندتر از فقط شنیدنِ خودتان؟ چرا آب سر سفره تان می گذارید که نتوانید جلوی خودتان را بگیرید و وی را میان غذا بنوشید؟ و میل که کردید آیا همه می نشینید و به خدا می گویید که بارنده باد دستان بخششگر شما همواره بر ما در تمام زمینه ها ...، ها؟، این را می گویید؟ اگر پاسخ ها آری است که درود بی بدرود بر شما بسیاری اگرنه بکوش هوای تک تک شان را تا به انجام رسیدن خوب نگه داری

 

می ماند لامسه. لامسه یعنی هرجای بدن که پوست دارد! در یک واژه ی برابر، لامسه یعنی پوست شما. و خیلی خلاصه این که چنان که آن را از کرونا دور می دارید آیا از هر ناکردنی نیز به دورش می دارید و آیا جایی که باید، از آن خوب بهره بر می دارید که هم سود شما باشد و هم سود صاحب کار باشد و هم سود مخاطب تان از زن و فرزند و والدین و هرچه ی دیگر در نوازش و بوسه و آغوش و ساختن و پرداختن و پاکسازی و بازی و ... حواست به لامسه باشد. برای مثال آیا چند دهم از یک ثانیه برای سجده سر به خاک می سایی هر بار، اگر اهل نمازی؟ چگونه با دست هایت آنچه موظّف به ساختن آنی می سازی؟ حواس تو هست که تعهّد تو نزد خدا برای تحویل کالای ساخته شده در دستانَت چه هاست، که؟ و حالا نوازش فرزندان و والدین را که خُب نیز بدان و بخش خصوصی تر آن را آیا چند دوره گذرانده ای تا بدانی که مبادا شاید حتّی قسمتی از آن را ندانی و کم بگذاری که نتیجه اش بشود دعواهای شما و آزاری که جورشان را فرزندان تان تا ته عمر می کشند؟ هان ای دلِ عبرت بین؟، هان؟

 

شُدَند شنوایی و بویایی و چشایی (لبان و دهان و زبان و دندان) و بینایی و لامسه. من در یک کارگاه به نام «پادیاو» شما را در جریان حقیقتی بس شگرف قرار می دهم که هرگز جایی نه «آن» شنیده اید و دیده و نیز نه تا تهِ عمرتان خواهید دید و شنید

  • مَهدی هُدایی

باز هم در سایت ناهیدعبدی دات کام مطلبی دیگر خواندم و این نظر را نوشتم و حیف ام باز آمد که برای شما «اینجا» نیاورَمَش زیرا مشحون از لطف و مرحمت الهی و راه کار است

هرآغاز در داغ تهیتهنیاز شاید و باید
چه خوب می شد اگر اوج رهایی و شادمانی و لذّتِ جمله یِ زیبای نیچه ی گرامی: «صاف ترین یخ برای کسی که رقصیدن و سُرخوردن می داند بهشت است» را با واژه ی زخم و درد ذوب نمی کردید و رودِ گذشته و حال خراب یک ملّتِ سُرخورده را زیور آن نمی نمودید
دردها روح آدمی را رشد نمی دهند. آدمی را کامل تر نمی سازند. درد و رنج از ابلیس است. درد و رنج شیاطین اند و بندی که نتوانی کَندِشان اگر پذیرفتی شان. کسانی که در جهان رنج را و درد را ضروری رُشدِ انسان می شمارند از حقیقتِ آورینِش گُم اَند
جهان به این عظمت و زیبایی و آدمی به این هوس انگیزی و «طرّاحی» شده برای لذّت، مُحال است جایی برای رنج و رنج دیدن و رنجاندن و رنجیدن و رنج را موهبت شماردن نهادینه شده باشد
ما فقط برای لذّت آمده ایم. یک بار خویش در «آینه»ای قد نما، عریانِ خویش «نظاره» کنید نزد و در حضور حضرت رحمان تا دریابید که رنج را و زخم را و درد را در این تن زیبای اغواگر هرگز نمی توان یافت
فریب دبدبه ها و کبکبه ها و شهرت ها و قدرت ها و زورها در گفتارهای ناروا به خدا را نخورید
آوریننده ـ جناب اعلی حضرت الله، خالق یکتای بی مانند، جناب ناپیدا، دادار بزرگ، اهورامزدا ـ ورای این واژه های نا به جاستندی به هوشآ! خدا نفسِ رفاه و شادی و لذّت محض «اَند»
گزینه، آن گاه که در رَحِم مادران، اسپرم (ایشان،شما،ما،او،تو،من)، خود را در حیات وارد می نماید فقط یکی است: که چون به دنیا بیاید بایستی و جبر مطلق است که مرفّه و شاد و خرامان و یاور و سالار و رشید و لذیذ زِیَد و هرکه به ترتیب، اولویّتِ قریب به اوست نیز این آموزاند و بس: هل الدّین إلا الحُبّ!؟ آیا دین جز کِشت و داشت و برداشت «این دانه» است: مرفّه و شاد و خرامان و یاور و سالار و رشید و لذیذ
گزینه ی آورینش، فقط مثلِ یگانِگیِ حضرتِ آوریننده یکی است و آن هم لذّت و شادی است و تقسیم آن به یک یک یک های در مسیر آدمی. الفبا که نیست که نشان نماهای نعمت ها ـ داده ها ـ یِ خدایند که گزینه هایِ بی انتهایند که ...: نمی بینید آیا چه قققدر واژه ها و عبارات و جملات و پاراگراف ها و صفحات و فصل ها و کتاب ها و مقالات در واقعیت و مجاز می شود با آن ها نگاشت و از آن ها ثمرات گونه گونه ی حتی یکی مثل هم نیست داشت؟
نوشتن آری!، شفا بخش است آن گاه که تو خویش، سوار قایق دقایق، بر دریای کرانه ناپیدای کاغذ و صفحه ی مجاز، با پاروهای انگشتان و قلم و زبان به وی می سپاری و هوای قایق ها همه را نیز می داری
نوشتن، نوشِ شراب بی خستگی و خُمار و خواب لذّت ناب است. نوشتن برای حیات آب است و هرکه نمی نویسد حالش قطعاً، خراب است
مردم ما زندگی نکردند! تمام طول تاریخ این کشور درد است و درد زندگی نیست! درد را دردمندی نادان و ناتوان و بی خدا با خود به ما می دهند تا خود بلکه در دردمندی ما بیاساید. وی قطعاً با زور و فریب می آید خواه خود در لباس زورمند بچپاند و خواه خود را نماینده ی مستقیم خدای داند
... ِ محض است کسی افتخار به یک عمر بردگیِ تاریخیِ خود بر مبنای جهالت عامّه و دانش خواصّ بکند
زلزله و سیل و وقایع طبیعی، ژاپن را ـ که همزمان با ما و به میزانی فرا مفلوک شد ـ بدانجا رسانید که ریشتر و سبیلتر و نیمریشتر و هیچ تری نتوانست او را زیان برساند حتّی سونامی حتّی هیروشیما و ناکازاکیِ مظلوم وی را از پا برای رفاه و شادی و لذّت و عزّت و احترام و عظمت و حیثیّت و شرف ننشانید
کسی افتخار نمی تواند و نباید بکند اگر او را خِرَد، حاکم مطلقِ بر مبنای قوانین آورینش خدا باشد به این که ما در جنگیدن با بدبختی ها و در جنگ ها همیشه جلودار و صبور و در اصطلاح جاهلانه، حاجیِ فیروز ـ پیروز ـ بودن و دار و ندارمان را برای جنگ با طبیعت و ملل جهان و هرچه و هرکه در آن هزینه کردن سرآمد مردمان تاریخ هستیم. افتخار، فرهنگیدن است. فرهیختگیِ اذعانِ هر کس و نا کس در کل جهان است. افتخار شیری است نه عقرب جرّاری و و رطیل و سوسک و حشرات موذی و مار ... افتخار آزادی مطلق آدمیان است بی آن که هیچ هراسی از لطمه ای توسّط کسی به دیگری در میان است. و این نزدِ جنابِ خدا به معنی انسان است
پادشاهان گذشته و تا هم اکنون کدام شان کدام تأثیر رفاهی و عزیزی و شخصیّتی و تربیتی و ادبی ـ منظور ادبیات فارسی نیست که مشحون از عربیّات عرب است! ـ ـ منظور آداب معاشرت انسانی است ـ بر این ملّت گذاشته اند که نتیجه یِ کار همه شان سراسر روی هم شده است این که کنون ما؟ ... ها؟
می شد اما. می شد حالا ما سرآمد جهانیان در رعایت شئون آدمیّتی و انسانیّتی و شرافتی و تقوایی و ایمانی و عزّتی و رفاهی و بی نیازینِگی و شادمانی و سلامت محض و دستگیری از بی نوایان تا رسیدن به نوا و برچینش دزدی و اختلاس های کذاییِ بی انتها و کیف قاپی های منجر به مرگ صاحبان کیف ها و کلاه برداری ها و کلاه گذاری های بی نظیر در کل تاریخ بشر تا انتهای جهان و کف زنی و بی انصافی و تن فروشی و تن به هرزگی دهی و تن به هرزه گان دهیِ گسترشی باشیم. می شد
و هنوز هم می شود و خوب هم می شود و خوب تر از هر زمانی هم می شود. به شرطی که آدم های اینجا «رقص و سُر خوردن» بیاموزند و بیاموزانند و سرها از گریبان بیرون بیایند و دست های در جیب، سرما را یَخِ سُرسُره بازی و رقص ببینند و بپذیرند و باور کنند و از جیب بیرون بیایند و دست هایِ دراز شده برای اتّحاد و تشکیل تیم را مُحکم بفشارند و سلام میهمان لولی وش مشحون از شادی و شور و نشاط و شوق و صلابت و شعف و شعور ... را پاسخ بگویند کوری و کری و لالی بنهند و کشور را پیست «رقصِ» «زندگی» تعریف بکنند و بندها را هرچه بُودند بِدَرَند و بار از دوش همدیگر برگیرند و حقیقت حیات را از سر گیرند و ننشینند و بخوانند و بشنوند که:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
بلکه بیایند و خیزند و کوشند و مهیّای دریافت بشوند و «در» «بگشایند» تا بر آنها حضرت حقّ «تابند» سرشار از بارش مهربانی و بخشش و «لبخند»:
آفتابی لب درگاه شماست که اگر پنجره را بگشایید به رفتار شما می تابد
شما فوق العاده مطالب عالی ای را انتخاب می کنید و خوب می نگاریدشان چنان که می شاید. امیدوارم نبشته های من که تصادفی به اینجا آمدم به کارتان بیاید
شاید این نخستین باری است که من جایی ساعت ها وقت می گذارم و می نگارم زیرا گویا اینجا که شما صاحب «آن» هستید منحصر به خاصّینِگی ای است خاصّ در «نگاه» ... مَهدی

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام . پس از اینکه چندین شب و هر شب چندین بارمطلبتان را در مورد بسم الله الرحمن الرحیم را کند و آرام خاندم اما سئوالاتی برایم پیش آمد 

۱. اینکه هم این آموزه در تربیت ما بوده که آغاز روزمان با بسم الله باشد و اینکه آغاز هر کار با بسم الله و اینکه باتوجه به این مسئله که خانه دارم و در حال حاضر تربیت فرزندانم مهمترین کارم است و آنگاه که تصمیم به مادر شدن کردم کما بیش بدون اینکه این مطلب شما را در مورد بسم الله بدانم با نام خدا ودر نظر گرفتن شرایط همه اینها اقدام کردم حتی برای متولد شدن فرزند دومم ، اما همه شرایط دست ما نیست به طور مثال تعدیل نیرو در شغل همسر و ..... و با توجه به تبعاتی که حتی همین را در نظرم میگیریم اما در هر حال همه این اتفاقات غیر مترقبه هدف ما را در تیر رس قرار داده و با بسم الله دیگر از این منظر نمیتوانیم نگاه کنیم  برای واضح تر شدن سئوالم مثالی میزنم  شخصی برای قبولی در رشته دانشگاهی خوب تحقیق کرد ، درجه یک رتبه آورد ، درجه یک در کنار درس کار کرد تا از لحاظ اقتصادی به مشکل بر نخورد ، درجه یک خود را برای دور بودن از خانواده اماده کرد ، و......اما وقتی که نوبت بهره برداری از همین کاری که با بسم الله اغاز کرده رسید در مکان دولتی گفتند چون  معافیت پزشکی برای سر بازی داری ، چون پارتی نداری  ، البته میگویند چون معرف نداری ،  و حتی اگر به صورت سیار هم مثل مکانیکی که حرفه همسرم است انجام ندهد باز هم ..... و باز هم و بازهم هیچ وقت و هیچ گاه نمی توانیم هیچ کاری را بیاغازیم.   

۲ . اما سئوال دوم اینکه من با در نظر گرفتن همه جوانب فرزندانم را به دنیا آوردم  با هر انچه تبعاتش بود در مسیری که انشاءالله لبخند پروردگار را داشته باشم پرورش دادم و تقریبا امسال که در سنین بودند که امکان ساعاتی را در مهد و پیش داشتن به دو مسئله غیر مترقبه که نقشی نداشتم بر خوردم یکی حرف زشت زدن فرزندم و دیگری تعدیل نیروی همسرم که گفتم . و حالا که در شرایطی که بوجود آمد فقط ثبت نام در کتابخانه فرهنگی ترین کار بود در شرایط موجود بوجود آمده و تمرین رنگ آمیزی ، آموزش انگلیسی و قرآن و کار باقیچی و کاردستی و...که باتوجه به تجربه کاریم در مهد و پیش خودم اقدام کردم اما شرایط اجتماعی که برنامه ریزی کردم همه اینها را در محیط بیرون از منزل انجام دهد را دیگر فراهم نبود خودش و خواهرش بود پس اینجا بسم الله من چه شده یا میشود یا همچنان در مسیر بسم الله

۳ و دیگر اینکه ، اینکه گفتم خانه دارم بسیاری از کارهایی که با بسم الله شروع میکنم که پایانش شادی زایی و غم زدایی باشد از ساده ترین کار در منزل از پیشنهاد همسر که حالا که ارد داریم یه چیزی رو با هم قاطی کن و یه نون شیرین دلم میخاد و واقعا برای ایجاد شادی زایی همین کار کردم البته با در نظر گرفتن پیمانه و با همون چیزهایی که توی خونه داشتیم هم یه نون قندی خوشمزه شد و در مدل دیگرش نون شیرین نرم شد بدون فر ، با نگاه بسم الله گونه و ایجاد شادی زایی و غم زدایی تولید چیپس که واقعیتش شاید قبلا اینطور نمی شد و اینکه با در نظر گرفتن بسم الله و اینکه در ادامه سوره خدا را پا به پا و کنار خودمون ببینیم حاصلش اب کشی ظرف توسط فرزند چهار سالم وقتی برادر ۶ سالش خواب بود میخواستم ارام نگهش دارم و البته خودش اقدام کرده بود و اول به بازی هدایتش کردم و وقتی دیدم تولید سر و صدایی میشود که امکان بیداری برادرش را دارد شاید قبلا میگفتم مامان جان اهسته بازی کن و منم  میخواهم کارهایم بکنم ولی از پیشنهادش برای تولید شادی استفاده کردم و در ضمن خدا را هم کنار خود دیدم و از این کارهایی که شاید قبلا توجهی نمیکردیم 

 ۴ و همه این زیاده گویی ها را کردم که هم جواب سئوالم را در گزینه یک و دو بگیرم و هم در گزینه ۳ بگویم آنگونه که شما اینطور مطرح میکنید گاه سو تفاهمی پیش می اید که باید کارمان خیلی گسترده و احتیاج به تجهیزات خیلی زیادی باشد تا کارمان را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شده باشد 

 

آگاهیگاه:

پاسخ پرسش نخست این که: هرکس به امید غیر خدا بنشیند و دست برای یاری دیگری و دیگران دراز کند و دل به فروختن تخصص و کارش به مقداری معین به سازمان یا دولت یا کارفرما یا آدمی دارا خوش کند تا تهِ عمرش برده است و بنده نیست. خدا به آدمی خِرد را برای این داد که به آن وسیله بتواند خود را آزاد از هر بند و قید و باری بالا بکشد و دست دیگران را بگیرد وقتی توانا شد نه این که مثل دولت و حکومت و کارفرما و سازمان و کارخانه و شرکت و امثالهم زیر دست را تا می تواند فشار بدهد که زیر دست و محتاج و گدا و دست به عصا و ترسان از غیر خدا نگاه بدارد. هرکس بایستی مهارتی بیاموزد و با آن برای خود کار بکند و اگر دیگران را به کار کشید با نیت ارتقاء درجات آنان باشد نه کشیدن بیگاری از آنها و خوار و ذلیل و پست و بدبخت نگاه داشتن شان. هرکس نانِ همّت خویش + عقل + کوشش درست + در مسیر درستش را می خورد. یعنی خدا به این کسان نانِ بی ابتلا می دهند. آنان که بهانه های نداشتن سرمایه برای کار انفرادی و چرخیدن زمین و فشار زمان و آزار این و آن و امثالهم را برای فرار از توان هایی که در خویش نهفته دارند مدام ورد زبان می کنند و با آن ها نق می زنند و غرغر کار دائم شان است همان که همان و همین که همین تا ته عمرشان می مانند. خدا به آدم کل اسماء را به صورت یکجا آموزانید و به او خرد روا دید و اهدا نمود و از روح خویش که نهایت است در او دمید که وی فقط خود را «چشمگو»ی حضرت «او» می دید و دیگر به هیچ کس تحت هیچ شرایطی وا نمی داد (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) نه این که آدمی خود را و دیگری و دیگران را و جهان را و هرچه در آن را که برای عزّت او بود همه را بند و سد راه بشمارد و دست از این عقب ماندگی بر ندارد و پیوسته شکوائیه و گلابه بکارد و خستگی و فحش و فلاکتِ دائمانه بردارد

 

پاسخ پرسش دو شما اما این که: یکم شما و همسرتان تا ثروتمند نمی بودید حق نداشتید ازدواج کنید. پس دارید چوب خطای خودتان را می خورید. به خدا ربطی ندارد. خدا یاور کسانی است که «دارا» هستند و او را یاری می دهند و از او یاری برای ارتقاء درجات در تمام ارزش ها منجمله ثروت و دارایی می خواهند. شما بدون داشتن خانه ای برای خودتان و همسرتان بدون داشتن خانه ای برای خودش و برای شما و برای هریک از فرزندان با کدام جواز ازدواج کردید و فرزند به دنیا آوردید و حالا به دنبال این هستید که گفته اید بسم الله الرحمن الرحیم خدایا به امید تو بزن بریم توی دره زیرا هرکه بسم الله گفت دره برای بره تُو دلی می شود و کباب غاز و عشق و حال و کنار دریا و شام و ناهار و ... فأین تذهبونَ!؟ به خدا چه ربطی دارد و به بسم الله لفظی بی مهابای ما، اشتباهات در حد ما فوق فضای آدم هایی که حقیقت را نشناخته اند و خود را به آدم هایی که مدّعی حقّ بودن و خدا بودن بوده اند باخته اند؟، ها؟

بای بسم الله را که من مفصّل نوشتم که. باز هم باید بنویسم زیرا هرچه هست در همین بای بسم الله نهادینه است. اسم را هم نوشتم. الله را هم نوشتم. الرحمن را هم نوشتم. الرحیم را هم نوشتم. این ها می نویسم که پاسخ من شما را و هم سرتان را به تفکّر بکشاند (تفکّر را در کارگاه بازیافت یا هشت آیین یا به صورت جدا تا کنون حتماً بارها شنیده اید در کلاس ها) و از جا برخیزاندتان و بهانه ها را بسوزانید با استغفار (معنای استغفار را هم امیدوارم لطف خدا شامل حال ما گردد و برایتان بنویسم) و رو به خدا، پیدا کنید راه های بی نهایت رسیدن به ثروت و عزّت و شخصیّت و حقیقت را و بسم الله الرحمن الرحیم دیگر به جای واژه های تکراری بشود صدای سکوت تنفّس تان ... ان شاء الله

و سوم این که: یادمان بماند که کسی تربیت فرزند می داند که هرچه کتاب و مقاله و آیه و روایت و حدیث درباره تربیت فرزند در جهان و تاریخ وجود داشته و دارد را خوانده باشد اگرنه که خُب نتیجه می شود دخالت و دستور و خود بر او برتر و سر بینی و خود مسئول تربیت او شماردن و خود را مُحِقّ دانستن و او را کودک و نادان شمارش و نظارت آن به آن بر رفتار و گفتار و کردار او و گوشزد کردن و تنبیه کردن و توبیخ کردن و تهدید و تحدید کردن و ... امثالهم. و این هم با بسم الله لفظی رفاقتی و قرابتی ندارد. خدا حقیقت هر اجرای خوب هستند و شیاطین واقعیّات اجراهای بد و شر نه این که خدا واژه باشند و لقلقه ی آنها و شیاطین هم مشتی اوراد و پچپچه و سینسینسینسینسینسینسین کردن و بر سر و سینه کوبیدن

و نهایتاً چهار این که: خدا در کاربرد یعنی راحتی، آسایش خاطر و آرامش درون و شادی رفتار و کردار و گفتار، لبخند و در صورت ضرورت خنده های ملیحِ به «رقص» وادارِ تن و اندام و گونه و جان، ثروت که مایه ی عزّت است و شرافت ... و هرچه فضایل که بتوانید و حتّی در توان شما نباشد که شمارید. دنبال لفظ گم مبادا بشویم. گرچه الفاظ پس از عجین شدن با حقیقت آن ها ما را بسی رها از گره ها و بندها و عقده ها و خستگی و احساس ناخوب و کِرِختی می کنند چون ورزش برای اندام ها

برخیزید از جا برای به نام خدا تقوموا لله

  • مَهدی هُدایی

شُد یک بار از خودت بپرسی:

من این حرف را برای چه می زنم؟

چه سودی برای من دارد؟

چه سودی برای مخاطب من دارد؟

آیا خدا برای گفتن این حرف مرا تحسین می کنند؟

و بعد هم قدری بیندیشی که آیا بهترین شکلی که می توانی آن را بگویی همین شکلی است که تصمیم داری بگویی؟

و بعد آن را بگویی ... شد واقعاً؟

اگر نشده است

انتظار متفاوت و ویژه ای در زندگی اَت نداشته باش

  • مَهدی هُدایی

هرآغاز در داغ تُهیتَهنیاز شاید و باید

متن زیر را در بخش نظراتِ یکی از پست های سایت ناهیدعبدی دات کام نوشتم که چون بیش ساعاتی زمان هزینه ی آن شد برای شما عزیزان نیز ارسال می دارم. شاید به کارتان آمد

 

سلام. شما فوق العاده متفکّرانه و حساب شده می نویسید. سپاسگزارم. بسیار هم خوش حال. مفید هم می نویسید

 

و مهم تر این که دست مخاطب را می گیرید و پا به پا می برید تا شیوه ی راه رفتن را بیاموزد. گرچه او را نبینید و او پرواز کند و برود و رد پایی از آمدنش نگذارد.

 

و شجاع و روراست و زلال. مطالب تان هم ناب اختیار می کنید

 

از نه گفتن نوشته اید که بیانگر دغدغه بودنش برای شماست. و چه انتخابی!، هم کارآ و هم زیباست

 

زیباترین پایه ای که اگر این کشوریان، پیش از رحِمِ مادرشان و در صُلب پدر می آموختندَش، چه وسعتی می داشت شرح لیاقت آدمیانی که در نهایتِ ثروتِ کرانه ناپیدای کشورشان جهان را الگویی بودند بس مفید و عیان

 

یکی از بزرگ ترین سُدودِ مسدود شده با جهلی عمیق ـ و به تَبَع آن، فقری گسترده ـ ـ و به تَبَع آن، ترسی عظیم ـ، همین ناتوانی در گفتن نه هست

 

این ناتوانی در گفتن نه که تقریباً کل جامعه را پوشش پویشی می دهد از جهالت مطلقه ای است که قرن ها چون رمز دوم پویای بانک ها بر آن حُقنه شده است و در نتیجه، همه همیشه جبراً پیِ یک جلودار ـ به می سجّاده رنگین کن گرَت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها ـ، دوان و سرگردان و ناهشیار، بدون توجّه به شخصیّت و شرافت و عزّت خویش، ترسان و لرزان و نگران زیسته ایم، دست و پا زنان، در حالتِ غرقینِگی، در دلهره و بیم ـ همیشه فقیر، همیشه بدهکار، همیشه مستأجر، همیشه کارگر بی یا کم جیره مواجب، همیشه بر سر کار، همیشه قناعت پیشه، همیشه دست به دعا، حتّی گاه ها ملتمس دعا!!، همیشه اشک ریز، همیشه دست دراز برای وام و قرض و قرض الحسنه چون گدا، همیشه با عزیزترین ها در دعوا و ستیز ـ چرا که عزیزترین های ما زیر دستان ما بوده اند و ما را حقیقتاً دوست می داشته اند و نمی ترسیده ایم از تهدیدات و تحدیداتِ آنها و بهترین جا برای تخلیه یِ آن عقده ها که «سوارانِ»مان در ما تخلیه می داشتندی!!! ـ.

 

آموزه های نحوه های کسب و کار و تولید محتوا و چگونگی جذب پول تحتِ آموختن قوانین جذب و کسب موفّقیّت و یوگا و چه طور آرام بگیریم و ثروتمند شویم و ثروت بیندوزیم ما و امثال آن ها که در بسیاااری جاهای حضوری و مجازی این روزها بسی مُدی سرتاپا گشته است، نه این که خوب نیستند، بلکه هم خیلی هم عالی هستند اما، کسانِ توانا در نگارشِ تأثیرگذار و دانا چون شما را شود آیا که در «میکده»های عزّت نفس و شرافت آدمی را با نوشته های شان برای مخاطبان بگشایند و آدمیان را مستِ بی خُمارِ «شرابِ» آگاهی نمایند و «آینه» را در دستانِ خِرَد آنها قرار دهند تا عقل ایشان خود را که صاحبِ تن آنان است در «آن»«آینه» ببینَد و خیزد از جا و حکومت خویش از نَفس أمّاره باز ستاند و رنگِ رُخساره شان از خورشید تابان توان و داشته هایِ بی مشابه شان در جهان صِبغه بگیرد و باز شود به اعماق روان و وسعت جان؟ و جناب حافظ دیگر نپرسند: سرو چمان ایشان چرا میل چمن نمی کند؟ و هم دَم گل نمی شود؟ و یادِ سمن نمی کند؟ ... شود آیا؟

 

بی تفاوتیِ یک ملت ـ که یکیِ ما از بالاترین حدود تاریخ از ابتدا تا انتهای آن دیگر گذشته است ـ، از نادانی او نشأت می گیرد و دانایان و مدّعیان دیانت بایستی با تمامِ توان جامع خویش، راهِ آگاه نمودن ایشان پیش گیرند تا بارهای سنگین بدهی های ایشان به شخصیّت شان فرو بنشیند و بندها از دست ها و گردن و پاها بکَنند ایشان

مردمان ما چون بازماندگان کشتی تایتانیک در اقیانوسی به وسعت آرام و قراری که می شد سامانِ این بخشِ کم نظیرِ در توان و دارایی و استعدادِ جهان باشد اَند

 

آنان که بیرون از دریا ـ چه با خبران خداناشناسِ ازخداخواسته و خواه ناآگاه و خدای نکناد آگاه ـ نیز، چنانچه  بی دردِ مُداوا ـ دردِ بی دردی علاجش آتش است ـ، جامعه تغییری نخواهد دید ـ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها!؟ ـ

 

بادا همه ی تواناها چون شما عزیزه ی گِران سنگ مکنادی به این نتیجه رسندی و کَندی و رَفتندی و این دیارِ غرق در عَشَقه عشق را خُشکانیدی و این بیتِ شهره ی شیراز را جهانیان به وقوع در این دیارِ کُهُن دیدی که: سُخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به مُلکی دیگر اندازیم

 

خودم هم نمی دانم چه شد که این برای تان نگاشتمی. زیرا اما مطالب سایت شما مملوّ بودی شاید. اگر صلاح دیدید نیازی به نشرش در نظرات نباشد که چه بهتر. ممنون خدا و سپاسگزار شما، مَهدی

  • مَهدی هُدایی

ب: کاری بیاغاز
برای چه اما؟:
درآمد بالا؟
تولید کالا (آیا مفید، مُضِر است یا؟)؟
انجام خدمات؟
گذران روزمرگی؟
خیانت؟
جنایت؟
فریب و نیرنگ و دغل
»آتش»«فشانی«
ستم (آزاروغمزایی)؟
جمع «توشه» برای «کوله»ی «فردا»؟
غم زدایی
شادی زایی
»عطش»«نشانی«

پیش از تصمیم به کار ابتدا میزان زلالی (خلوص) و صداقت (روراستی)ات را با شخص خدا رودر«رو» محاسبه کن و بپا تا به ضرورت انجام کار اطمینان یابی (یا ایتها النفس المطمئنةُ إرجعی الی ربکِ راضیةً مرضیةً ...(
سپس پیدا کن چرا ...؟

و پیدا کن چرا آن کار را؟
کار بهتر دیکری نیست و اگر صبر اختیار کنی نیز، یافت نخواهد شد؟
آیا ضرورت ها، وظایف شما، مسئولیت ها و خصوصاً تَبَعات (پی آمدهای) پس از ورود به کار را می شناسی؟
«خود»ت را «می شناسی؟» و از پس آن ها بر خواهی آمد؟
کاری برگزین که سرشار از سود باشد اما تشخیص بده برای که و که ها به ترتیب اولویت آن سودها باید باشند (و پیش از همه «خود»ت، برای «خود»ت «سود»ش چه قدر است؟)
اطمینان داری در سرریز درآمدها اگر امتحان خدا گریبان تو را گرفت غرق نخواهی شد و جهان را (به اندازه ای که تحت تسلط توست) به آنش نخواهی کشید؟
حالا به این که کار شما شهره ی شهرها شود اندیش: اعتلای نام خدا پی آمد پایه ی این کار در خود من و سپس هرکه خدا خواسته اند به هر دلیل و هرجا (پرسید شود آیا که هر کاری چنین محک بخورد گفتم داور، شما!. گفت سخت می شود گفتم سخت نه!، نع!، سخت نمی شود، «زندگی» می شود. مگر برای این هزار ماه یا شب قدری بیش، به ما فشار آورده اند برای افزایش تعداد کارها، ها؟ خیره به من مانده است پلک نمی زند این همه سال ها)
بعد به این اندیش که دست تو نزد کسی دراز هرگز برای هیچ چیز و به هیچ میزانی دراز نشود و آن قدر توانا باشی که بگیری دست های بسیاری را و بکشی شان بالا بدون این که ببینند چهره ی شما و حتی بشنوند صدای تان را
تا این جا بسم الله
حالا، همیشه آغوش بگشا برای محبت به کل آدم ها در دنیا به هر شکلی که ببینی لبخند خدا تابیده به پندار و رفتار و گفتار و کردار شما ... و سپس هرکه را اسرار آموخته دیدی و دهان دوخته بیش بفشار و نوازش کن در حدود (مرزهای) بالا بالا بالاتر و هرچه بالاتر بهتر
و این هم الرحمن الرحیم اما!، اما هشدار، که شیاطین از درون خون تو (نفس)، تو را نبرند روی هوی (أفَرأیتَ من إِتَخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟(
حالا بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم» حالا داری «می گویی»: «بسم الله الرحمن الرحیم«
و چون معنی بسم الله الرحمن الرحیم دانستی فَقُلِ الحمد لله رب العالمین

 

  • مَهدی هُدایی

فرصت ها مثل نفس های مایَند

تا زنده ایم،

می رَوَند و می آیند

بَرَنده کسانی که بهره وَرند و مٌهَیایند

  • مَهدی هُدایی

اگر تصمیم به نگاهی گرچه کوتاه به معنای زندگی تان بگیرید و «اینجا» «بیایید» زان پس خود را بر «مبنا» «می پایید». از «بند»ها رها می شوید. «بار»ها می نهید. هر پرسشی که عمری است دنبال تان می کند را از «خود» می کنید. «برنده» می شوید (بَرنده یعنی کسی که می بَرد اما چه چیزی را به کجا؟یش مهم است! آیا آبروی کسی را؟ و آن هم کجا!؟ یا آیا پول نامانای کسی یا کسانی را یکجا؟، در کجا!؟ یا مالی و طلایی و ارزی را از خانه ای؟ چرا!؟ با چه مجوزی از که؟ + بِرَنده یعنی کسی که نیکی شده ذات او و از او جدا نمی شود + بُرنده یعنی چیزی یا کسی که می بُرَد. و مهم است که چه چیز را می بُرَد آیا بندهای وابستگی های پوچ زیان زا را یا طناب مهر و محبت و وفایی را که نتیجه ی تحمل سال ها سختی بوده است!

اگر «اینجا» :«بیایید» «خود»تان را بر «مبنا» خواهید پایید

 

  • مَهدی هُدایی

طوری نزی که مرگ تو رامش خانه شود

حضور زنده ات اوج عذاب کسان
و حفظ حُرمتَت اصل و پایه نباشد، احترام تو
عین ریا و ترس وی از جناب خدا
وجود اهل خانه مملو درد
احترام ضرور، همه رای
شکنجه ی سخت کرد ...!

تا کی غرور تو قاتل عقل و شعور
تا کی تو اهل دخالت و زور
زبان حکم تو نیش زننده چو زنبور

بیا و لب به حقِ دینِ نداشته، ببند
خداشناس نِه ای - (تو خود خدای خودی) -
دهان گُنده ببند و کُنده مباش
آتش نفرت بیش به اهل خانه مپاش
برای اهل خانه ی خویش
سکوت کن و مایه ی زجر و هبوط،
نمان برای ابد

مکن این همه بد

تمام اهل خانه ضد تو شد
به شکل اَشَد
دوام چنینی ات عاقبتی به خیر
- خدای نکناد - نداد

بیا و لب به هیچ سخن مگشای
اهل خانه این همه هِی تو مپای
سکوت کن و خویش خدای مشمار
بیا دست خود از سر اهل خانه بدار
و بر سر خود دو دست خویش بگمار

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

وقتی بخواهیم یک عمل خوب و خیری را برای خداوند و برای رضای ایشان انجام بدهیم چگونه رضای خداوند را در آن عمل خیر و خوب متوجه شده و دریابیم؟

 

»آخرین چشمه»:

هرگاه کاری که می کنید گرهی از زندگانی کسی بگشاید، غمی از شخصی و اشخاصی و خانواده و خاندان و ملتی بزداید، شادی ای برای کسی و کسانی بزاید و رفاه و عزتی تولید بکند و البته خالص (زلال) باشد و در عین صداقت انجام بگیرد (یعنی قصدی پلید و شیطانی به شکل ریا و نفاق و فریب و نیرنگ پشت آن نباشد) به معنی این است که آن کار با بسم الله الرحمن الرحیم حقیقی شروه شده است و با الحمد لله رب العالمین حقیقی هم به پایان رسیده است

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

اگر با احساساتی شدن یا طبق باورهای خودمان بدون تحقیق و برسی و رعایت خواسته های خدا یا از سر دلسوزی به کسی کمکی کنیم سپس متوجه بشویم ای وای برای رضای خدا این عمل خیر را انجام ندادم و از خداوند عذرخواهی کنیم آیا خداوند عمل خیر ما را قبول می کنند؟

 

«آخرین چشمه»:

کا خدا فقط رحم کردن به تمام آدم ها و بخشیدن کسانی که فهمیده و پذیرفته اند که اشتباه و خطا و گناه مرتکب شده اند است و پذیرش کارهای خیر آنها، حتی اگر حواس شان به خدا نبوده و بعد یاد خدا افتاده اند

جای بسیار تأسف است که آدم ها سر و تهِ رحم های خدا را فقط با گفتن جمله ی «خدا رحم کرد!» به هم می آورند و پشیمانی های شان نیز فقط تا اندک ساعاتی دوام دارد و دوباره در همان کاسه ها آش شان را می خورند و غافل از این که اگر یک بار ناگهان خدا دیگر رحم نکردند و فرصت پشیمانی و بخشیده شدن به شخص داده نشد و مرگ شان فرا رسید ایشان همه ی گناهان شان تا آن زمان را بک جا شاید مقابل خود می دید

پس خدا مهربان اند و بخشنده اند اما ما نیز بهتر از به جای خطا و گناه پی در پی به ثنا و درخواست خیر و دعا (گفتگوباخدا) وقت مان (عمر) را بگذرانیم

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

چطوری مطمئن بشیم کار خیری را برای رضای خدا انجام داده ایم و مثلا از سر دلسوزی و رقت قلب  عمل خیری را انجام نداده ایم؟

 

«آخِرین»«چشمه»:

سلام. پیس از انجام کار، ابتدا خدا را مقابل خود احساس کنیم و فکر کنیم قیامت است و دارند نشان مان می دهند که آیا برای رضای خدا بوده یا از سر دلسوزی بوده یا از ترس بوده، یا هوس بوده، یا از روی جهالت بوده، یا لجبازی بوده ... و دلایل دیگر

اگر این مکث محاسباتی را پیش از هر پندار و تصمیم و گفتار و کرداری بکنیم می توانیم با ضریبی بالا دست به کار بشویم یا انجام کاری را متوقف کنیم

شاید همه ی اشتیاهات و خطاها و گناه ها از عدم انجام مکث پیش از آن ها باشد

 

 

  • مَهدی هُدایی

تاریخ نه دید نه می بیند نه خواهد دید مردمان سرزمینی را که به حکومتش اجازه دهد با او از یک کره اسب یک روزه (چهار صد میلیون تومان) و یک شماره تقریباً روند (هشت صد میلیون تومان) به مراتب مراتب مراتب مراتب پست تر و خوارتر و بی ارزش تر و ذلیل تر نگاه کند و پذیرش صد در صدی فقر و فلاکت مردمش، توسط مردمش بزرگ ترین افتخار او باشد

مردمی که اتومبیلی را، گاری ای را، دوچرخه و موتور سیکلتی را، پرایدی را، پیکانی را، تکه خاکی در دوووووووووورترین نقطه ی خشک و بی آب و علفی را ده بیست سی چهل پنجاه شصت سااال پیش خریده بود و سوار شده بود و کناری امداخته بود و اکنون به میلیاردها برابر پولی که بابت آن داده است می فروشد و برایش سر و دست می شکنند و التماس خرید دارند

مردمی که واحد تعیین گننده ی هست و نیست اقتصادش واحد پول کشوری است که پرچمش را بر آسفالت هایش نقش می کنند

مردمی که هرکه زمین دار و زمین خوار و زمین خریدار و زمین فروش شد علیه قانون راحت دارای خروش شد و برده داری اجاره و اسکُنت و بهره ی پول و چک بازی ... رایج ترین روند حیات روزمره ی آنان بود و ایشان حکومت شان را می ستود

و این تحت نام آخرین دین خدا و عدل علی صورت بگیرد رها از هر هراس پی گیری و رسیدگی و نظارت ... حالیا که بی نهایت خیریه ها فقرا و معلولین و یتیمان و بی نوایان و کودکان و زنان کار و زنان سرپرست خانوار و مردمان ندار را اداره می کنند که فشاری به حکومت خدای ناکرده نیاید و ارزش افزوده و دیگر دریافت ها نیز اما هرگز فراموش نگردد

چه شود آن گاه که نام این چنین ملتی بر تارک بهشت هم بدرخشد و جهان در ابدیت غبطه ای بخورد که کاش او نیز همه شان این سان می زیست

مردمی که چون من این مطلب را می نگارد و چون شما عزیزان تعدادی تان می پسندیدش و در دل می گویید راست می گوید ها!، واقعاً عجیب ملتی هستیم ما! یا شاید هم می گویید واقعاً عجب ملتی هستند ها

 

  • مَهدی هُدایی

مسیر تو رو به کجاست؟
حزب تو
آنجاست
خوشا به حال کسان
که روی کامل ایشان
به سمت خداست
همیشه به راز و نیاز
سپاسگزاری آسان
همیشه اهل نماز و دعا
همیشه به کار درست
شَدید، دور از عوالم سست
پی حفظ مقام مقدس روح
پی حفظ ساحتِ حرمت جان
فرار مدام از آمد شیطان
به سمت سمیعِ بصیر
به سمت حضرت رحمان
مسیر تو رو به کجاست؟
حزب تو آنجاست

 

  • مَهدی هُدایی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

الم [٢:١]

الف، لام، میم

﴿١﴾

   

ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ [٢:٢]

آن کتاب [بلند مرتبه‌] هیچ تردیدى در آن نیست، راهنماى پرهیزگاران است

﴿٢﴾

   

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ [٢:٣]

آنان که به غیب ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم، انفاق مى‌کنند

﴿٣﴾

   

وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ [٢:٤]

و آنان که به آنچه به تو نازل گردیده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان مى‌آورند و اینانند که به آخرت یقین دارند

﴿٤﴾

   

أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [٢:٥]

آنان بر هدایتى از پروردگار خویشند و هم ایشان رستگارانند

 

 

حروف الفبا سرمایه جدا ناشدنی شما هستند. ایا چه بهره هایی از آن ها ببرید در دستان شماست

«آن» «کتاب» که در دستان شماست، تردید نکنید که «راه» را به شما نشان خواهد داد فقط اگر که «خود»«پا» باشید و مدام بر مبنای «آن» گام بردارید

 

«خود»«پا»ها آن گاه (هر وقت و هر جا) که کسی هم نیست می دانند که خدا هستند و سیستم ضبط و ثبت «ایشان» به شدّت و بدون تعطیلی و اشتباه در حال نگارش اند و وصل بودن به سیستم «ثبت» و «ضبط» الهی (نماز) را پایه پندار و رفتار و گفتار و کردارشان می گیرند {و برای همین نیز از هر فحشاء و مُنکَری ـ زشتی و بدی ـ دور هستند} و ذرّه ای از دارایی ها و داشته های شان را ثمره توان و هوش و کوش خود نمی شمارند و از آن ها برای پاکیزه و زلال ماندن شان به دیگران نیز می دهند تا چون جویبار زندگی بکنند نه در مُرداب و باتلاق بخل و حرص و طمع

 

و «خود»«پا»«ها» با اجرای این قرآن که بر «تو» نازل شده است و با «کُتُب» دیگر پیام آوران گذشته پیش از تو آرام می گیرند و آن جهانِ حساب جاودان را شده انگار می دانند انگار که در «آن» اند

«خود»«پا»ها دست در «دستان» خدا به سمت خواسته های «ایشان» روان هستند و همان ها فقط (که در پیروی مطلق از حقّ روییدند ـ رُستَند ـ) رَستَند

  • مَهدی هُدایی

* بنده ۳۶۵ هستم در مطلب خشم http://blog.ir/media/images/3dots.png?E2z285 سلام : خشم از به هم ریخته گی درونی وبیرونی نشات میگیردگاهی درون با انباشته گی وناراحتی وناملایمات پر میشود وبا تلنگری بروز میشود گاهی اتفاقی از بیرون باعث بروز خشم در آدمی میشود.

۲- از هر چیزی واتفاقی که خلاف میل وخواسته آدمی باشد به وقوع میپیوندد

۳- بیشتر از محیط بیرونی وارد میشود ولی گاهی هم از درون

۴گاهی بدون وقایع قبلی رخ میدهد وگاهی بواسطه اتفاقی شکل میگیرد.

۵- چون درون آدمی هنوز موفق نشده راه صحیحی بسوی حضرت حق بیابد پس میتواند در آدمی میدان ظهور پیدا کند

۶- به شکلهای پرخاش درگیریهای لفظی زدوخورد وبسیار موارد که گاهی خطر آفرین هم میشود به وقوع میپیوندد

۷- بهترین کار برای جلوگیری از بروز خشم اختیار سکوت وکمی تامل در همان لحطه است یا از محیط خو راخارج کرده ویا رفتن به طبیعت یا هر کاری که آدمی را به آرامش برساند گاهی خواندن دو رکعت نماز وگفتگو با خدا وگفتن اذکاری مانند استغفروالله وصلوات وکلا کمک خواست از خداوند مهربان بهترین آرامبخش در لحظات بروز خشم میباشد همچنین به تجربه خودم ذکر 

سبوح  قدوس رب الملائکه والروح هم خیلی خیلی آرام کننده هست تا انشاالله به مرور کم وکم ک وکمتر شود .

** سپاسگزار بابت شرح کامل موارد خشم و نحوه جلوگیری از آن و شاید بتوان آن را بدینگون خلاصه نمود:

خشمگینیم زیرا آنچه خواهانیم را چنان که می خواهیم نمی بینیم

و علاج خشم نیز از بین بردن ریشه آن است اگر تا همیشه ما را میهمان است

 

* گیتی معماری در مطلب کندآرامیگری  باسلام دوباره ودرموردنعمت سلامتی وارامش که هرچه دروصف این دونعمت گفته شودکم است وبراستی که خیلی زیاداگاهی میخواهدتابه عظمت اینهابرسیم والبته خودم راعرض میکنم.....الحمدولله ربالعالمین...

** سلام و سپاسگزار که از سلامتی و ارامش برای ما نوشتید و یادآوری مان کردید

یکی از راه های شکرگزاری که پایه رشد داشته های آدمی است شمارش نعمت هاست در حالی که امکان شمارش آن ها نیز نیست (و إن تعدّوا نعمت الله لا تحصوها) اما اگر با هر الحمد لله یک داشته تان را به یاد بیاورید به نوعی دارید نعمت ها را می شمارید و شادی تان افزون و غم و غصّه تان بسیار اندک می شود الحمد لله که چشمانم سالم، الحمد لله که گوش هایم سالم، الحمد لله که لبانم سالم، الحمد لله که زبانم سالم، الحمد لله که ابروانم سالم، الحمد لله که مژگانم سالم، الحمد لله که همسرم سالم، الحمد لله که فرزندم ... پسرم ... دخترم ... آن پسرم ... آن دخترم ... این نوه ام آن نوه ام ... الحمد لله که چشمانم زیبا، ... مژگانم زیبا ... لبانم زیبا ... و الی غیر النهایت این بار که تسبیح دست گرفتید تا برای خدا مانور شوق داشته های تان را بدهید این گونه عمل کنید تا نتایج متفاوت آن را دریافت دارید

 

* بنده ۳۶۱ در مطلب خشم  سلام .بنظرم بیشترازمنفی نگری وبدبینی خشم ایجادمیشودواینکه باعقایدورفتارهای دیگران مخالفت کنیم وقبول نداشته باشیم وبازبه اصلخودبینی مطلقبرمیگرددبنظرم حس مثبت داشتن به افکاروگفته های دیگران وتامل وتددبرمیتونه راه جلوگیری باشه...

** سپاسگزارم که شرح خوبی نگاشته اید

یادمان بماند برای همیشه که هر خطایی رخ می دهد و ما را می آزارد نتیجه یک انتخابی است که به جای اختیارمان انجام داده ایم. و هر انتخاب رذیلتی بارِ رذیلت به دنبال دارد. دنباله ها ـ ذنوب، گناهان ـ. اکنون یا بایستی بپذیریم و راه حل برای آن بیابیم و خودمان خودمان را تغییر بدهیم با تغییر نگاه مان یا آن ریشه را ریشه کن کنیم که در برخی موارد غیر ممکن و در بسیاری از آن ها دو چیز نیاز دارد 1. ثروت 2. جرأت (که نتیجه داشتن شخصیّت و ارزش قائل بودن برای خود نیز، است)

 

* بنده 2001 در مطلب دُوانه  سلام بله به راستی در مورد سلامتی به یاد دارم مادر بزرگوارم که رحمت خدا بر ایشان میگفتند سلامتی مثل تاجی است بر سر همگان که قدر دان نیستند و به محض از دست دادن تازه متوجه میشوند چه نعمتی را از دست داده اند و حالا که به برکت وجود شما استاد گرامی با دیدگاه کاربردی تر آیات کتاب خواندنی خداوند با رویکرد این جهانی و اگر چه که همیشه با گفتار امام علی علیه اسلام به کار نگاه میکردم و به حمدالله همیشه در حال تفریح بودم و اوقات باطل نداشتم و همیشه نسبت به عزیزانم حس نوازشگری داشتم اما همکنون که با مفاهیم همراه شده ام میبینم چقدر از نعمت اعضای بدنم که به راحتی بر می خیزم به راحتی دست عزیزانم را میفشردم ویا در اغوش میگرفتم غافل بودم و این خاص این ایام هم نیست چون بسیاری افراد بر اثر سانحه ای این توانایی ها را دیگر ندارند و من باز هم دارم که در مورد کاربرد ایات بسیار لحظه هایم را بانظم تر و اگاهانه تر کرده که به امید حق در بیانی دیگر مطرح میکنم تا بدانم که راه را درست فهمیدم و اما در مورد آرامش فقط به دور از کل کل کردن باید باشیم وجواب ندادن و با جمله کلیدی و بسیار کاربری از خودتان که از سالهای اموخته شده از شما به یادگا ر دارم به اتمام میرسانم که مدتی بگو آری به هر که که هر چه خاست خاست به کرسی حرف خویش بنشاند اگر حقیقت محضی است که خویش به خدای بسپاری ارامش نتیجه نابی است که بر می داری مدتی بگو آری به امید اینکه زیاده گویی در نظر سنجی نکرده باشم و گفتار مفید بوده همیشه به خدا می سپارمتان 

** سپاسگزارم که مفصل از نعمت شماری و سپاسگزاری با ذکر مثال نوشتید

خوب است هر بار می نشینیم  و بر می خیزیم به یاد  خدا باشیم که نعمت توانایی آن را به ما داده اند و می شد از ما به هر بهانه ای گرفته می بودندَش یا بی بهانه و این کار را برای ما و فرزندان و بستگان مان نکردند ... هر لقمه ای که فرو می بریم ... هر نفسی که فرو می بریم و مازاد و آلوده شده آن را بیرون می ریزیم و ... ذکر یعنی «این» آگاهی ذره به ذره و پیوسته

  • مَهدی هُدایی

  [4/17, 00:47]استاد عزیز سلام. من گروه را ترک نمیکنم. اما بدلیل شرایط موجود برنامه و زمان کارمان بسیار زیاد شده. از شما و همسفران عزیز میخاهم که مرا از دعای خیرشان فراموش نکنند و نیز از خداوند بخاهیم که این شرایط را بر ما اغاز به خیر کنند. بنده 101

** اکنون نیازی به دعوت خدا (دعا) برای «تماشا»ی وضع موجود جهان نیست زیرا جهان توسّط انسان های ساکت در برابر فساد و فحشا و انواع ستم ها و قمار و خُمار و انسان های قمارباز و عرق خور و فاسد و فاحشه و ستمگران قهّار به این روز سیاه کنونی خود افتاده است و خدا روی از این مردمان زمین برگردانده اند مگر با تقوایان که آنها را نیز «ایشان» نزد خود در نیمه شبان گاهان چنانچه بی ریا و دغل و در عین زیستِ عادلانه باشند می پذیرند

جهان و جهانیانِ ستم پذیر و ستم گر و پیرو مطلق شیطان همه شان یک جا همه شان، چه آنان که در مقابل ستم ها سکوت کردیم چه آن ها که ستم ها می کنند و کردند و کرده اند و خواهند کرد و ستم هایی که کردیم هریک به نوبه و اندازه خودمان در حال انهدام هستیم و غافل از آن هنوز آدمیان هیچ عین خیال مان نیست که کیست که به کیست و هرکس به فکر خویش است و کوسه اگر بود به فکر ریش

شما «همسفر» گرامی نیز امید از کف مَنِه و خویش به سپاس برای داشته ها بگمار و تن به رقص شکر بردار و شاد و خرامان بزی پی یافتن «راه» «ورود»ی حضور دائم به محضر رحمان، عزیز یگانه، مهربان


[4/17, 02:58] بنده 1734 * هرگز دست کسی را که بسویت دراز شد خالی بر مگردان!!!وقتی مطمئن نیستیم این فرد آیا حقیقتا نیازمند است راست گوست یا دروغ گو چکار کنیم؟

** اگر می توانید تحقیق کنید کنید. اگر نمی توانید در حدّی بسیار اندک ـ زیرا دست دراز شده به سوی شما را نباید خالی برگردانید ـ به او بدهید و عذر از خدا بخواهید که چون امکان تحقیق نداشتید مبادا کلاهبردار پروری کرده باشید به او بیش تر داشتید و ندادید


[4/17, 03:04] * راه درست راست را پیش از آغاز از انتها به ابتدا رسم کن ( مسیر امن و پایان نیک آن را ترسیم کن) میشه این کار را با مثال آموزش دهید؟ متشکرم

** مثلاً اگر شما تصمیم گرفتید در یک رشته دانشگاهی ثبت نام کنید و هزینه های بسیار زمان و پول و انرژی کنید پیش از از آغاز به اجرای تصمیم تان بروید و انتهای فارغ التحصیلی تان را ترسیم کنید و ببینید آیا می ارزیده است که شما آن همه هزینه ها کنید؟ آیا به کجا رسیده اید پس از فارغ التّحصیلی؟ آیا به اهدافی که داشته اید رسیده اید؟ آیا خوب بوده است که شما آن کار را بکنید؟ این را می توانید در ازدواج هم مثال بزنید و در همه چیز و همه کاری. مثلاً آیا اگر ازدواج کنید پس از ازدواج چه چیزهایی به دست می آورید و آیا چیزی یا چیزهایی یا اصلاً کُل هست و نیست تان به باد می رود ...؟ باقی مثال ها را خودتان بزنید برای خودتان بر همین مبنا. و اگر هم تصمیم گرفتید کار را انجام دهید نقشه مسیر را درست و امن بکشید و بر اساس آن اقدام و حرکت کنید


[4/17, 03:09] * گمراه را دنبال نکن!!! گمراه را با چه نشانه هایی می توانیم بشناسیم؟

** گمراه یک نشانه بیشتر ندارد و آن هم این است که او شما را به سمتی می برد که آرامش و آسایش شما را از شما بگیرد و شما را غرق در درگیری های دنیایی کند و عُقبی را فراموش کنید و همه زندگی تان بشود دنیا: بابا ول کن بابا! بیا بخوریم و بخوابیم و بگردیم و پول در بیاوریم و خانه و آپارتمان و ویلا و زمین و ثروت بیندوزیم روی هم و عشق کنیم و عرق بنوشیم و مست بکنیم و بزنیم و برقصیم و بکنیم و بدهیم و کلاه سر این و آن بگذاریم و کلاه این و آن را برداریم و بر خران حکومت بکنیم و گاوان را بدوشیم و گوسپند برای خودمان بپرویم و گلادیاتورها بار بیاوریم و حال این فرصت دنیا را ببریم و بی خیال خدا و دین و قیامت و شیطان را عشق است و ... این نشانه گمراه است

 

4/17, 03:13 *  چنانچه نجات در توان تو نیست برای نجات گمراه اقدام مکن!!! توان خود را چگونه می سنجیم؟

** توان هر فرد بر اساس و میزان دانایی او و آگاهیش رقم می خورد. هرکس به هر میزان داناست و داناییش را به کار بسته است تواناست. بدیهی است کسی که دانایی ندارد اقدامی برای نجات گمراه نمی تواند و اگر این کار را بکند وی را به ته چاهی که در آن است با خود می کِشاند


[4/17, 03:21 * خداوند چگونه بر بیماری منافقان می افزایند ؟ لطفاً برایمان مثال بیاورید

** بیماری منافقان (تشطُّط، پراکندگی، شیطانیّت) این است که هرگز بر یک صراط نیستند و مدام از این پا به آن پا بر مبنای هوس ها (شهواتِ) خود می پرند و در همین راستا هرکه را سر راه خود ببینند می دوشند و در راستای گمراهی او نیز می کوشند. خدا بیماری آنها را به وسیله افزایش سر در گمی های شان که خواسته خود آن ها ست می افزایند و کاری می کنند که آن ها روی شان را به سمت خدا بر نگردانند که حال خدا از آن ها به هم نخورَد


[4/17, 03:25] * به هنگام اظهار ایمان چه اشتباهاتی و خطاهایی اگر از ما سر بزنند موجب می شود پیش خداوند دروغ گو محسوب شویم؟ لطفاً مثال بیاورید

** کاملاً واضح است که معیار خطاها و اشتباهات رذایل هستند. هرکس خودش را «بنگرد» آیا دارد یک رذیله (زشتی، بدی از نظر خدا) را انجام می دهد یا یک خوبی را؟ اگر کسی بدی را انجام بدهد اما بگوید به نام خدا یعنی دروغگوست. مثلاً کسی به قصد زدن جیب کسی دست او را بگیرد و بگوید خدایا به امید «شما». یا کسی کرکره و در مغازه را باز کند و بگوید بسم الله الرحمن الرحیم اما قصد او گران فروشی و احتکار و دزدی و کلاهبرداری و کلاه گذاری و فروش جنس بد به نام جنس خوب و ... باشد


[4/17, 03:30] * اسباب ایمان کدام هایند؟

** اسباب ایمان آیات قرآن هستند و شرح هایی که امامان بر آن ها داده باشند. باید قرآن را «خواند» و آیاتش را برای اجرای دقیقِ طبق خواست خدا به کار گرفت


[4/17, 03:32]

* کدام عذاب ها بدون درد و کدام عذاب ها درد ناک هستند؟

** در قرآن راجع به انواع عذاب ها برای انواع خطاکاران خودخدابین و دیگران خدابین و ستمگران اشاره شده است که در آگاهیکده قرآن به آنها اشاره خواهد شد ان شاء الله تبارکَ


[4/17, 03:44]

* وقتی مهربانیم خرد ما بیشتر می شود وقتی بی تفاوتیم خرد ما کمتر می شود وقتی نیکو سخن می گوییم چالشها در زندگی ما بیشتر می شوند لذا خواسته و ناخواسته مجبور به حل و فصل چالشها می شویم در نتیجه خرد ما بیشتر می شود وقتی خوب هستیم ولی اطرافیان ما بد هستن هم در خرد هم در احساس هم در جسم قوی می شویم و اگر خوبیم و اطرافیانمان خوب هستند خیلی با سرعت برق آسایی میرویم تا با تقوا شویم

** خدا نکند اطرافیان آدمی بد باشند و نفهم و کودن زیرا آدمی هر لحظه آرزوی مرگ و دوزخ خدا را می نماید و هم در این دنیا و هم در ابدیّتش غرق در عذاب جاویدان و دردناکی که با انتخاب های غلطش برای خود ایجاد کرده است خواهد بود. این طور نیست که اگر اطراف ما را بد گرفته باشد ما خرد بیش تری به خرج می دهیم و کسب می کنیم. یک نگاه به حکومت ایران و مردم ایران بیندازید ... چه می بینید؟ حاکمانی آنچنانی و مردمانی اینچنینی که نتایج آن به خوبی مشهود هر خاص و عامی که اهل تعقّل باشد هست. نیز اگر به اطرافیان یا شاید والدین خود نیز نظر بکنید خواهید دید که چه «چه!!!!بازاری» است این ایران و خانواده هایش و فرزندانش و جوانانش و نوجوانان و کودکانش و میان سالانش و پیرانش که مپرس. اما خُّب کسی جز خدا از اعماق حقیقی آدم ها و آرزوهای بازگشتن به روزهایی که این تصمیم هایی را که گرفتند دیگر حتی دور و برش هم نروند را کسی که خبر ندارد و نمی فهمد که.


[4/17, 03:50]

* از این مثال متوجه می شویم که خرد انسان در نوسان است یعنی بالا و پایین میرود یا کم و زیاد می شود و همواره به یک میزان نیست پس بکوشیم با انتخابها و تصمیمات راست و درست و نیک بر خرد خویش امید به یاری خداوند که بیفزاییم

** خرد کم و زیاد نمی شود و نوسان ندارد. بهره وری از خِرَد توسّط نفس نوسان دارد و پایین و بالا و کم و زیاد دارد. خِرد یکی است. خدای یگانه یک خِرَد را به تساوی میان هر تعداد آدم که در شیطان تکثیر می شود گذاشته است و کاری هم به کار کسی ندارد. یک «کتاب» هم برای شان گذاشته است و چند شخص هم گذاشتند تا شرح کتاب را بدهند و والسّلام.


[4/17, 03:52] * چرا منافقان اهل ایمان را سُفَها می بینند

** زیرا منافقان ابله هستند و کبک هایی که سر در برف جهالت و غرورشان دارند و خود را برتر و سرتر از همگان هم می دانند. زیرا منافقان بیشعورترین انسان هستند

 

 [4/17, 04:02]* و چون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند ما (نیز همانند شما)ایمان آورده ایم ولی هر گاه با همفکران شیطان صفت خود خلوت کنند می گویند ما باشما هستیم!!! خیلی می بایست در زندگی تیز بین و دقت نظر داشته باشیم تا جزو این گونه آدمها نباشیم

** بله درست است
[4/17, 04:08] * چقدر تیز بین باشیم چقدر دقت نظر داشته باشیم مطمئن می شویم کسی نیستیم که اهل ایمان را مسخره نماییم و حقیقتا از مسخره کنندگان نیستیم و محصوب نمی شویم و پیش خداوند سر بلندیم؟

** طبق آیات کتاب خدا زندگی کنید


[4/17, 04:13] * آیا از نظر الهی به آدمی که سرگردان است مسخره می گویند؟

بله. زیرا کسی که بر اساس قوانین و دستورات خدا زندگی کند هرگز روی سرگردانی و نگرانی و اندوه و ترس و سردرگمی را نخواهد دید و همواره در آرامش و آسایش و شادی و امید و رضایت و خوبی و شادیزایی به سر می برد و از هیچ اتفاقی ترسی و اندوهی به دل راه نداده است و نمی دهد و نخواهد داد و بی نیاز از هرکسی هست و اگر کسی چنین نیست در ایمانش به خدا تردید کند و سریع به یافتن اشتباهات و خطاها کند و آنها را اصلاح نماید


[4/17, 04:19]لطفاخصوصیات افراد تیز بین و با دقت  را با مثال شرح دهیدمتشکرم

** افراد تیزبین افراد دقیق را می گویند. کسی که هرکاری که می خواهد بکند را با نهایت بررسی همه جوانب آن و در نهایت آرامی و اطمینان انجام می دهد که هرگز پشیمان نشود. ذره بین تیزبینی صحیح و بی پشیمانی و حسرت قرآن است


[4/17, 04:21] * لطفاً ویژگیهای افراد سرگردان را برایمان باز گو نمایید  .   متشکرم

** افراد سرگردان کسانی هستند که صبح ها بدون هیچ هدف جدیدی برای آن روزشان بیدار می شوند و شب ها بدون هیچ بررسی از روزشان و برنامه ریزی برای فردای شان به رخت و تخت و تشک خواب می روند و تا تهِ عمرشان یکسان می گذرد: خور و خواب و خشم و شهوت


 [4/17, 04:26]* خداوند چگونه کافران را در طغیانشان نگاه میدارند؟ لطفاً برایمان مثال بیاورید

** «راه» «خودش» را بر آنها می بندد!! و می گذارَدِشان مثل حیوانات بچَرَند و نشخوار بکنند و مثل عقرب و مار کسانی دیگر را که بی خدا زندگی می کنند نیش بزنند ...


[4/17, 04:30] * چگونه مهلت دادن در طغیان باعث سرگردانی فرد می گردد؟

** بدیهی است اگر کسی دارد غرق می شود و رهایش بکنند و کاری از دست کسی برای نجات او بر نیاید (مثل کشتی تایتانیک و مسافران آن) خب یعنی سرگردان ماندن فرد طغیان گر


  4/17, 06:44* بنده ١٣١هستم دراین قسمت از آیه من فکر میکنم منظور از همفکران شیطان صفت همان نفس سرکش ماست  که همیشه بعد از ایمان آوردند مرتب در خلوت وتنهایى مارا به انجام کارهاى اشتباه وسوسه میکند و راحت میشود تشخیص داد ولى کنترل کردن آن زحمت وکوشش میطلبد

** نفس آغازینِ ما (نفس مُلهَمه) حالتی به نام اختیار دارد. و نفسٍ و ما سوّاها فألهَمَها فُجورَها و تَقواها یعنی می تواند بر اساس سرشت خود عمل کند یا بر سر در سوراخ های تاریک و وسوسه گر کردن زندگی اش را بنا کند و وقت و توان و نعمت هایش را هدر بدهد. بهترین راه، کُنترلِ پیش از نگاه به سمتِ گناه است


[4/17, 07:26] بنده ١٣١ * بنظرم بیشتر این موارد اشاره شده در درون ما اتفاق میافتد بیرونى نیست گمراهى در درون ما هست شخصى بیرون نیست اگر هم در بیرون کسى رو میبینیم که مثلا گمراه شده این آینه درون خودمون هست که در بیرون تجلى یافته بنابراین با خودسازى عمیق وتغییر درونى همه چیز در دنیاى بیرون ما عوض میشه خیلى باید در درونمون تفکر کنیم ان شاء الله

** ان شاء الله


[4/17, 10:26]سلام بنده ۲۰۰۱  * آیا نظرات و درکِمون از آیات  را در این مرحله هم باید بگذاریم ویا فقط باید ترجمانش را به همراه آیات بادقت بخوانیم و وقتی ترجمه شما هم بر ان افزوده شد ، تجربه و اتفاقاتی که در  مسیراین آیات به آنها رسیدیم بیان کنیم ویا اگر پرسشی داریم از آنهایی که شما ترجمه میکنید داشته باشیم . با تشکر وقدر دانی

** آیات را خوووب و با دقّت «بخوانید». اگر قرار باشد برای هر یک حرف و یک کلمه و یک عبارت و یک آیه مدااام مثل آن «همسفر» پُر پرسش مان بپرسیم که چیزی از «سفر» که همانا کوشش در لذّت بردن از «عبور» از «آبهای خداگون» «دریا»ی «قرآن» است «نمی بینیم» که!!. فکر کنید و به درک عمیقی از هر آیه برسید و در «دریا»ی قرآن هر روز «شنا» و «غوّاصی» کنید و هرگاه دُری گردان («مروارید»ی «قلتان ـ نه غَلَتان! ـ») یافتید بهره آن را با ما هم به اشتراک بگذارید. اگر نهایت کوشش تان را کردید و چیزی دستگیرتان نشد که به همه «اینجا»ئیان بنمایید آن گاه بپرسید نه این که برای هر واژه یک پرسش ارائه دهید.

 

[4/17, 11:45] * بنظر من نفس انسان مانند کودک پاکی هست که هوای همه چیز دارد وظیفه ما این هست بکوشیم پاکش نگاه داریم

** بلی


[4/17, 11:47] * مبارزه انسان برای پاک نگاه داشتن نفسش کوششی همیشگی است

** آری


 [4/17, 12:03]* اینکه نفس انسان هوای همه چیز دارد بسیار زیباست و نعمت و رحمتی بس عظیم و بزرگ است

** بلی
[4/17, 12:22]
* این لطف بی نهایت بزرگی که خداوند آن را به انسان هدیه نموده اند

** بلی

 

لطفاً دقّت کنید: پیش از ارسال نظر یا پرسش یا تجربه یا هر نوشته ای از خودتان بپرسید این را برای چه دارم مطرح می کنم؟ از طرح این مسأله یا پرسش یا تجربه یا هر نوشته، به چه کسی چه سودی می رسد؟ چه فایده ای دارد نوشتن این؟ از خودتان بپرسید و اگر دیدید فایده ای برای همگان دارد آن را بپرسید یا مطرح نمایید. ضمناً پیش از پرسش آن را خودتان نیز تحقیق کنید و پاسخ های تحقیق شده تان را بررسی کنید و اگر ضرورتی دیدید برای همه مطرح نمایید مطرح کنید زیرا مقدار وقتی که من بایستی برای هر پاسخ هر پرسش شما بگذارم می تواند صرف تولید محتوایی شاید بسیار ضروری تر باشد. خلاصه این که بکوشید پیش از هر نوشته و نظر و تجربه و پرسش، آن را کاملاً ضروری تشخیص داده و سپس طرح نمایید. ممنون خداییم و سپاسگزار همه شما

در آگاهیگاه (همین وبلاگ که در آن هستید) برای هریک از عزیزانی که کد دریافت داشته اند یک صفحه از میزان رضایتمندی، میزان یاری های مالی، میزان رُشدی که در آنها در طول «همسفری» در شما ایجاد شده است و خلاصه ای از نگاه آگاهیگاه به شما ـ به صورت کاملاً خصوصی ـ وجود خواهد داشت که هرکس می تواند با دریافت رمز خود به آن ها سر بزند و از محتویان صفحه خود آگاه گردد. این آگاهیکده که صفحات «همسفران» در آن محافظت می شود آگاهیکده «مسافران» نام دارد و آرام آرام یک یک تان در آن ثبت خواهید شد. به اتّفاقات آگاهیگاه دقّت کنید زیرا در هر اتّفاق آن قطعاً «درسی» خاص نهادینه شده است. حتّی ایجاد آگاهیکده ها

 

  • مَهدی هُدایی

خشم چیست؟

از چه،

از کجا،

چگونه،

چرا،

به چه شکل هایی موجود می شود؟

راه یا راه های جلوگیری یا نابودی آن کدامند؟

و آیا می توان کاری کرد که هرگز سراغ آدمی نیاید؟

 

«همسفران» و «او»«سو»های گرامی:

لطفاً در چالش ها، عجله (بی مکثی) را حتماً کنار بگذارید

خوووب در آغاز آن ها را «بخوانید» و مفهوم خواسته در آن را درک کنید

آن را بر کاغذ بنویسید

به ذرّه ذرّه هر چالش، بسیار دقیق شوید و خوووب درباره آن بیندیشید (اندیشه در صورتی که بر کاغذ ثبت شود اندیشه است وگرنه تخیّل یا توهّمی بیش نیست)

 بعد از 24 ساعت، دوباره همه را مرور نمایید

در صورت ضرورت بر نوشته های تان افزوده یا بکاهید

چهل و هشت (48) ساعت بعد، یک بار به عنوان شخصی دیگر که دارد نوشته شما را می خواند مرور کنید

اگر در او تأثیر می گذارد یعنی به نتایج خوبی دست یافته اید

اکنون آن را در نظراتِ «اینجا» = آگاهیگاهِ«او» منتشر کنید تا سر جمعِ همه کوشش های شما و حقیقت هر چالش را با هم به مرور و اجرا برخیزیم و از موضوعِ آن چالش، در صورت منفی بودن خلاص شویم و در صورت مثبت بودن، بهره در عمل نمودن و متحوّل شدن به سمتِ حقیقت و خوب شدن بگیریم

 

  • مَهدی هُدایی

*سلام. کاملا درسته سلامتی وارامش دو نعمت بسیار بزرگ هستند که من تا این سنم به ارزش و اهمیت آنها پی نبرده بودم

خدا را سپاس گزاریم که به ما آگاهی می دهند و ما را بیش تر با مهربانی های شان آشنای مان می کنند و بادا یاری مان کنند پاکباخته «ایشان» گردیم و بس. حواس همه مان باشد به این دو نعمت سلامتی و ایمان ـ تن درستی و آرامش ـ و افتخار کنیم به خدای بزرگ مان حضرتِ الله، تنها پادشاه، اعلی حضرت، صاحب عزّت و کرامت و تقوی و معرفت و مغفرت و نعمت و رحمت و رحمانیّت و هرچه نام نیکو و: الحمد لله رب العالمین

 

*سلام ودرود چه حس زیبایی واقعا خدارا سپاس که به یاری شما این حس زیبا را تجربه کردم خدا خیرتان بدهد تا به حال با بسم الله الرحمن الرحیم کارهایم را شروع میکردم اما این حس حضور ودر آغوش حصرت دوست و وصل به بینهایت والا را تجربه نکرده بودم نه توقف ونه مکث حضور مهربان بی همتا همین کافی است تا لحظاتمان را شیرین کند به حق باید گفت:  الحمدلله رب العالمین

**درودِ بی بدرودِ خدا بر کسانی که «او»«سو»یی بر می گزینند و بنده بی چون و چرای حضرت «او»ی می گردند و می کوشند تا گام های شان را بر مبانی تعریف شده «ایشان» سپاسگزارانه بر دارند. شادم که «اینجا» در این «آگاهیگاه»، هرکه پای می نهد به خدای وا می دهد و سُکان زندگانی به حضرت «دوست» حقیقی می دهد و آرامش را می چشد و «کام» از این فرصت عمر می گیرد. سپاس که حالت خوب تان را با همه سهیم شدید و: الحمد لله ربّ العالمین

 

  • مَهدی هُدایی


یک لحظه هم حتی، حتی یک لحظه هم  بی کار نمانید

کار، لذت و تفریح شما باشد. آن را برقصید و همآغوشَش شوید و نتیجه از عشق همآغوشی تان با آن به ثمر بنشیند تا اوج لذتی که از آن می برید باشد و اوج لذت به هرکه آن را خرید بدهد

 

تند تند تند:

نه بخورید،

نه بخوابید،

نه بخرید،

نه بگویید،

نه بشنوید،

نه ببینید،

نه بخوانید،

نه بنویسید،

نه بنشینید،

نه برخیزید،

نه کار کنید،

نه عشق بورزید و نه عشق بازی،

نه محبت کنید،

نه دعا و استغفار نمایید،

نه نماز بخوانید و رکوع و سجده،

نه ذکر بگویید،

نه کتاب آسمانی تان را به زبان ببرید ...

 

کُند، متمرکز، متفکر، عاقلانه، با احساس حضور و ظهورِ شادی و شور و نمایشِ نشاط و شوق نفس بکشید تا ذره ذره ها را درک و حس کنید و سرشار از سپاس و امید به حیات برتر و سرتر نَفَس بکشید

 

تند تند تند اگر بگویید الحمد لله رب العالمین یا استغفر الله ربی و اتوب الیه یا سبحان ربی الاعلی و بحمده یا حتی الله اکبر ... نه این که خوب نباشد ـ خوب است، عالی است ـ اما و بلکه خوبتر و خوب ترین این است که کُندآرام حتی حتی حتی نفس بکشیم (هرچه بر کُندآرامی تنفس بکوشیم سلامت و طول عمرمان را افزوده ایم)

 

استغفر (حس کنید یعنی دارید می روید نزد خدا برای درخواست کردن از «ایشان» برای ندیده گرفتن کدام خطا یا اشتباه یا کم کاری یا کوتاهی یا جرم، یا بدی ... که کرده اید و کی و کجا و چرا ...)

الله (حس حضور در مقابل مقدس بی نیاز و انتهای همه نیازها ... ـ چه حسّ قشنگی ـ)

ربی (که مفتخرم به این که «ایشان» مربی من هم هستند ... ـ چه حالت نازنینی ـ)

و اتوب الیه (و من از هرکه و هرچه و هر حالت و هر نیازی روی برگردانده و روی به حضرت شان آورده ام تا اعلام کنم چنانچه با بارش مغفرت«شان» پاکم کنند روی به حضرت شان بگردانم و بلکه دیگر برای همیشه دست از گناهان بردارم)

 

و توفیق همه ما به دستان پر توان و آگاه مطلق و دانا و دارای الله است تبارک و تعالی

 

  • مَهدی هُدایی

دو داده خداست که تا از دست نرود آدمی آن دو را نبیند!:

تن درستی (صحّت) و آرامش (الأمان)

نعمتان مجهولتان: الصّحت و الأمان

این روز و شب ها که فقط ایثارگرترین انسان های زمین سرِ کار و کوشش و مقابله با مأمور نادیدنی و جلوناگرفتنی هستند و باقی مردمان کُلّ جهان در رُعبی بی نظیر در طول تاریخ بشر هستند آدمیان، این کلام آخرین فرستاده و «پیام»آور خدا را می شود که درک کنند و بادا به حال آدمیان که بیدار شوند و به «خود» بازگردند و مسیر جز این که تا کنون طی ایده اند بگزینند و طی بکنند

(پس من از اکنون هر صبح که بر می خیزم سری بر خاک پاک به شکرانه ی سلامت و امنیّت ـ آرامش ـ می نهم و خدای را ندا می دهم که چه قققدر خوش حال و شادم که «ایشان» را دارم و هیچ غم و غصّه و اندوه ندارم و می کوشم این هر دو را همیشه با تمام توانم بپایم. نیز تا در توان دارم می کوشم و می پرسم از این و از آن ـ اگر خودم کسی نمی شناسم ـ که به دیگرانی که به این دو محتاجند یاری برسانم و این گونه در کاربرد، قدر «هردُوانه» بدانم. گرچه باز همین هم نعمت بزرگ خداست و سپاس این یکی را باز نمی توانم. پس هر روز صبح و شب به خدای عرض می کنم: دوستا! رفیقا! ای اهل مُدارا! من حمد و سپاس «شما»ی نتوانم بس که بزرگید و سرشار از لطف و محبّت و مهر و بخشش و خوبی

 

  • مَهدی هُدایی

هرگاه سخنی از شخصی سر زد و تو می توانی برای آن توجیه خوبی بیابی، به آن گمان بد مَبَر

 

  • مَهدی هُدایی

*سلام.

**سلام. خوش آمدید

 

*اگر آن فرصت برای همه رخ بدهد دنیا نجات میابد. میباید دارا و توانا را که فرمودید چون ویروس منتشر کرد. راه نجات جهان این است که داراییها و تواناییها بین انسانها منتشر شود

**آن فرصت برای همه رخ داده است، دارد رخ می دهد همواره و پیوسته رخ خواهد داد. آن فرصت از ویروس قوی تر در آدم ها هست. زیرا ویروس ها تولید شونده اند اما «آن فرصت» در هر شخص از آغازین لحظه نهادینه است. سرشت آدمی بر آزادی مطلق، شادی، رفاه، عزّت، شخصیّت، «دارا»یی، همّت، بخشش، دست گیری تا ایستادنِ شخص افتاده ـ به هر دلیل ـ و عبادت (گفتن و شنفتن با و از خدا) طراحی و اجرا شده است. فقط هرکس باید از خود بیاغازد و «خود» را بنگرد و نگاهی به میزان درآمدها و داشته هایش بیندازد و میزان دَهش ها و بخشش ها و دست گیری هایش را اندازه بزند تا این روش رشد پیدا کند و گسترش یابد. حکومت ها مسئولان درجه اول امر تقسیم ثروت ملل بین خود آن ها هستند که متأسّفانه جز یکی یا دو کشور این مسئولیّت خود را کاملاً به فراموشی سپرده و به شکم پرستی و شخصیّتِ کاذت معنوی سازی و وادار نمودن جاهلان به پرستش آن ها و تاراچ و چپاول و اپیدمی نمودن فقر و ترس و امثالهم پرداخته و می پردازند وگرنه اکنون جهان همان بهشت بود و نیازی به مرگ و انتقال به «آن» نبود. کافی می نمود که خدای نام این جهان را ـ چو «چنان» ـ به بهشت تغییر می دادند. این ویروس کنونی نیز هنوز که نتوانسته است آنان را حتّی تکان بدهد تا چه که بیدارشان کند. چه بی دین اند، چه مدّعیان خدایی، چه اهل دیانت انواع، چه بدون تفاوت و اهل مستی و عیش. هرکس اما خدا فرموده اند در گرو کرده های خود است ـ کل نفس بما کسبت رهینه. ممونیم از خدا. سپاسگزار شما

 

🙏💖*سپاس

**من نیز سپاسگزارم

 

*اگر به کار من نمیاید.من بلد نیستم و نیاموختم چگونه باید دنیا را نجات بدهم

**و این را همه ما درگیریم. هیچ کس به ما نیاموخت چگونه زندگی کنیم. هیچ کس نگفت وقت چیست، سرمایه کدام است، بخشش چگونه است، کلاه برداری و کلاه گذاری و دزدی و چپاول و اختلاس و ژن برتر و سر و زیرتر کدام اند و دین چیست و چرا هست و خدا کیست و کجاست و ادب کدام است و تربیت چه هست و ... هرچه می کشیم از همین جهالت والدین ها و فقیری ایشان و ترس شان است و تا ما نیز چون آنان جاهلانه و بی هیچ آگاهی و دلیل، دنبال ... عدّه ای مدّعی بیفتیم همانان ایم و ذلیل

 

  • مَهدی هُدایی

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ( 1 )
به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان می آغازم
(پیش از هر کاری، چند لحظه توقف و تمرکز - مکث - نمایید تا مطمئن شوید کاری که می خواهید بکنید با نام خدا و این احساس آغاز می شود که در آغوش خدا و تحت حفاظ نوازش «ایشان» هستید - اکنون فقط کار درست را بر خواهید گزید - اندوه زُدایی - ... و آن را درست انجام خواهید داد - شادی زایی - ... و راستی را پیشه خواهید کرد - تولید مهر و عشق، که نشانش گسترش لبخند است -)

ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِینَ ( 2 )
سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است
(پیوسته در پنهان و آشکارا شاد باش و شادیَت را برای خدا بنما - به نمایش حس و گفته و کرده بیاور، گله هیچ مکن، نق نزن، غُرولُند کنار بگذار، شکوه نداشته باش و بهانه نیار و داشته های خود برای خدا بشمار به نشان سپاس از ته دل -، که حضرت «او» مربی مستقیم کُل جهان هاست - از گیاه و جماد و هر حیَوان و حالت و جان و روان و حوادث هر آن و رشد و مرگ و تولد و ضبط و شمارش و عدلِ جزا و رویش و ریزش و هم مربی مخصوص تک تک ماست -

ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ( 3 )
(
خدا که) بخشنده و مهربان است
(دوباره حس خوب در آغوش حضرت «او»یی خود تو بپای و حس نوازش دستان پر محبت «وی» که جزای حسن انتخابِ کار و خوبیِ انجام کار شماست -

مَٰلِکِ یَوْمِ ٱلدِّینِ ( 4 )
(
خدا که) مالک روز جزاست
(نیز تو به هوش باش که «روز حساب»، جزایِ منتخبات و نحوه ی کار تو چیست؟ همنشین تو کیست؟

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ( 5 )
(
خدایا) تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوئیم
(حواس تو هست که معنی این کلام کنونیَت این است: من فقططط به شخص شخیص «شما» جناب خدا چشم قربان می گویم و فقططط هم از شخص شخیص «شما» یا پروردگارا، یاری و کمک می طلبم و بس ... حواس تو هست چه گفتی و رفتی؟ خواس تو باشد!)

ٱهْدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلْمُسْتَقِیمَ ( 6 )
(
خداوندا!) ما را به راه راست هدایت فرما
(کار درست بگزین زین پس که این خواسته ی توست و کار درست را درست به سرانجام درست برسان و در تمام لحظه به لحظه کار تا نتیجه راستی کار نیز آزمای به این حس قشنگ که خدای دست تو را گرفته و پا به پای ناظر کار شماست)

صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ ٱلْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ( 7 )
(
خداوندا! ما را به) راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساختی، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان
بخوان» و بِدان که کسان که تو راهِ رفته ی ایشان را خواهان از رحیمی و رحمان چه کسان اند و پای جای پای یک یک ایشان بگذار تا از مردمان مورد خشم خدای و مردم گم شده در هزار تُوهای تُودرتُوی چشم و دل رُبای به در آیی بر جاده ی مستقیم رهوار)

 

  • مَهدی هُدایی

زندگی جدید، از نگرش تازه و افکار نو به وجود می آید. از این نقطه و حس و حال و نوع گذران روزمرگی قدری جا به جا شو تا روی دیگر سکه زندگی بینی

 

  • مَهدی هُدایی

اگر به شما یک فرصتِ توانا و دارا برای نجات دنیا بدهند چگونه دنیا را نجات خواهید داد؟

پاسخ های تان را در بخش نظرات بنویسید تا خدا را چه دیدید، شاید مقبول خدا افتاد و «برنده» شدید و کُل جهان و مردمان داخل و خارج آن تغییر کردند و خدا فرشتگان را آراستند و به ایشان «نشانمان» دادند و گفتند: «دیدید گفتم چیزی می دانم که نمی دانید!؟»

 

  • مَهدی هُدایی

»راه» مشخص است. خدا را «راهنما» بگیریم. چگونه؟ «سخنان» خدا را «گوش» بدهیم و کار ببندیم

 

  • مَهدی هُدایی