"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

تا برایِ مُشتی خَر اعتلایِ بها

بهانه یِ بختِ خوش است

دلِ خویش به رشدِ شرافتِ نفس

شود آیا بست؟، خدای

عهد نشکست

پارس و مردمِ جاهلِ اوی

پیمان درید و ستم خرید،

که دین و خدا و رفاه

از جامعه رفت

شرف از شخص پرید

گوشِ سوته دِلانِ دو چشم به اشکِ شبانه مقابل «او»ی نشانده،

زوزه یِ گرگ و ناله یِ جغد «شنید«

 

وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا [٧١:١٧]
و خداست که شما را [چون گیاه‌] به طرز خاصى از زمین رویانید
﴿١٧﴾

 

 
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا [٧١:١٨]
سپس شما را در آن باز مى‌گرداند و باز به طرزى عجیب بیرون مى‌آورد
﴿١٨﴾

 

 
وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا [٧١:١٩]
و خدا زمین را براى شما فرشى [گسترده‌] ساخت
﴿١٩﴾

 

 
لِّتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا [٧١:٢٠]
تا در راه‌هاى وسیع آن تردّد کنید
﴿٢٠﴾

 

 
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا [٧١:٢١]
نوح گفت: پروردگارا! آنها مرا نافرمانى کردند و کسى را پیروى نمودند که مال و فرزندش جز بر زیانکارى وى نیفزود
﴿٢١﴾

 

 
وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا [٧١:٢٢]
و دست به نیرنگى بس بزرگ زدند
﴿٢٢﴾

 

 
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا [٧١:٢٣]
و گفتند: زنهار، خدایان خود را رها مکنید، و هرگز «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وانگذارید
﴿٢٣﴾

 

 
وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا ۖ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا [٧١:٢٤]
و تحقیقا بسیارى را گمراه کردند. و [بار خدایا!] ظالمان را جز ضلالت میفزاى
﴿٢٤﴾

 

 
مِّمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا [٧١:٢٥]
[تا] در اثر گناهانشان غرقه گشتند و در آتش در آورده شدند، پس براى خود، در برابر خدا هیچ یاورى نیافتند
﴿٢٥﴾

 

 
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا [٧١:٢٦]
و نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین باقى مگذار
﴿٢٦﴾

 

 
إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا [٧١:٢٧]
که اگر تو آنها را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‌کنند و جز پلیدکار ناسپاس نمى‌زایند
﴿٢٧﴾

 

 
رَّبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا [٧١:٢٨]
پروردگارا! بر من و بر پدر و مادرم و هر کس که با ایمان به خانه من در آید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى و ظالمان را جز هلاکت و تباهى میفزاى
﴿٢٨﴾

 

 
 
  • مَهدی هُدایی

دختری برای یک خشِ کوچکِ گُم

روی گوشیِ خویش

زار زد و گریه نمود و فِسُرد

کِی آدمی که چنین

برای یک خَشِ گوشی و مَرکب نو گریست

به جانِبِ حقّ

راهِ صحیح بُرد؟!!

مردم مآآآ ... ـ ی ـ (که فربِه از ادّعای زیست)

نَفَس به نام شیاطینِ رجیم

(ـ حتّی چه بد ـ ! ـ، که تحتِ لِوای خُدا و نامُسُ و دین!! ـ)، کشید ...، جزای،

فزونِ بهای و دزدی و مرگِ شرافت دید ... ـ !!! ـ

برای مردمِ شرک و مردمِ کفر و مردمِ تشنه یِ ظُلم، جزای،

»سوارِظالِم» و «ظُلم» و «بی شرفی» است

 

  • مَهدی هُدایی

تاریخ نه دید نه می بیند نه خواهد دید مردمان سرزمینی را که به حکومتش اجازه دهد با او از یک کره اسب یک روزه (چهار صد میلیون تومان) و یک شماره تقریباً روند (هشت صد میلیون تومان) به مراتب مراتب مراتب مراتب پست تر و خوارتر و بی ارزش تر و ذلیل تر نگاه کند و پذیرش صد در صدی فقر و فلاکت مردمش، توسط مردمش بزرگ ترین افتخار او باشد

مردمی که اتومبیلی را، گاری ای را، دوچرخه و موتور سیکلتی را، پرایدی را، پیکانی را، تکه خاکی در دوووووووووورترین نقطه ی خشک و بی آب و علفی را ده بیست سی چهل پنجاه شصت سااال پیش خریده بود و سوار شده بود و کناری امداخته بود و اکنون به میلیاردها برابر پولی که بابت آن داده است می فروشد و برایش سر و دست می شکنند و التماس خرید دارند

مردمی که واحد تعیین گننده ی هست و نیست اقتصادش واحد پول کشوری است که پرچمش را بر آسفالت هایش نقش می کنند

مردمی که هرکه زمین دار و زمین خوار و زمین خریدار و زمین فروش شد علیه قانون راحت دارای خروش شد و برده داری اجاره و اسکُنت و بهره ی پول و چک بازی ... رایج ترین روند حیات روزمره ی آنان بود و ایشان حکومت شان را می ستود

و این تحت نام آخرین دین خدا و عدل علی صورت بگیرد رها از هر هراس پی گیری و رسیدگی و نظارت ... حالیا که بی نهایت خیریه ها فقرا و معلولین و یتیمان و بی نوایان و کودکان و زنان کار و زنان سرپرست خانوار و مردمان ندار را اداره می کنند که فشاری به حکومت خدای ناکرده نیاید و ارزش افزوده و دیگر دریافت ها نیز اما هرگز فراموش نگردد

چه شود آن گاه که نام این چنین ملتی بر تارک بهشت هم بدرخشد و جهان در ابدیت غبطه ای بخورد که کاش او نیز همه شان این سان می زیست

مردمی که چون من این مطلب را می نگارد و چون شما عزیزان تعدادی تان می پسندیدش و در دل می گویید راست می گوید ها!، واقعاً عجیب ملتی هستیم ما! یا شاید هم می گویید واقعاً عجب ملتی هستند ها

 

  • مَهدی هُدایی