منِ ایرانی 2
پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۸ ب.ظ
تا برایِ مُشتی خَر اعتلایِ بها
بهانه یِ بختِ خوش است
دلِ خویش به رشدِ شرافتِ نفس
شود آیا بست؟، خدای
عهد نشکست
پارس و مردمِ جاهلِ اوی
پیمان درید و ستم خرید،
که دین و خدا و رفاه
از جامعه رفت
شرف از شخص پرید
گوشِ سوته دِلانِ دو چشم به اشکِ شبانه مقابل «او»ی نشانده،
زوزه یِ گرگ و ناله یِ جغد «شنید«
وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا [٧١:١٧]
و خداست که شما را [چون گیاه] به طرز خاصى از زمین رویانید
﴿١٧﴾ |
|
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا [٧١:١٨]
سپس شما را در آن باز مىگرداند و باز به طرزى عجیب بیرون مىآورد
﴿١٨﴾ |
|
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا [٧١:٢١]
نوح گفت: پروردگارا! آنها مرا نافرمانى کردند و کسى را پیروى نمودند که مال و فرزندش جز بر زیانکارى وى نیفزود
﴿٢١﴾ |
|
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا [٧١:٢٣]
و گفتند: زنهار، خدایان خود را رها مکنید، و هرگز «ودّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را وانگذارید
﴿٢٣﴾ |
|
وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا ۖ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا [٧١:٢٤]
و تحقیقا بسیارى را گمراه کردند. و [بار خدایا!] ظالمان را جز ضلالت میفزاى
﴿٢٤﴾ |
|
مِّمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا [٧١:٢٥]
[تا] در اثر گناهانشان غرقه گشتند و در آتش در آورده شدند، پس براى خود، در برابر خدا هیچ یاورى نیافتند
﴿٢٥﴾ |
|
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا [٧١:٢٦]
و نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین باقى مگذار
﴿٢٦﴾ |
|
إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا [٧١:٢٧]
که اگر تو آنها را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز پلیدکار ناسپاس نمىزایند
﴿٢٧﴾ |
|
رَّبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا [٧١:٢٨]
پروردگارا! بر من و بر پدر و مادرم و هر کس که با ایمان به خانه من در آید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى و ظالمان را جز هلاکت و تباهى میفزاى
﴿٢٨﴾ |
|