"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عید» ثبت شده است

چشم گناهین
زبان رها
چو رقص زبان افعی و رقص کژ دم زرد و سیاه


دهد به باد فنا تمام هست تو را

تقدس و دین
شرافت و تقوی

 

دو پلک و لبان، بدون مهابا
به هوش!، مگشا

 

به صحن قدس اطاعت مطلقه آ
محیط امن خدا

 

که عمر تو را تمام شیاطین
کشیده به آتش

شهود تو کور
وجود تو بسته دری است
به تابش نور،
اجازت لحظه های «حضور»
...

 

و قلب تو خوار
گرفته و رنجور
تو خورده به داغ زمین


نمایش حسرت و آه،
سوختن هم راه
به شکل نمادین

حیات تباه
ندامت مطلق
غرور شکسته
قتل سُرور
دل خسته ...

 

بیا و به پا و بخیز و «بخواه»:
که کور و لال و کری
به سمت شیاطین،
نمی نگری

 

به گوش

به دو چشم
و گردش و رقص زبان
نماز و ذکر و صلاح و سپاس و هر چه ثواب
فقط ببَری


سلامت نفس
مگر به این تَهینه ی عمر
سپس تو بلک، شود بخری

 

بیا و به پا!
بخیز و تکان بخور از جا!.

که رفته بخشی از عمر شما
به خود آ ...!، تو را به خدا!!


مده تو به ابلیس (دوزخ سائر)
جای مِهرِ خدا (بهشت مجاور)

۹۹.۳.۴ساعت۰۹.۰۰عیدفطر

 

  • مَهدی هُدایی